اسمایلی بی‌بی‌سی

Thursday, September 30, 2010

گوینده خبر: سرخط خبرها، فرار سه میمون از باغ وحشی در میانمار...
مشروح خبرها، فرار سه میمون از باغ وحشی در میانمار...
تا دقایقی دیگر سرخط خبرها...
فرار سه میمون از باغ وحشی در میانمار...
خلاصه اخبار، فرار سه میمون از باغ وحشی در میانمار...
و حالا مشروح خبرها، فرار سه میمون از باغ وحشی در میانمار...
تا دقایقی دیگر خلاصه خبرها، فرار سه میمون از باغ وحشی در میانمار...
در شصت دقیقه، فرار سه میمون از باغ وحشی در میانمار...
و حالا گزیده خبرها، فرار سه میمون از باغ وحشی در میانمار...
بعد از کوک خواهید دید: فرار سه میمون از باغ وحشی در میانمار
...!

یک میلیون و دویست و هفت میلیون و سه و بیست هزار و سیصد و پنجاه هزار و هفت و چهار میلیون و نه هزار و صد و بیست و هشت هزار ریال

خدا نکنه خانومی تو صف بانک جلوت باشه و بخواد یه مبلغ شش رقمی رو در فیش بانکی به ریال بنویسه!

چاک لباسش تا اینجاش بود

خانوما! لطفا وقتی از یک مهمونی زنانه برمی‌گردید، اینقدر با آب و تاب تعریف نکنید، ما هم دل داریم...!

گاه... ها- 3

Wednesday, September 29, 2010

گاهی باید به مردها اجازه داد تا هر غلطی دلشان می‌خواهد بکنند!
مردها از اینکه همیشه کامل و درست باشند خسته می‌شوند...

در باب افزایش قیمت سکه و طلا

- عروس خانوم آیا بنده وکیلم شما را به عقد دایمی آقاداماد با مهریه «چس مثقال سکه بهار آزادی» دربیاورم؟

شیمیایی زدن، بوی باقالی میده

Tuesday, September 28, 2010

خدا رو صدهزار بار شکر که ریاست محترم جمهور نخواست مثل رجایی پشت تریبون جورابهاش رو دربیاره، وگرنه همون دو نفر و نصفی هم که خوابشون برده بود و نرفته بودن، فرار می‌کردن!

مجددا زلزله شیراز- واقعی

زنگ زدم به یکی دیگه، میگم چه خبر از زلزله؟ میگه: بدموقع اومد، سر ظهر بود، از خواب و استراحت انداختمون!
به جان خودم!

در زلزله شیراز اتفاق افتاد

نگران زنگ زدم شیراز، میگم تو زلزله چیزی نشده؟‌ می‌خنده و میگه: عامو خیل ِ خوب بود، بعد ِ مدتها قولنجـُم شکست...!

نهج‌البلاغه، خطبه 147

Monday, September 27, 2010

«قطعی است پس از من، روزگاری به شما روی خواهد آورد که چیزی پوشیده‌تر از حق، و آشکارتر از باطل، و فراوان‌تر از دروغ بستن به خدا و رسولش نخواهد بود...»

نون به نرخ روز نخور

برام سواله اينايي كه تو پروفايل‌شون مي‌نويسن «روزنامه‌نگار» يا ««ژورناليست» دقيقا از كجا پول درميارن كه زندگي بگذرونن يا حتي بيان وبگردی؟!

دهه شصت و مازوخیسم

Sunday, September 26, 2010

یکی از کابوسهای دوران کودکیم، فیلمی بود با بازی فرامرز قریبیان به نام «سفیر». درباره حوادث عاشورا بود. همون که آخرش قریبیان رو از بالای برج به پایین پرتاب می‌کنن و کاملا تابلو بود که یک عروسک رو میندازن پایین! ولی بدترین جای فیلم اون قسمتش بود که قریبیان سوار بر اسب، میزد سر یکی رو که در حال دویدن بود قطع می‌کرد. واقعا چه ظلمی در حقمون کردن که تو اون سن و بدون اخطار، مجبور بودیم اون صحنه‌های خشن رو ببینیم. حالا سایت امید20 اون تکه فیلم رو برای دانلود گذاشته. به یاد گذشته ببینیم و بخندیم، با سر بریده دویدن هنر است!

فیلمفارسی- چهارده

در فیلمفارسی نه زن و شوهر می‌توانند یکدیگر را در آغوش بگیرند، نه فرزند و والدین، نه خواهر و برادر بالای هشت سال... کلا در این فیلم همه‌ی محارم با هم نامحرم هستند!

اگه جراتشو داري

بچه‌ها؛ بياين به جاي نقل قول از خداحافظ گري فلان، تكه هاي فيلم «ريدر» رو توصيف و شر كنين!

لامپ اضافي خاموش

ميگن امسال به خاطر همدردي با مردم پاكستان، بدون هاله نور رفته بوده پشت تريبون!

معجون بهشتی

Saturday, September 25, 2010

فکر کنم بیشترین گیاهی که تو بهشت پیدا میشه، جنسینگ باشه! از بس بهشتیان سرشون گرم «حوری و غلمان بازی» هست، انرژی کم میارن و هی باید خودشون رو تقویت کنن!

حظ بصر همراه با حس نوع‌دوستی

کوله رو پشتش، مانتوش تا بند سوتینش رفته بالا و زیر کوله گیر کرده...!

درخواست کمک فوری

Friday, September 24, 2010

کسی از بچه‌ها اینجا هست که احیانا باباش یا خودش یا فک و فامیلاش هواپیما داشته باشن، تو خط شیراز؟ بلیت گیر نمیارم!

بدبخت‌های نمناک

میگم: دلم برای پاکستانی‌ها می‌سوزه...
میگه: البته وضعیت‌شون چندان فرقی با گذشته نکرده، قبلا همین قدر فلک‌زده بودن ولی تو خشکی، الان خیس شدن!

بچه‌ها سه ماه و خورده‌ای صبر کنین

دل تو دلم نیست که تا وقتی این منشور کوروش تو ایرانه؛ انقلابی، کودتایی چیزی نشه، بعد از این چهار ماه انگلیس اینو صحیح و سالم برگردونه تو موزه‌اش، بعد هرچی خواست بشه!

به خدا دیگه نمی‌خوام توی تو باشم

Thursday, September 23, 2010

فکر کنم هک کردن سایت فیس‌بوک، از حذف کردن اکانتت توش، راحت‌تر باشه!

اسامی التقاطی- نه

محمدرضا کـُلزا!

گيهان و خوانندگان- منافقان را بشناسيم

درست است كه عده‏ای در زمان جنگ كارهايی كردند و حالا ممكن است شهيد هم شده باشند (البته در شهيد محسوب شدن ايشان هم بحث و شك هست) ولی اين دليل نمی‏شود كه ملت بسيجی و ولايت‏مدار ايران از گناهان خانواده ايشان چشم‏پوشی كنند. بنده به عنوان عضو كوچكی از اين انقلاب شعار زير را برای روزهای آينده پيشنهاد می‏كنم:
منافق واقعی، همت بود و باكری به اتفاق خانواده

عضو كوچك انقلاب، از مقابل لانه فساد، منزل شيخ منافق كروبی

باز آمد بوی گند مدرسه

از اول مهر، خاطره زیاد دارم ولی مهمترینش مربوط میشه به کلاس اول دبستان که از وقتی بابام منو رسوند مدرسه تا وقتی ظهر اومد دنبالم، یک نفس گریه کردم، نزدیکهای ظهر هم یه شیکم سیر زیر میزم جیش کردم که تا پای تخته سیاه رسید!

حشرات ٌ محشورات

Wednesday, September 22, 2010

می‌خوام بدونم وجه تسمیه «حشره» چی بوده؟ یعنی مونث «حشر» بوده؟!

گاه...ها- 2

گاهی باید آنقدر صبر کرد،
که روزگار آبستن حوادث شود...

من آپ کردم، حتما بهم سر بزن

فکر کن اگه من بخوام از طریق میل و پی‌ام به خواننده‌هام خبر بدم که آپدیت شدم، حداقل روزی سه بار باید حالتون رو می‌پرسیدم!

AN in UN

قرار شده به جای روز گفتگوی تمدنها که از تقویم حذفش کردن، روز «صندلیهای شنوا» رو به عنوان سالگرد سخنرانی ریاست محترم جمهور در سازمان ملل، به تقویم اضافه کنن!

طرح «کتاب من مال تو»‏

Tuesday, September 21, 2010

آقا گرگه پیگیر طرحی شده که من هم خوشم میاد. خودش اینجوری توضیح میده:

تو كافه نشسته بود
آخرين صفحات كتاب رو ورق زد
خودكارش رو برداشت:
«من چهارمين نفری هستم كه اين كتاب رو خوندنم، اميدوارم...»
كتاب رو روی ميز گذاشت
تو خيابون قدم ميزد
برف می باريد
هوا سرد بود
اما ميخنديد و خوشحال بود...

اگه شما هم ميخوايد تو لذتش سهيم بشيد به طرح «كتاب ِ من مال ِ تو» بپيونديد
.
راه‌اندازی طرح
توضيحات تكميلی طرح

در کلاس آموزش بافتنی اتفاق افتاد

مربی: یکی از رو، یکی از زیر، یکی از رو، یکی از زیر...
هنرآموز: خانوم نمیشه همه‌اش از رو باشه، اونجوری خیلی باحالتره...!

استفاده بهینه از عرقگیر

نمی‌دونم فقط تو خونه ماست یا بقیه خونه‌ها هم همین بساط هست که هرچند وقت یکبار می‌بینم زیرپوشهام غیب شدن و فرداش می بینم تبدیل شدن به دستمال گردگیری!

یعنی نخوریمتون؟

هنوز نمی‌تونم اینایی که عکس پروفایل‌ شخصی‌شون رو با همسرشون یا دوست دختر/پسرشون یا بچه‌شون می‌گذارن، درک کنم!

دسته‌بندی دختران از لحاظ کبد

Monday, September 20, 2010

یه عده هستن که «جیگرن» باید خوردشون،
یه عده هم هستن که «جیگر گوشه‌ان» که باید گازشون زد،
یه عده دیگه هم هستن که «جیگر-پاره‌ان»، باید به دندون کشیدشون و شرحه شرحه تناول کردشون!

خبری درباره قهوه تلخ- واقعی

دوستم که کلوپ سی‌دی و این حرفا داره تعریف می‌کنه:
تو مغازه بوده دو تا پسر میان و سی‌دی قهوه تلخ می‌خوان. میگه اورجینالش رو دارم. میگن گرونه، کپی‌اش رو بده. دوستم میگه من به مهران مدیری علاقه دارم و چون خواهش کرده کپی نکنین، منم کپی نمی‌کنم. حالا این رفیق ما کارش کپی کردنه، ولی این یکی رو واقعا تا حالا کپی نکرده بوده!
خلاصه پسرها اصرار می‌کنن و این دوست ما انکار! بعد که می‌بینن زیر بار نمیره و بهش پیشنهاد پول بیشتر می‌دن و قبول نمی‌کنه، کارتشون رو درمیارن که روش آرم قهوه تلخ داره و خودشون رو معرفی می‌کنن که بازرس ویژه هستن از طرف تهیه‌کننده و دارن در سطح شهرها می‌چرخن تا مبادا کسی کپی کنه! از دوستم هم تشکر می‌کنن و میگن برو تو اتحادیه بپرس مجوز چند تا از همکارات رو به خاطر این قضیه باطل کردن! چون تحت قانون کپی رایت هست و پای FBI و اینا وسطه.
خلاصه حواستون باشه!

اظهار نظر جدید ریاست محترم جمهور

مجلس در پشم امور است!

راننده جیگر

سوار یه مسافرکش شخصی شدم، راننده‌اش یه خانوم دلربای حدودا سی ساله بود. عقب سه تا خانوم نشسته بودن و من جلو نشستم. تا اینجاش چیزی نبود. وسط راه کم‌کم بقیه پیاده شدن و من و راننده تنها شدیم. خدا خدا می‌کردم دوستی، آشنایی، فامیلی منو نبینه! اینم چیزی نبود. موبایل خانوم زنگ زد، بگذریم که دست فرمونش حرف نداشت ولی بازم دل تو دلم نبود که با اون سرعت بالا، با موبایل هم حرف بزنه. اینم چیزی نبود. از حرف زدنش معلوم بود دوست پسرش بود. ترسم از این بود که پسره الان ما رو با هم دیده باشه! اینم چیزی نبود. بیشتر که حرف زدن فهمیدم که از شانس قشنگم دیروز به هم زدن و اعصاب جفتشون گهی بود. فقط شانس آوردم وسط حرفاش رسیدم به مقصد و با اشاره دست گفتم پیاده میشم و خلاص شدم، وگرنه معلوم نبود با اعصاب به هم ریخته‌اش چه جوری به مقصد می‌رسیدیم! خلاصه خدا خیلی رحم کرد...

درخواست از ارزشیان غیور

Sunday, September 19, 2010

برادران عزیز ارزشی؛
ممنون میشم اگه منبع احادیث و روایاتی که درباره «چرب بودن مو و داشتن شوره سر»، «گره خوردن ریشها به هم»، «متصاعد شدن بوی عرق از بدن»، «سوراخ بودن جوراب»، «پوشیدن لباس چروک و انداختن پیرهن روی شلوار» و سایر مسایلی که بهش توجه می‌کنین رو زیر این مطلب کامنت بگذارین، بهشون نیاز دارم!
اجرکم عندالله

وقتی قرآن با قرآن فرق می‌کند

قرآن دفتر آیت‌الله صانعی:

Free Image Hosting

قرآن دست کفن‌پوشان:

Free Image Hosting

با تشکر از تورجان

این یک تمناست

تو رو خدا به «ایران» نگیم «ایرون»... همون یه مثقال ابهتی هم که برای مملکتمون مونده رو تحقیر نکنیم... بذارین دلمون خوش باشه که وقتی اسم کشورمون رو به زبون میاریم، با سربلندی و دهان باز بگیم: ایران...

زیرنویس معرکه

فیلم «پیشنهاد» با بازی ساندرا بولاک و رایان رینولدز
Proposal
فیلم جالبیه!

Free Image Hosting

پائیز لعنتی

به خدا هنوز چند روز از تابستون مونده، نیا... ای پائیز نامرد، به چه زبونی بگم دوستت ندارم...

خدا رو شکر مادرم هست

Saturday, September 18, 2010

نصفه شبی دارم کانالها رو دور می‌زنم، پی‌ام‌سی کلیپ آهنگ «مادر» جمشید رو گذاشته، مثل دیوونه‌ها زدم زیر گریه...

مهریه

کی داده، کی تونسته نده؟!

در اون سریاله اتفاق افتاد

هنرپیشه سیبیل کلفته رو به اون یکی: به جون همین دوقلوهام...
!

قهوه تلخ

اصلا نیاز به گفتن نداره که من سی‌دی‌های «قهوه تلخ» رو می‌خرم و به هیچ وجه کپی نمی‌کنم. و از شما هم خواهش می‌کنم این کار رو انجام بدین. فقط به‌خاطر احترام به مردی که سالهاست داره دلمون رو شاد می‌کنه؛ مهران مدیری

تلغراف

Friday, September 17, 2010

یادتونه یه زمانی برای تبریک یا تسلیت گفتن به کسانی که در یک شهر دیگه بودن، به هم تلگراف می‌زدیم؟ تلفن گرون میشد و نامه هم چندین هفته طول می‌کشید تا برسه دست طرف. چه حالی داشت وقتی پستچی می‌اومد و می‌گفت یه تلگراف دارین. همونی که نقطه هاش هم حساب می‌شد: سلام نقطه حال ما خوب است نقطه...!

هایده، ابی، داریوش، حمیرا

خیلی وقته آهنگی نشنیدم که برام خاطره بشه و روزی صد بار گوشش بدم و حالم ازش به هم نخوره...

فکر کردين من باکلاس و روشنفکر نيستم؟

«سلام. خوبی؟»

خداحافظ گری کوپر- رومن گاری
.
.
.
تمام اين کتاب رو ميشه تو گودر پيدا کرد، لطفا بکشين بيرون ديگه، به خدا همه‌مون اين کتاب رو خونديم!

آگهی گودری، لطفا دست به دست کنین

Thursday, September 16, 2010

یه شرکت خصوصی در زمینه بازرگانی و صادرات و واردات هست که حدود بیست سال سابقه داره. ده تا کارمند هم داره که تقریبا از اول تو شرکت بودن و در کارشون ماهر هستن. دفتر شرکت حوالی خیابان ولیعصر تهرانه و از همه نظر ایده‌آل، ناهار هم میدن با سرویس ایاب و ذهاب. فقط یه مدیر می خوان که صبح ساعت حدود نه بیاد تو شرکت باشه و زیر برگه‌ها رو امضا کنه و کارش تموم شد بره، سرویس هم داره. حقوق هم حدودا یک میلیون میدن، با اضافه کاری و بقیه مزایا. براشون مرد و زن هم فرقی نمی‌کنه یه چیزی می خوان که فقط بگن ما مدیر داریم.
علاقمندان دست به دست کنن لطفا و یا به این ایمیل درخواست بفرستن
magekhodam-bil-bekamarm-khorde@bavarkardin.com !?

قلب یخی

این الناز شاکردوست تو «قلب یخی» چیکار کرده؟ چرا اینقدر قیافه‌اش عوض شده؟ هزار ماشالاه جیگری شده برای خودش!
خود سریال رو هم از دست ندین، جالبه، البته فعلا تا قسمت پنجمش.
ناگفته نماند که منظورم خرید سی‌دی اصلش هست، هرچند خودم اگه بیشتر از ده- بیست قسمت بشه، نمی‌تونم دیگه اصلش رو بخرم، چون خیلی گرون میشه!

آگهی خلاقانه ، هوشمندانه و جذاب

شرکت نفت برای صرفه‌جویی در مصرف بنزین یه تبلیغ زیرنویس میده با این مضمون: «وقتی چند جا کار دارین، ماشین‌تون رو نزدیک یکیش پارک کنین، بقیه جاها رو پیاده برین»!
به جان خودم اگه دروغ بگم. یعنی خودشون خرن، مردم رو هم گاو تجسم می‌کنن!

خرید بنزین؛ با عواید اوین

با یک حساب سرانگشتی و دو دوتا چارتا میشه فهمید که دولت با وثیقه‌های «شیوا نظرآهاری» و «سارا شرود» تونست سهمیه بنزین مهرماه رو تامین کنه، برای بعدش هم خدا بزرگه!

گاه...ها- 1

Wednesday, September 15, 2010

گاهی باید ولش کنی، رهاش کنی، بذاری بره...
خودتو نگه داری ولی اجازه بدی بره...
سخته برات، نمی‌تونی تحمل کنی ولی صبر کن...
برمی‌گرده، می‌فهمه که اشتباه کرده، وقتی برگشت؛ به روش نیار، انگار نرفته بوده.
ولی اگه برنگشت، برنگشته دیگه، هیچی...

سخت‌ترین سوالی که زن از شوهرش می‌پرسد

«ناهار چی درست کنم؟»
.
.
.
سوالی که هر روز تکرار میشه و هیچ‌کس جوابش رو نمی‌دونه!

خدا ازمون قبول کنه، انشاالله

Tuesday, September 14, 2010

خدا رو شکر اون کافرهای بی‌دین منصرف شدن و قرآن رو آتیش نزدن ولی در عوضش ما که خیلی مسلمونهای معتقد و واقعی‌ای هستیم، علاوه بر پرچم و عکسهاشون چندتا کلیسا آتیش زدیم و تظاهرات راه انداختیم و همدیگه رو زیر دست و پا لت و پار کردیم و حکم جهاد و اعدام چند نفر صادر کردیم و خلاصه باعث رضایت خدا و کتابش شدیم!

مناجات خواجه عبدالله- 13

الهی!
چون پاکان را استغفار باید کرد،
ناپاکان را چه کار شاید کرد؟

شیطون، حالا می‌تونی برگردی

ماه رمضون هم تموم شد. قرآن و مفاتیح رو بذارم تو کتابخونه تا سال بعد. دروغ و غیبت هم آزاد. نامحرم هم که نداریم، عینکم رو بردارم. نماز صبح هم که قضا میشه. سه وعده هم می‌تونم اندازه خرس غذا بخورم. خدا رو شکر ماه خوبی بود!

در مطب جراح پلاستیک اتفاق افتاد

- آقای دکتر لطفا سوراخش تنگ نشه، فقط نوکش بره بالا!

حاج کوروش کبیر

Monday, September 13, 2010

میگن مموتی با خودش قیچی برده بوده که «کوروش بزرگ» رو ختنه کنه و به دین اسلام مشرفش کنه، ولی اسفندیار جلوش رو گرفته و راضیش کرده فقط چفیه بندازه دور گردنش!

توتال کور

میگه «استانداردترین» دستگاه ورزشی... مگه میشه برای یک ویژگی مطلق از صفت نسبی استفاده کنیم؟ مثل اینکه بگیم «من بیست ترین نمره کلاس رو گرفتم»!

عدو شود سبب خیر

یه زمانی اولین دعای هر محفل مذهبی، آزادی کربلا بود. الان چند ساله این آرزوی محال ایرانیها، به لطف بزرگترین دشمن‌شون، «آمریکای جهانخوار»، برآورده شده!

در حمام نهاد ریاست جمهوری اتفاق افتاد

مموتی در حالیکه سرو کله‌اش گلی و اعصابش خورد است از حمام بیرون می‌آید:
اسفندیار: چی شده؟ چرا این شکلی شدی؟
مموتی: یادت باشه دفعه بعد از این مارک «کوروش- ساخت لندن» نخری. همون مارک «چاوز- ساخت ونزوئلا» بهتره!
اسفندیار: خاک بر سرت کنن، چیکار کردی...؟
مموتی: مگه این «من-شور» رو از لندن برای من نخریده بودی؟ تا خیسش کردم خودم رو باهاش بشورم، گِلی شد...!

نوستال و شایعات

Sunday, September 12, 2010

یه زمانی تلویزیون سریالی داشت به اسم «آینه عبرت». از نظر جذابیت یه چیزی تو مایه‌های «نرگس» و «دلنوازان» و «فاصله‌ها» و «جراحت» بود! توش یه معتادی بود به نام «آ تقی» که خیلی معرکه بود. خیلی دوستش داشتم. یه پسره هم بود که فکر کنم می‌خواست داماد این آتقی بشه. برای زمان خودش خوش تیپی بود. بعد شایعه شده بود که این پسره (که اسمش یادم نیست)چون ریش داشت و موهاش بلند بود، داداش شهرام شب‌پره است!
همونجوری که شایعه شده بود مهران مدیری داداش امیده، چون خوش صداست و شکل همن!

باشو غریبه کوچک

چقدر پیر شده بود سوسن تسلیمی... دلم گرفت که اون همه زیبایی شکسته شده بود...

صد رحمت به غریبه‌ها

Saturday, September 11, 2010

بنده از همینجا مراتب اعتراض و انزجار خود و خانواده خود را از «دوستان، نزدیکان و فامیل» گرامی اعلام کرده و ابراز می دارم: «عمرا اگه سال دیگه بهتون افطاری بدیم. نامردا! می‌مردین اگه جواب اون افطاری‌ها رو می‌دادین؟» ماه رمضون تموم شد و دریغ از یک مهمونی...!

منشور حقوق بشر... پـَـر

طی کنفرانس خبری که دیروز در محل نهاد ریاست جمهوری برگزار شد، اعلام گردید: «در جهت برقراری عدل اسلامی و اعلام پایبندی جمهوری اسلامی ایران به اجرای حقوق بشر در کل جهان، به زودی طی مراسم باشکوهی توسط ریاست محترم جمهوری، «منشور حقوق بشر کوروش» به چاه جمکران انداخته خواهد شد.»!‏

عشق ایرانی جماعت به پول خورد

مسافر: چند شد؟
راننده: سیصد تومن
(مسافر هزاری را به راننده می‌دهد.)
راننده: خورده ندارین؟
مسافر: چرا
سیصد تومن به راننده می‌دهد!

چيست آن؟- 2

Friday, September 10, 2010

اون چيه كه مال خانوما پشتشونه، مال آقايون جلوشون؟
(برای ديدن جواب، اين قسمت را هایلايت كنين)
.
.
.
زیپ لباس

بابام و مانکن‌ها

میگه: اگه گفتین چرا خانومهای ایرانی علاقه کمتری به مایو دو تیکه (بیکینی) دارن؟
بابام: لابد چون نمی تونن زیرش «گـِن» بپوشن!

بیشترین شهید تاریخ

Thursday, September 9, 2010

سید جواد هاشمی تا حالا یازده بار جانباز و بیست و پنج بار شهید شده!
بیشتر از اونی که «آلن دلون» تو فیلمهاش مرده!

چقدر زود مهمانی خدا می‌رسد

از عجایب روزگار اینکه ماه رمضان که تموم میشه، به جای یک سال فاصله تا ماه رمضان دیگه، یازده ماه فاصله داریم تا سال بعدش!

دیالوگ‌هایی از فیلم بی‌پولی

Wednesday, September 8, 2010

- واسه شرکت رفتم پیشش رو زدم، ان آقا گفت می‌خوام زن بگیرم...

- زن بخواد خوشگل باشه، اخلاق نداشته باشه، ارزش زندگی کردن نداره
+ فرمایشها می‌فرمایید! من باهاش زندگی می‌کنم، نوکرش هم هستم! اصلا خوشگلی هوش و حواس آدم رو از کار می‌اندازه... یه چیز خردسوزیه پدسـّگ!
.
.
.
پینوشت: باید فیلم بی‌پولی رو ببینید، بسیار لذت بردم ازش، عالی بود. این یک درخواست نیست، یک دستور است! متشکرم

خسر الدنیا و الآخرة

اگه قول بدین بین خودمون بمونه و به کسی نگین، حالا که فردا-پس فردا ماه رمضون تموم میشه، دلم خیلی گرفته... همیشه همینطوره، یک ماه غر می‌زنم که چقدر سخته و کی تموم بشه و منتش رو سر خدا می‌گذارم، بعد که تموم میشه دلم می‌گیره و براش دلتنگ میشم... معلوم نیست سال دیگه زنده باشم که رمضان آینده رو ببینم یا نه، این یکی که مفت از دستمون در رفت...
عیدتون مبارک
:)

دعای آخر ماه رمضان

خدایا! اگه یه زمانی خواستی من رو به بهشت خودت ببری، لطف کن و این تغییرات رو در قسمت کاخ من اعمال کن، پیشاپیش سپاسگزارم:
تو جوی‌هایی که از زیر تختم رد میشه، به جای شیر و عسل، لطفا نوشابه، ایستک لیمو و چای دبش جاری باشه. درختها هم به جای همه میوه‌ها فقط هندوانه و خربزه بدن. این بوته‌های دم کاخم هم تا اراده کردم چلوکباب، ساندویچ الویه و پیتزا بیارن. دیگه از نظر حوری و این بساطها هم که تکمیل باشه بی‌زحمت!
دستت درد نکنه، ایشالا جبران می‌کنم

فوتبال کف دستی

Tuesday, September 7, 2010



تیتر محشر خبر ورزشی!

اعتراف خوابگاهی

آیا هنوز هم تو خوابگاه‌ها تلفن کارتی هست که روی کیت کارتهاش تف آدامسی بمالیم و بشه باهاش مجانی صحبت کرد؟ زمان ما که بود!

مگه مجبوری سوال شخصی بپرسی؟

حسن جوهرچی از والیبالیست تیم ملی: شما در طول دوران تمرین و اردو چه جوری روزه می‌گیرین؟
والیبالیست: راستش چون تمرینات ما خیلی سخت هست و آب زیادی از دست میدیم، نمی تونیم روزه بگیریم!
.
.
.
حسن جوهرچی از خلبان: شما در طول پرواز چه جوری روزه می گیرین؟
خلبان: راستش ما چون قند خون‌مون نباید پایین بیاد، نمی‌تونیم روزه بگیریم!

گناهان صغیره‌مون

Monday, September 6, 2010

یه زمانی بود که شبهای قدر با خودمون عهد می‌بستیم که همین امشب که برسیم خونه، اسم هرچی دختره از تو لیست چت‌هامون پاک می کنیم و درایو عکس و فیلم هاردمون رو فرمت می‌کنیم!

دامت عمره

میگن عزرائیل با خدا شرط گذاشته که هروقت جنتی تونست سه بار پشت سرهم بگه «ددمنشانه» جونش رو بگیره. بعد پشیمون شده، گفته حتی یکبار هم بگه کافيه. باز دیده نمیشه، گفته اگه یه بار یه حرف منطقی و عاقلانه بزنه، تموم میکنه. برای همین هنوز منتظره!

کمپين زنان ايرانی

سکینه (محمدی) را سنگسار نکنيد!
شیوا (نظر آهاری) را آزاد کنيد!
زهرا (رهنورد) را تشویق کنید!
گلشیفته (فراهانی) را ناز کنيد!
انوشه (انصاری) را پرواز دهيد!
شادی (صدر) را بيخيال شويد!
فاطی (رجبی) را هم ببنديد!

رفته تو کما، در روش قفل شده، نمی‌تونه بیاد بیرون

متعاقب خبر تائید نشده‌ی به کما رفتن احمد جنتی، شنیده شده وی در عالم برزخ به دنبال حلالیت طلبیدن از حضرت نوح برای عدم همکاری در ساخت کشتی ایشان می‌باشد!

بریز رو پشتش

ابومازن خطاب به ابوماموت: اخوی، حالا آب رو باید کجات بریزی؟!

نوستال دوران جاهلیت- چهل و یک

Sunday, September 5, 2010

یه جاکلیدی‌هایی بود که بعضی‌ها به آینه ماشین‌شون هم آویزون می‌کردن، اسکلت سفيدی بود که لق می‌زد!

جوشن فوق کبیر

اون فرازهای اول جوشن کبیر، با حضور قلب و اشک و زاری و خشوع می‌خونیم. به آخراش که میرسه، با خمیازه و سرعت زیاد می‌خونیم و هی نگاه می‌کنیم که چقدر مونده تا تموم بشه! آخر بندگي هستيم!

طعمش به دل میشینه

Saturday, September 4, 2010

خبر ندارین که بعضی از این همبرگرهای بی نام و نشون و خوشمزه، از بهترین گوشت گربه‌های مرده شهر درست شده!

بابام و سریال جراحت

بابام درحالیکه داره چای با زولبیا می‌خوره، زیرلبی: این امیرحافظ شل و وارفته و بی‌بخار، چطور تونسته این دختره‌ی سرکش رو حامله کنه؟
!

پیشرفت مذهب به لطف حکومت

دقت کردین علاوه بر از مد افتادن روزه گرفتن، دیگه حتی روزه کله گنجشکی هم از بین رفته؟!

House of Cards

قدرت اول منطقه‌ایم و قراره به زودی قدرت اول جهان بشیم، ولی هنوز برای حفظ حکومت‌مون، دو روز مونده به روز قدس (فلسطینی که در همین روز با اسرائیل سر یک میز نشسته)، جیمیل و توئیتر رو می‌بندیم!