فسیلهای وُعا

Monday, May 31, 2010

مجری صدای آمریکا: نظر شما درباره رهبر آینده ایران چیست؟
مهمان برنامه: به نظر من برای عبور از این مرحله باید رهبری داشته باشیم که مثل مهندس موسوی باشه و همه مردم پشت سرش باشن، بعد که رژیم سرنگون شد، رهبر ایران شاهزاده رضا پهلوی خواهند شد!
(شیشکی حضار)
.
.
.
توضیح: یکی از دوستان محترمانه به من گیر دادن که نگو وُعا که بیسوادها میگن وُعا و تو بگو وی او اِی! راستش حق دارین شما ولی مگه به CIA نمیگن سیا؟ یا به IATA نمیگن یاتا؟ حالا چرا به این نگیم وُعا؟ بعد هم چون وُعا شبیه کلمه تهوع هست، به نظرم بیشتر بهش میاد!

پدر مهربان

يكي از فحشهايي كه بابام وقتي بچه بوديم و مي‌خواست باهامون شوخی کنه بهمون می‌گفت این بود: کون گلابی! هنوز نفهمیدم یعنی چی؟ یکی دیگه‌اش هم این بود: چُس عمه!

نوامیس جیگری

می‌خوام بدونم اون دافاتی که موهاشون رو آفریقایی می‌بافن هم جزو نوامیس حساب میشن و باید ازشون حفاظت کرد یا نه؟!

در شب زفاف اتفاق افتاد- واقعی

Sunday, May 30, 2010

- ببین عزیزم، از امشب، هروقت تنهاییم... گوز و چس و آروغ آزاده، باشه؟!
.
.
.
پینوشت: با توجه به استقبال بی‌نظیر شما هموطنان، لیبل «اتفاقات یومیه» به پستهای این شکلی اختصاص یافت!

گشت نسبیت نامشروع

- شما دو تا چه نسبتی با هم دارین؟
+ با هم نسبتی نداریم، ولی با شما نسبت داریم!
- چه نسبتی؟
+ من قراره شوهر نامشروع خواهرت بشم، ایشون هم شاهدمونه!

نیازمندیم- واقعی

قابل توجه دوستان هنرمند:
کسی هست که یه لوگو برای بلاگم طراحی کنه که بشه ازش هم به عنوان بنر و هم به عنوان آواتار استفاده کرد؟
تنها موردی که باید لحاظ بشه توش، مینی‌مال بودن و رنگ سبزه.
لازم به ذکر است که در ازای این لطف شما یک عدد لینک ناقابل در این بغل و یک پست تشکر ویژه در این وسط به شما تعلق خواهد گرفت!
علاقمندان میل بزنن به riznevesht در جی‌میل
ممنون :)

خودشیفته آسایش

خواننده: سعید آسایش،
آهنگساز: سعید آسایش،
تنظیم: سعید آسایش،
رپر: سعید آسایش،
بازیگر: سعید آسایش،
ترانه‌سرا: سعید آسایش،
تهیه کننده: سعید آسایش،
کارگردان: سعید آسایش،
فیلمبردار: سعید آسایش،
نوازنده: سعید آسایش،
صدابردار: سعید آسایش،
طراح صحنه: سعید آسایش،
طراح لباس: سعید آسایش،
نورپرداز: سعید آسایش،
گریم: سعید آسایش،
دکور: سعید آسایش،
عکاس: سعید آسایش،
و با تشکر از: وحید آسایش!

در راستای پزشکان بلاگر

دکتر هم نشدیم بیایم یه وبلاگ بزنیم از خل بازی مریضامون توش بنویسیم، ملت رو بخندونیم!

فلا تقل لهما اف

Saturday, May 29, 2010

همین امروز مادر و پدرتان را ببوسید، شاید فردا نباشند...

مناجات خواجه عبدالله- 3

الهی!
شغل آنجاست: کز تو خبر
و عیش آنجاست: کز تو نظر!

بهار با خرداد تمام نمی‌شود

میرحسین: «این جنبش یک جنبش چهار فصل است. تجدید حیات می کند، در شکل های مختلف ظاهر می شود.»
جنبش ما در بهار سبز می‌شود، تابستان ثمر می‌دهد، پائیز زیبا می‌شود، زمستان تجدید قوا می‌کند و دوباره بهار...

اسامی التقاطی- هفت

رد بول = شاش قرمز؟ (عربی-انگلیسی)‏

پيشگيري كن خوب

اين دخترهايي كه تا يه روز از تاريخ سيكلشون مي‌گذره و خبري نميشه، زنگ مي زنن به دوست پسره كه «ديدي چه خاكي به سرمون شد؟»!‏

خواهران ترجمه کنن

Friday, May 28, 2010

هـَپـَلبـُلـِت مـُمالـَت...
.
.
.
فکر می‌کنم وقتی این دخترها می‌خوان به همدیگه بگن: تولدت مبارک، همچین چیزی برای هم کامنت یا اسمس می‌زنن!

فیلمفارسی- دوازده

هنرپیشه به سمت خانه یا اتومبیل خود میرود، دسته کلید را از جیبش درآورده و به سمت قفل ِ در می‌برد. کلید را نزدیک قفل کرده و الکی دستش را می‌چرخاند، در عرض سه ثانیه در باز می‌شود!

مردم سرخوشن واقعا

یه وبلاگ عکس پیدا کردم که اسمش اینه:
Hot Chicks with Fists in their Mouths
طبیعتا عکسهایی هم که گذاشته یه مشت دخترن که مشتشون رو کردن تو حلقشون و رو به دوربین خندیدن!

چون محافظ دارن

Thursday, May 27, 2010

چرا مردهای چاق موقع دویدن دستشون رو می‌گیرن جلوی سینه‌هاشون ولی زنها نمی‌گیرن؟!

در زلال احکام اتفاق افتاد

کارشناس برنامه: در زبان عرب، انشقاق که یکی از سوره‌های قرآن است، به معنی شکافتن است و از ریشه شق، به معنی شکاف است که در محاوره شق به معنی راست و مستقیم استفاده...
مجری برنامه: خوب یه تلفن داریم، بفرمایید...!

فوری... داغش کنین!

چایی‌ام سرد شده، داغش کنین لطفا...!

خبر جدی از منبع موثق

یه چیزی میگم به کسی نگین، این مغز کوفت و زهرماری که مزمز بسته‌بندی میکنه و میده بیرون، از چین وارد میشه و مزمز فقط بسته‌بندی میکنه!

خلاقيت در نامگذاری پنير

Wednesday, May 26, 2010

يه بسته پنير خريدم، انصافا خوشمزه بود ولی اسمش معركه بود: «زاغك»! بعد ساخت تبريز هم هست و روی بسته‌بنديش نوشته: زاغكی قالب پنيری دید...!

تقاضا از دوستان

دست‌تون درد نکنه که به ریزنوشت لینک میدین، فقط لطف کنین و هرجا که به من لینک میدین، به خودم هم خبر بدین. چه تو وبلاگتون تا من هم جبران کنم و چه تو سایتهای دیگه (مثلا بالاترین) تا متوجه بشم. جریان اون پست علی دایی رو بعد از یک روز فهمیدم که تو بالاترین لینک کردین و داغ شده و کلی هم طرفدار پیدا کرده!
پینوشت: علی دایی خودش هم گفته که حرفام سیاسی نبوده!

تـِـرمالوژیست

فکر می‌کنم محموت، دکتراش رو تو درس «ریدینگ» گرفته؟!

محصولات جديد كارخونه‌ی من

ميخوام وقتي بزرگ شدم يه كارخونه مواد غذايي بزنم، با اين محصولات:
مرباي سيب‌زميني
راني با تكه‌هاي خيار
ترشي توت‌فرنگي
ماست با طعم شلغم
بستني با اسانس چغندر
نوشابه گازدار زرشك
كره روغن ماهي
پنير با تكه‌هاي باميه
!

بچه‌ها بیاین... سوم خرداد

Tuesday, May 25, 2010

پس بیایید همه باهم از خرمشهر و ممد نبودی و... بکشیم بیرون!

حالا هی علی دایی رو بزرگش کنین

باز بالاترین پر شد از این جمله که علی دایی گفته «به تلویزیون نمیام چون رسانه ملی نیست.» مردمی هم که نود رو ندیدین هی مثبت میدن و علی دایی رو جزو سران و مدافعان جنبش سبز حساب می‌کنن. ولی خودم با چشم و گوش خودم دیدیم و شنیدم که منظور علی دایی این بود که از بس تو برنامه‌های تلویزیون به من گیر میدین، دیگه نمیام! نه دفاعی از جنبش سبز بود، نه حمله به تلویزیون کودتا. فقط از «شان و شخصیت» خودش دفاع کرد! علی دایی سیاستمدارتر از این حرفهاست که بخواد خودش رو با حکومت در بیاندازه و وارد سیاست بازی بشه. خلط مبحث نکنین، با شایعه هم گه نزنین به جنبش! اه

لب خوانی

این راننده تاکسی‌هایی که از پشت میگی پیاده میشم، تمام هیکل‌شون رو می‌چرخونن به طرفت و تو چشمات نگاه می‌کنن و می‌پرسن همینجا پیاده میشی؟

در جشن قهرمانی پرسپولیس اتفاق افتاد

جواد خیابانی: خوب... الان من باید برم بالا... این بالا نه! اون بالا!

اسلام مترقی

خونه همسایه روضه زنانه تموم شده، بلافاصله تا روضه‌خون رفت بیرون ساسی مانکن پلِی کردن!

آبجی، بالاخره بفهمیم یا نه؟

اینایی که زیر دوش گریه می‌کنن تا کسی نبینه، بعد میان تو نت جار می‌زنن که ما زیر دوش گریه می‌کنیم، بعد صد تا هم لایک می‌گیرن، کلی هم حال می‌کنن!

هی بگین زنها فلان و بیسارن

Monday, May 24, 2010

در تمام گروه‌های ارکستر، حتی اگه صد نفر هم باشن، مردها لباس یکدست تنشون می‌کنن و زنها هرچی دلشون خواست، که مبادا دو تا زن لباس یک شکل بپوشن!

زندانها رو آباد کردن

پیام عیسی سحرخیز از زندان به جعفر پناهی در زندان در رابطه با طولانی شدت مدت زندان احمد زیدآبادی، زندانی شدن محسن آرمین و آزاد نشدن محمد نوری‌زاد از زندان!

خاتمی، خاتمی، نمره منو پس بده

یادم باشه وقتی خاتمی رو دیدیم، نمره استاتیکم رو ازش بگیرم. سال 76 به خاطر انتخابات سر جلسه حاضر نشدم و افتادم!

واحد پشم بر ثانیه

سرعت رشد موی ریش بیشتر از موهای سره. سرعت رشد موهای دماغ هم بیشتر از ریشه، و... همینجور برو... نمی‌دونم چرا هرچی مو زائدتر میشه، سرعت رشدش هم بیشتر میشه؟!

بچه‌ها بیاین...- هفده

پس بیایید همه باهم از نوامیس خود حفاظت کنیم...
!

خرمشهر را کی آزاد کرد؟

من اگه جای بچه‌های عملیات بیت‌المقدس بودم، وقتی گفتن «خرمشهر را خدا آزاد کرد» فورا عقب نشینی می‌کردیم و می‌گفتیم پس به خدا بگین بیاد دوباره آزادش کنه!

مناجات خواجه عبدالله- 2

الهی!
به فضل خویش مرا بنواز
و به عدل خویش مرا گذار!

آخرین قسمت لاست

شیطونه میگه الان بگم آخر لاست چی شد...!

امنیت خیابانی‌ها

طرح مبارزه با نوامیس خیابانی!

در مهدكودك اتفاق افتاد

Sunday, May 23, 2010

- پريسا جون، فرهاد رو نگاه كنين، هي آبش رو ميريزه رو صورتم!

هوش سیاه

به جرات میگم که سریال هوش سیاه یکی از بهترین سریالهای تلویزیون ایران بود که تا حالا من دیدم. می‌دونم خیلی جا برای بهتر شدن داشت ولی اگه هوش سیاه رو کنار مزخرفاتی مثل سالهای مشروطه و دلنوازان و نرگس و... بذاریم، اون وقت قدرش رو می‌دونیم. حالا هی بگو که تقلید از 24 بود. خوب بود که بود! مگه 24 تنها سریال پلیسیه و هیچ کس حق نداره سریال پلیسی بسازه؟ وقتی 24 قشنگه، خوب چرا ما هم سریال قشنگ نسازیم؟ به هرحال کلی حال کردم، فیلمنامه، بازیها، ریتم تند، کارگردانی، فیلمبرداری، استفاده از تکنولوژی، نشون دادن قدرت و ضعف پلیس، منطق داستان و... مخصوصا از اون جمله آخر که «این ماجرا ادامه دارد...»، حالا مهم نیست براش ادامه بسازن یا نه، ولی همین که با این جمله به شعور بیننده احترام گذاشتن و در لفافه گفتن که «می‌دونیم به خیلی سوالها جواب ندادیم»، نشون دادن که چقدر باشعورن. این رو نوشتم تا به گوش سازنده‌هاش برسه که خیلی ازشون ممنونم!



بحث در مورد «در چشم باد» و «آشپزباشی» و آبی که بهشون بستن، و سریال کمدی-فانتزی «کلانتر» بماند برای بعد! عکس رو نمی‌دونم مال کیه، تو نت پیداش کردم.

دوم خرداد مبارک

یه ملت وقتی که خشمش برانگیخته میشه، تاریخ نشون داده هیچ نیرویی نتونسته جلوش مقاومت کنه. پنج سال و ده سال و بیست سال و پونزده سال، اینا چیزی در سن تاریخ نیست، لحظه است... نگران آینده نیستم اما گذر سختی در پیشه... بسیار سخت...
و اشک در چشمان شجریان حلقه می‌زند...

کیسه که امن‌تره

اینایی که از بانک میان بیرون و مثلا دو میلیون تومن اسکناس رو می‌کنن زیر پیرهن‌شون و مثل زنهای حامله از صد فرسخی داد میزنه که پوله، فکر می‌کنن دزدها کورن؟!

کارگران غیور سنندجی

چه خبر از اعتصابات سنندج؟ همش نگرانم که این اعتصابات در سنندج، روی کیفیت و کمیت «ایستک» تاثیر منفی بذاره!

نوستال دوران جاهليت- سي و چهار

يه زماني بود كه پسرهاي خوش تيپ، موهاشون رو «فرق وسط» آرايش ميكردن، عين هنرپيشه‌هاي هندي!

معشوقه‌های هرجایی

Saturday, May 22, 2010

یه معشوقه می‌خواستم، واسه اینجای قلبم،
یه معشوقه می‌خواستم، واسه اون جای قلبم،
یه معشوقه می‌خواستم، واسه هرجای قلبم...!
.
.
.
با اجازه مرحوم فرزین

خرداد

ماه آخر بهار رسید، شمارش معکوس بهار شروع شد، اگه تا حالا قدر بهار رو ندونستین یه ماه بیشتر وقت نمونده... ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار...
دلم برات تنگ میشه...
ولی امیدوارم به خرداد... من متولد خردادم، همین خرداد پر حادثه...

روایت ابطحی از مراسم دامادی پسرمیردامادی با حضور موسوی و خاتمی و کروبی

امشب عروسی پسر آقای محسن میردامادی بود. سران و میانه و پائین تنه فتنه همه جمع بودند! بر عروس و داماد مبارک باشد.

بالاخره زن مي خواي يا نه؟

بابا: پسرم، بگوزن می‌خواي!؟
(خنده حضار)

وقتی ارزش جاسوس خارجی از معترض داخلی بیشتر می‌شود



گفتم جاسوس، بودن یا نبودنش مهم نیست، مهم تبعیضیه که توشه...

قانون کیرشهف-گودر

دختران از آنچه در عکسهای پروفایلشان می‌بینید، زشت‌ترند، خیلی زیاد!

گوگل، همین چیزات منو عاشقت کرده

Friday, May 21, 2010

عروس و داماد ِ اِفِه

- آقازاده فرمودین چه کاره‌ان؟
+ ایشون تو کنسرتهای آقا شجریان، حالت سماع به خودشون می‌گیرن و کله‌شون رو به طرز عجیبی می‌چرخونن.
+ چه جالب! دختر ما هم تو کنسرتهای ایشون، به پهنای صورت اشک می‌ریزن و چون ریمل ضد آب ندارن، تمام صورتشون سیاه میشه.
کلا به هم خیلی میان!

خوشبختی یعنی...- 8

سایه پدر و مادر روی سرت باشه هنوز...

در موبايل فروشي اتفاق افتاد

آقا اين سوراخ شارژ من گشاد شده!

عشقهاي دوران جواني‌مون

ليلا حاتمی بی‌معرفت، بايد وفاداری رو از نيكی كريمی ياد بگيره، هنوز كه هنوزه ازدواج نكرده...!

عمو غمباد و فیتیله‌ایها

Thursday, May 20, 2010

به جان خودم اگه دوره بعد ریاست جمهوری «عمو قناد و گروه فیتیله» کاندیدا بشن، بیشتر از این ان رای میارن!

کابوس دوران کودکی

باید اعتراف کنم وقتی بچه بودم، ‌خیلی می‌ترسیدم وقتی بدون شورت، یه شلوار مردونه پام می‌کردن و زیپش رو می‌کشیدن بالا... باید شانس می‌آوردم و زیپ بدون گیر کردن به جایی بالا می‌رفت...!

مناجات خواجه عبدالله- 1

الهی!
عاجز و سرگردانم!
نه آنچه دانم، دارم...
و نه آنچه دارم، دانم!

کیارستمی ژولیت بینوش را نجات داد

Wednesday, May 19, 2010

میگن تو فرش قرمز کن وقتی ژولیت بینوش از حال جعفر پناهی باخبر شده، از شدت ناراحتی بیهوش شده که در همون لحظه عباس کیارستمی بهش گفته چون تو نامحرمی، منو بگیر و با این کارش به داد ژولیت رسیده تا زمین نیفته!
.
.
.

قربوست

- چه حرف قشنگی زدی، قربون دهنت، دهنت رو بیار جلو ببوسم...!

نهضت ِ نرم

دیروز دوستامون رو گرفتن، امروز محافظش رو گرفتن، فردا خودش رو می‌گیرن، پس فردا... و ما همچنان لایک می‌زنیم و شیر می‌کنیم و مثبت می‌دیم!

به درد قرائتی می‌خوره اینو بگه

از عجایب روزگار اینه که اشک تا وقتی تو چشمه، چشم رو اذیت نمی‌کنه ولی وقتی اومد بیرون و بخواد دوباره بره تو، چشم رو می‌سوزونه!

در سالن تئاتر اتفاق افتاد

- ببخشيد خانوم، اينجا صندلی منه، فكر كنم شما رو مال من نشستين!

بالابرین- 3

محافظ ارشد جعفر پناهی حاضر به تبادل اورانیوم با برزیل نشد!

سریال کلانتر یا دارالمجانین

Tuesday, May 18, 2010

بابای بچه‌ای که گمشده، زنگ میزنه به خط مستقیم جناب سروان مسول پرونده‌ی گم شدن بچه:
باباهه: الو... جناب سروان فلانی؟ سلام، من بهمانی هستم، بابای بیساری
جناب سروانه: سلام بهمانی، چه خبر؟
باباهه: هیچی، شما چه خبر؟
جناب: بچه پیدا شد؟
بابا: نه، شما نتونستین پیداش کنین؟
...
بعد از دیدن این سکانس، برون-رَوی پیدا کردم! پلیس ما سرگرد احمدی (حسین یاری، هوش سیاه) هست یا این منگلهای سریال کلانتر؟

مسافر ِ ادیب

یارو رو تو ده راه نمی‌دادن، سراغ دهخدا رو می‌گرفت!

رشوه به جای جریمه، خودشون خواستن

تا چند وقت پیش هروقت پلیس راهنمایی و رانندگی برای جریمه کردن نگهم می‌داشت، می‌گفتن دندم نرم، قانون رو زیر پا گذاشتم، تاوانش رو هم پس میدم. ولی مدتیه که هروقت پلیس جلوم رو می‌گیره، یه اسکناس مناسب می‌گذارم لای کارت ماشین و گواهینامه، میدم دستش. میگم به جای اینکه پول جریمه‌ام بره تو جیب این دولت، بره تو جیب این بیچاره که یه گره از زندگیش باز کنه. اینم از فضایل دولت اسلامی!

جواب مرحومه دلکش به دوست نامردش

دادی بر بادم...؟
بادی در دادم...!

طایفه فیوج

هروقت جایی می‌خوندم یا می‌شندیم که می‌گفتن فلانی از طایفه فیوج هست یا فیوجیه، می‌گفتم یعنی چی و چرا اینا همه‌شون خلافکارن؟ بالاخره این رو پیدا کردم. محض بالا بردن اطلاعات عمومی:
«آنها در ابتدا در کشور هندوستان زندگی می‌کردند و کم‌کم با گسترده شدن جمعیت طایفه‌شان به کشورهای دیگر مهاجرت کردند. تمامی افراد این طایفه به نوعی با یکدیگر ارتباط دارند و افراد خانواده‌هایی که زیر مجموعه طایفه فیوج را تشکیل می‌دهند سارق هستند...»

احترامش رو نگهدار

Monday, May 17, 2010

اینایی که زیرلب با خودشون قرآن می‌خونن،‌یعنی چی؟ خیلی مذهبی‌ان یا چیز دیگه‌ای بلد نیستن که بخونن؟

فيلمفارسي- يازده

هنرپيشه در حال انجام دادن كار خودش است، هنرپيشه ديگر وارد مي‌شود، از نفر اول سوالي مي‌پرسد، نفر اول با بي‌توجهي و سرسري جواب مي‌دهد. هنرپيشه دوم از درون كيفش كارت شناسايي‌اش را بيرون مي‌آورد و رو به نفر اول مي‌گيرد: سرگرد فلاني هستم از بخش بهماني. هنرپيشه اول سيخ مي‌ايستد و با لكنت زبان جواب مي‌دهد و عذرخواهي مي‌كند!

خوشبختی یعنی...- 7

صبح زود که پنجره رو باز میکنی، بوی اقاقیا و یاس همسایه، تمام کاستی‌های روح و جسمت رو پر کنه...

استاد محمدرضا شجريان

روحم شاد شد با مصاحبه‌اش... خدا سايه‌اش رو سالها سر ما، جنبش سبز و اين مملكت حفظ كنه. دوستش دارم بدجور

نگو نگو نمیام

دلم برای عشوه‌های هایده تنگ شده...!

ادبیات بالای هیجده

Sunday, May 16, 2010

اونایی که به «کان*دوم» میگن «کاپ*وت»، همونایی هستن که به «سوتی*ن» میگن «کرس*ت»‏!‏

Batman for Arabs!

فکر کنم «ام‌بی‌سی پرشیا» ختم بتمن برداشته، شاید حاجت میده؟!

تو بشين، خودم ميرم

اين مردهايي كه ميرن براي زنهاشون نوار بهداشتي كارتني ميخرن، بسكه غيرتي‌ان!

هنرمندان متعهد

هنرپیشه‌هامون زرنگ شدن، چند وقته فیلم خصوصی جدید وارد بازار نشده!

نمی‌دونستم اینا مجازن

بعد از اینکه چلچراغ تو شماره نوروزش با بروبکس (سوسن خانوم) مصاحبه کرد، همشهری جوان هم تو شماره 259 با حمید طالب‌زاده (همه چی آرومه) مصاحبه کرده. جالبه.

داد

Saturday, May 15, 2010

خرداد داريم، مرداد هم داریم، تیرداد هم هست، ولی نفهمیدم آخرش آذر داد یا نداد!؟

عرعر

خدایا... چی میشد اگه در تمام مسیر پیاده‌روی من، به جای دو میلیون درخت عرعر که در این فصل بوی «چیز» میده، فقط یه دونه بوته یاس می‌کاشتی؟!

حس بودار

می‌خوام یه بار هم شده از سردبیر محترم بپرسم وقتی میرینی تو مطالبم، چه احساسی بهت دست میده؟!

حل جدول

Friday, May 14, 2010

- افقي يا عمودي؟
+ اول افقيه، بعد عمودي ميشه!

مجسمه‌ها رو دستگیر کنین

میگم نکنه مجسمه‌ها دزدیده نشدن، شاید خودشون دارن با این اوضاع از مملکت فرار می‌کنن؟!

منو جاي داداشت بذار

اين پسرهايي كه تا توي چت با دختره مي‌فهمن دوست پسرش تركش كرده، يهو ميشن دايه مهربانتر از مادر، ولي تو دلشون از خوشحالي عروسيه!

kelvin kian

پسره تو اتوبوس به دوستش: دیروز یه شرت مارکدار خریدم!
دوستش: ببینم؟
پسره شلوارشو یه کم کشید پایین
دوستش: ایول کیان خریدی؟!

لايف از وري گود

Thursday, May 13, 2010

از اين ايميلهاي روانشناسانه كه به دو زبون و با فونتهاي رنگي و عكس گل و بلبل توش ميگن زندگي زيباست و فلان است و بيسار است بيشتر از ايميلهاي تبليغاتي سريال جومونگ و لارجر باكس و نحوه بستن روسري بدم مياد!

خوشبختی یعنی...- 6

خوشبختی یعنی عصر داری برمیگردی خونه، نم‌نم بارون شروع بشه، بدون چتر، سلانه سلانه بری و خیس برسی خونه...

نسل كف‌كرده

نسلي هستيم كه در جواني عاشق كودكي ناتالي پورتمن شديم...!

در نمایشگاه کتاب اتفاق افتاد

- خوب، خسته نباشید... این چه کتابیه؟
+ قرآن ِ حاج آقا...!
- به‌به... محفوظ باشید انشالاه... غرفه بعدی!

به خدا اين كلمه‌ها غلطه

Wednesday, May 12, 2010

مراسم‌ها، تظاهرات‌ها، عمليات‌ها

بچه‌داري- 2

امان از وقتي كه: جا تره و بچه هست!

اسامي التقاطي- شش

برادران شيردل و خواهران شيرده!

عدل اموی

Tuesday, May 11, 2010

در جواب میرحسین باید بگیم: بعله، این هم عدل علوی‌ست، فقط این علی با اون علی (ع) از زمین تا آسمون فرق داره...!

آخر ِ فشن

دقت كردين اين گوينده‌هاي وُعا همه انگار مال صد سال پيشن، از لحاظ لباسي. خانوم‌هاش هم عين خانوم هاويشام خودشون رو آرايش مي‌كنن و لباس مي‌پوشن! انگار نه انگار كه تو آمريكا هستن، برعكس بي‌بي‌سي!

نوستال دوران جاهليت- سي و سه

مي‌رفتيم براي شارژ دايال آپ، كيلوباتي 5 ريال پول مي‌داديم، براي چت!

بچه‌ها بیاین...- شانزده

پس بیایید همه باهم محارب باشیم بر دین ِ کافران...!

چشممون به دعای شما دوستان ِ‏

Monday, May 10, 2010

بابای یکی از دوستام چند روزه که تو کماست، دکترها گفتن اگه بیشتر در این حالت بمونه احتمال مرگ مغزی داره، گفتم شاید چند تا از خواننده‌های ریزنوشت دلشون به رحم بیاد و از ته دل براش دعا کنن...
اگر تو گودر هم دست به دست بچرخونین که ممنون همه‌تون میشم...
یه مدت میذارم این پست بالای بلاگ بمونه، منتظرم که خبر خوب شدنش رو براتون بنویسم
:)

من اگه جای میرحسین بودم

در جواب ان کوچولو میگفتم:«به تخ*م چپ پسر نداشته‌ام»!‏

دانشجويان فداكار ما

اگه سه چيز رو از دانشجوها بگيرن، هلاك ميشن: تخم مرغ، نوشابه و بيسكويت ساقه طلايي!
لااقل زمان ما اينجوري بود!

دزد مجسمه‌ها، سامری است

حالا كه مجسمه گوساله رو هم دزدين، ديگه وقتشه كه سامري خودش رو نشون بده!

جاي تاسف داره

اين بچه‌هايي كه يه نخ سيگار رو چهار نفري چس-دود مي‌كنن!

ابی، قربونش برم

Sunday, May 9, 2010

چرا زودتر موهاش رو بلند نکرده بود؟، فداش بشم... دور از جونش چقدر شبیه پرویز مشکاتیان شده! مرده‌ی اون انگشتهای شکسته‌اشم.



ببخشید اینقدر اسم نوشتم روش و خزش کردم، چون روی این عکس خیلی زحمت کشیده بودم دلم نیومد بی‌اجازه ازم کش برن!

بدون شرح- دوازده

توضيح‌المسائل:
يكي از مبطلات روزه، جماع مي‌باشد.
(چند وقته ديگه اين كلمه رو نه مي‌شنويم و نه مي‌خونيم جايي!)

در ساندويچي اتفاق افتاد

- آقا لاي مال من خيارشور نذار لطفا!

جن ِ تخم‌گذار

پير شدم و نفهميدم «تخم جن» دقيقا يعني چي كه به بچه‌هاي شيطون ميگن؟!

بيچاره خارجي‌اي كه بخواد اينو ترجمه كنه

Saturday, May 8, 2010

درساتم نمي‌خوني؟
يعني: آيا تو درسهايت را هم نمي‌خواني؟

مواظب حرف زدنمون باشيم

تاكسي دربست گرفتم تا زودتر برسم. طبق معمول كه اختيار حرفهام دست خودم نيست شروع كردم به فك زدن، سياسي و اجتماعي و اقتصادي و... راننده هم نفس نمي‌كشيد. گفتم چقدر بي‌حاله؟ رفتيم پاركينگ جايي كه كار داشتم، گفتم منتظر بمونه. برگشتم و سوار شديم، اومديم از پاركينگ بيرون، نگهبان پريد جلو ماشين كه كارت ماشين؟ گفتم با مديريت كار داشتم، گفت بايد كارت ماشين رو بدين تا بفهميم ماشين دزدي نيست. راننده دست كرد تو جيبش و يه برگه ماموريت با آرم سپاه درآورد و به نگهبان نشون داد و گفت از كارت ماشين معتبرتر! نگهبانه معذرت خواست و رفت كنار. تا مقصد كه از ماشين پياده شدم لب از لب وا نكردم! هنوز منتظرم بيان دنبالم و به جرم تشويش اذهان عمومي و ارائه اكاذيب و توهين به دولت، ترتيبم رو بدن!

Fatafeat

يه كانال آشپزي عربي هست، خوب چيزهايي ياد ميده. من ازش خيلي چيزها ياد گرفتم. مثلا اينكه فهميدم عربها به كيك ميگن «كعكه»، به ماكاروني ميگن «معكرونه» و به پودينگ ميگن «بودينغ»!

در سي‌دي فروشي اتفاق افتاد

Friday, May 7, 2010

- آقا سي‌دي جديد عليرضا افتخاري ِ بدون كلام دارين؟

احساسات‌تون رو كنترل كنين



تتلو و طعمه‌اش... آهـــّـــا!

فيلمفارسي- ده

هنرپيشه خسته و كوفته و مضطرب داخل حياط مي‌شود، شير حوض را باز مي‌كند، لب حوض مي‌نشيند و يك مشت آب به صورتش مي‌زند. ولي بسيار مواظب است كه دست به صورتش نكشد تا گريمش پاك نشود!

خوشبختي يعني...- 5

خوشبختي ميتونه اين باشه كه داري تو كوچه راه ميري، يه چيزي بيفته روي شونه‌ات، ببيني يه توت سفيد و چاق و چله است، برش داري و بخوري و تا آخر كوچه با طعم شيرينش عشقبازي كني...

فارسي بوب

فكر كنم اسپانسر كمپين بوب-لرزه، سريالهاي كلمبيايي كانال فارسي وان بود!

حبيب و مجسمه

Thursday, May 6, 2010

به نظر من بايد حبيب رو به عنوان يكي از مظنونين اصلي غيب شدن مجسمه‌ها دستگير كنن، چون از وقتي اومده ايران، شبها مجسمه‌ها يكي يكي غيب ميشن و مخصوصا اينكه سالهاست خودش داره اعتراف ميكنه: «من مرد تنهاي شبم...»!

نوستال دوران جاهليت- سي و دو

گشت‌هاي كميته! با اون پاترول‌هاي زردشون كه چهار تا پاسدار با لباس سبز و اسلحه توش نشسته بودن و مو بر اندام هركي دور و برشون بود سيخ مي‌كردن و پشت پاترول هم بزرگ نوشته بود:
4WD!

همه پرسي از خوانندگان ريزنوشت

به زودي يه پست ويژه دارم، چي توش بنويسم؟ كامنت بذارين لطفا.

آقا داماد و سين

- خوب پسر شما چه كاره‌ان؟
+ ايشون تست ِ سين مي‌كنن
- يعني چي؟
+ يعني تو مجالس و مراسم، قبل از سخران اصلي ميكروفن رو ميگيرن دستشون و هي مي گن: يك دو سه، سه، سه، تا ببينن سين ميكروفن ميزنه يا نه!

لــُپ به لــُپ شير كنين لطفا

بوس :*

از بس محجوب بودم

تا مدتها فكر مي‌كردم «لكه بيني» يعني همون خون دماغ!

خودشون و شادي‌شون

Wednesday, May 5, 2010

اگه موقعيتش رو داشتم، قطعا عاشق تك تك اين قهرمانهاي آبهاي خروشان مي‌شدم!

بچه‌داري- 1

اگه بچه‌دار بشم، اسم يكيشون رو ميذارم حميد آنلاين!

سريال پرستار-ان

اين اناي سازنده‌ي «پرستاران» نمي‌تونن به روش ديگه‌اي به جز كشتن، هنرپيشه‌ها رو از فيلم خارج كنن؟ گها! هروقت پرستاران مي بينم تا فرداش افسرده‌ام...

در راستاي وبلاگهاي گروهي

مي‌خوام يه وبلاگ گروهي بزنم با اين مضمون: اگه به خواستگاري سوسن خانوم بريد، چي مهرش ميكنين؟

ميدان شهياد سابق

به جان خودم آهِ ميدون آزادي دامن اين مجسمه‌ها رو گرفته، از وقتي كه براش هوو (برج ميلاد) درست كردن و ديگه يادي ازش نمي‌كنن!

بچه‌ها بياين...- پانزده

پس بياييد همه با هم طبيعي زايمان كنيم، نه سزارين...
!

شمشيرزن ِ بي‌دست

امشب تلويزيون يه فيلم گذاشته بود، از اين چيني-ژاپنيهاي بزن بزن عهد بوق، به جرات مي‌تونم بگم نمونه كامل و جامع ژانر تخمي-تخيلي بود!

خدا رحمت كند نعمت حقيقي را

نعمت حقيقي هم نشديم كه هديه تهراني بياد سر جنازه‌مون، زار بزنه، از هوش بره، بيفته رومون!

بچه بودم، نادون بودم

Tuesday, May 4, 2010

شايد يادتون نياد، يه زماني تو اينترنت اينجوري سرچ مي‌كرديم:
akse lokhte hedie tehrani
!

نوشته بهاره مقامي، به مناسبت روز معلم

Monday, May 3, 2010

همين يك پاراگراف از اين نوشته كافي بود تا امروزم رو تبديل به جهنم كنه، كاري به راست و دروغ بودنش ندارم، منو به هم ريخت... تا بيست و چهار ساعت اينجا تعطيله.
«بعد از حدود یک شبانه روز سرگردانی و بی خبری به بندمان آمد. آمد و یکی از ما را که دختر زیبا و مهربانی به اسم مهسا بود همراه برد. تا بحال شده پرنده کوچکی را در دست بگیرید و ببینید که قلبش چقدر تند می زند؟ ‌قلب مهسا همان طور می طپید. فکر کردیم شاید می خواهند آزادش کنند، یا شاید خانواده اش آمده اند دنبالش، شاید وثیقه بگذارند و ببرندش. هیچ کس نمی دانست که چه سرنوشتی در انتظار است. یکی از دختران همبند که شوخ طبع و سر خوش بود سعی می کرد که جوک بگوید و بقیه را بخنداند و حال و هوا را کمی عوض کند. همه اما از بی خبری و انتظار در عذاب بودند. ناگهان صدای ضجه جگرخراش مهسا بلند شد. صدای فریاد او آنقدر جانسوز بود که همه ما را در جا میخکوب کرد. همه در سکوت و بهت و ناباوری به هم خیره شدند. رعب و وحشت بر تن همه مان سایه انداخته بود، دیگر کسی جوک نگفت، دیگر کسی نخندید، مهسا را دیگر ندیدم...»

طرف را مشخص كنيد

برام سواله وقتي ما مي‌گيم «به تخ*م چپم»، بعد دخترا هم مي‌گن «به تخ*مك چپم»؟ يا اونا چپ و راست ندارن و درهمه!؟

صد بار گفتم فيلان غلطه

اينم شاهدش: «امشب شب مهتابه... گوييد فلوني اومده، آن يار جوني اومده...»‏

مقايسه سريالهاي پليسي با سياسيون

اگه «كلانتر» رو احمدي‌نژاد فرض كنيم، «خواب و بيدار» ميشه محسن رضايي، «هوش سياه» هم ميشه «كروبي»، كه البته هنوز سريال پليسي ايراني همپايه «ميرحسين» نداريم!‏

خوشبختي يعني...- 4

Sunday, May 2, 2010

خوشبختي يعني سرت رو بذاري رو بالش و پتو رو بكشي روي خودت، در حاليكه ملافه سرد باشه و چشمهات رو ببندي...

تيريپ: دپرس عشقي

آخ... آخ... آخ اگه يادش بره كه وعده با من داره... واي واي واي...!

در ميوه فروشي اتفاق افتاد

- آقا اين بادمجوناتون خيلي شل و پلاسيده است!

خواب و بيدار يا گاب و بيمار

Saturday, May 1, 2010

دو پليس در تعقيب خلافكارها وارد سالن كارخانه مي‌شوند، رو به كارگرهاي داخل سالن:
پليس اولي: بخوابين رو زمين!
پليس دومي: همه بيرين بيرون!
(كارگرها گه‌گيجه مي‌گيرند و لابد بايد سينه‌خيز خارج شوند!)
اون زمانها از چه چيز سريال خواب و بيدار خوشمون مي‌اومد؟ خيلي در پيته! شايد فقط به هواي ناتاشا مي‌ديديمش؟

جواب دلقك به مخالفانش

تو به دلقك نمي‌خندي،
بلكه:
تو به عمه‌ات هي مي‌خندي!

برنامه پزشكي تلويزيون

صداي بيمار از پشت تلفن: من اينجوري و اونجوري‌ام و... شما چي تشخيص ميدين؟
پزشك برنامه: به نظر من شما بايد حضوري به پزشك مراجعه كنيد تا دقيق معاينه بشين.
يعني چي زنگ ميزنن به دكترها تو تلويزيون، نمي‌تونن برن پيش يه دكتر تا درست و حسابي معاينه بشن؟

قابل توجه شادي خانوم

البته بسيارند دختراني كه وقتي از كنارشان رد ميشوي و تحويلشان نميگيري، دق خواهند كرد!

Lady boy فيلتراسيون

- چي به خودت ماليدي بوي خوبي ميده؟