نوستال دوران جاهليت- ده

Monday, November 30, 2009

... و در گيرنده‌هاي سياه و سفيد، بازيكنان تيم پرسپوليس با لباسهاي روشن در سمت راست زمين و استقلالي‌ها با لباس‌هاي تيره در سمت چپ زمين بازي مي‌كنند.
.
.
.
هميشه از خودم مي پرسيدم اون تماشاگر فوتبالي كه پاي تلويزيون سياه و سفيد نشسته و نمي‌دونه عابدزاده توي كدوم تيم بازي ميكنه و زرينچه توي كدوم تيم، غلط مي‌كنه فوتبال ببينه!
و نمي‌دونستم چرا شفيع و كوثري و بهروان و كوتي و... به تلويزيون مي‌گن گيرنده!

وامصيبتا

موهام هم سفيد ميشه، هم ميريزه! همزمان!

سرشو گول بمال

يكي از راه‌هاي گول زدن خانوما اينه كه پشت ويترين مغازه يه عالمه كاغذهاي رنگي بزني و روش بنويسي:
شال و روسري فقط 3000 تومان!
بعد كه اومد تو و گفت از اونا بدين، بگي متاسفانه الان موجودي نداريم، بعد تو رودرواسي گير ميكنه و از اون سي تومني‌هاش مي‌خره!

خودزني ِ بيست و سي

در اثر يك اتفاق نادر، امشب (يكشنبه) توفيق اجباري(!) دست داد و مجبور شدم بيست و سي رو در منزل يكي از اقوام، به‌زور بيننده بشم! يه‌ قسمتش مراتي و اون گـُه ديگه (فكر كنم اسمش حميد امامي باشه) رفته بودن تو دانشگاه و دانشجوها حسابي از خجالتشون دراومدن! كف كردم... يكي از بچه‌ها داشت فحش مي‌داد به مراتي و مراتي هم هي مي‌گفت شما درست مي‌گي، ما دزديم، آدمفروشيم، خائنيم، نون حروم مي‌خوريم و... همه صفاتش رو داشت برمي‌شمرد! بعد يهو اون گـُه ديگه كه باهاش بود، داغ كرد و به دانشجوها حمله كرد كه بچه‌ها جلوش رو گرفتن! خيلي باحال بود، بعد از مدتها كيف كردم.
يه جاي ديگه يكي از دانشجوها مي‌گفت اينا (اشاره به بسيجي‌هاي دانشگاه) اسلحه و باتوم گرفتن دستشون و نمي‌ذارن ما آزاد باشيم (يه همچين چيزايي مي‌گفت) بعد اون عرزشيه(!) كيفش رو به دوربين نشون داد و گفت اينم اسلحه ماست!
خلاصه خوب بود، حال داد!
***
پينوشت: اسم اون ياروي ديگه حميد امامي هست و اينم آدرس وبلاگش:
http://hamidemami86.blogfa.com
كه توي پست آخرش زبون آذري رو مسخره كرده! و اينم عكسش با جومونگ!


***
در همين زمينه

از مُد رفته

Sunday, November 29, 2009

گذشت اون زماني كه خدا توي همين دنيا گناهكارها رو به سزاي اعمال‌شون مي‌رسوند، براي همين الان همه با خيال راحت مشغولن!

مرتيكه‌ي عوضي، اشتباهي گرفتي

عذر مي‌خوام خانوم، من كجا شما رو ريدم؟

گيهان و خوانندگان- هفت

مي‌خواستم از اين تريبون مردمي و صادق، به طرفداران موسوي و كروبي اعلام كنم كه هنر دولت دهم اين است كه به كشورهاي محروم و ناشناخته سفر كند و دل مردم آنجا را به‌دست آورد. وگرنه خاتمي كار مهمي نمي‌كرد كه به آلمان و انگليس و فرانسه و... كشوهاي مهم سفر مي‌كرد. در همين زمينه شعري سرودم كه تقديم خوانندگان عزيزتان مي‌كنم:
تا تواني دلي به‌دست آور.
با تشكر از روزنامه خوب و مردمي و صادق و مهرپرور و عدالت‌محورتان
نون الف از تهران

فيلم جديد رسيد

Saturday, November 28, 2009

دي‌وي‌دي كامل كنسرو جديد ياني رسيد!

wow!

- اون چه عضو بدنه كه شبيه قلبه؟!
+ اي بي‌حيا!

فارسي وان- 3

شش درو بستي نمكي...
(هنرپيشه اندكي مكث مي‌كند و بعد با حالتي عبرت‌انگيز اضافه مي‌كند)
يه درو نبستي نمكي...!

بي غيرتي يعني...

Friday, November 27, 2009

بري مشترك فيد وبلاگ دوست پسر ِ سابق ِ دوست دخترت بشي!

تب

قطره اشك گوشه‌ي چشمت،
وقتي دستت را روي پيشاني‌ام مي‌گذاري،
آبي‌است بر آتشِ تنِ تبدار و مريضم...
.
.
.
بد نيست بعضي وقتها چيزي بنويسم كه نشون بده منم «روح» دارم...

ساز نو

Thursday, November 26, 2009

كاش يه سازي اختراع مي شد كه افكارت رو مي خوند و خودش آهنگ مي نواخت...

خاطراتي از سفر به گامبيا- يك

يكي از همراهان هيات سيصد نفره اعزامي به گامبيا، خاطرات زير رو تعريف كرده، راست و دروغش گردن خودتون!
- يكي از شعارهايي كه از سوي برادران گامبيايي بسيار به گوش‌مان مي‌رسيد اين بود:
صل علي موگامبه / بوي آدميزاد آيه
ولي نمي‌دانم چرا تا اين شعار را مي‌شنيديم، محافظان‌مان ما را داخل كانتينرهاي دربسته مي‌كردند و با سرعت محل را ترك مي‌كرديم؟
- تفاهم‌نامه‌هاي بسياري به امضا رسيد كه يكي از مهم‌ترين آنها احداث سه دستگاه «كوره‌ي آدم‌پزي» براي اطراف شهرستان «بانجول» بود.
- در روز آخر سفرمان هم هيات بلند پايه‌اي از كشور دوست و برادر «زامبيا» آمده و خواستار ديدار با ما بودند كه بنا به پيشنهاد مترجم‌مان از ورود «زامبي» ها به محل اسكان‌مان جلوگيري شد.
.
.
.
ادامه دارد

روي سخن من با شما دوستداران صحنه‌هاي رمانتيك است

Wednesday, November 25, 2009

به خدا، به پير، به پيغمبر... من اون صحنه‌هاي «اشك‌آور» كه: شيره جنين بزه رو درمياره، ديدم و گريه‌ام نگرفت، بيشتر حالم به‌هم خورد، تو رو جون عزيزانتون ديگه نه برام ميل كنين و نه شير كنين!

نوستال دوران جاهليت- نه

زينال بندري
.
.
.
جمشيد آريا (هاشم پور) با كله‌ي كچلش توي فيلم تاراج

من و بازجوم

امروز قبل از اينكه آزاد بشم، با بازجوم رفتيم بند زنان، يك كم ديد زديم...
دل بازجوم خيلي گرفته، از وقتي فهميده كه دارم از پيشش مي‌رم...!

فروشنده ي بي حيا

- ببخشيد «درز گير» دارين؟
+ بعله! «لرز گير» هم داريم!
- چي؟!
+ اول لرزش رو بگير، بعد درزش رو!

اسامي التقاطي

Tuesday, November 24, 2009

شيلا خداداد عزيزي!
چه شود...!

گيهان و خوانندگان- شش

پيامي داشتم براي كساني كه ادعا مي كنن در انتخابات تقلب شده، مي خواست بهشون بگم اين حرف درست نيست چون اگر در انتخابات تقلب شده بود وزارت كشور و شوراي نگهبان متوجه مي شدن و اعلام مي كردن.
با تشكر، حميده دو سال و نيمه از تهران

نترسين، نترسين، ما با گامبيا هستيم

آقاي گامبولي، قربون دستت، مموت ما رو بخور!

رنگ موي جديدي رسيد

يه زماني پر كلاغي مد شده بود، فكر كنم حالا اَن كلاغي مد شده!؟

خدا رحمت كنه بي‌بي رو

Monday, November 23, 2009

يكي از آشناهامون يه بي‌بي داشته، همه‌اش ازش خاطره ميگه، اينم يكيش:
«كارهايي كه خدا مي‌كنه اگه آدما بكنن، سنگسارشون مي‌كنن»
راست مي‌گفته‌ ها!

لايحه چند همسري

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است

اوووف... مي‌سوزه

وقتي از حموم مياي بيرون و شِيو كردي و بعد دئودورانت مي‌زني زير بغلت و بعد...
سوزشش هم لذت داره...!

در راستاي حضور دافات در تظاهرات

بسيجي واقعي، شومبوس بود و گومبولي
.
.
.
هفته بسيج مبارك!

مراسم كلنگ زني آقاي معاون

Sunday, November 22, 2009

ديدين وقتي معاون رئيس‌جمهور كلنگ بزرگراه همت رو زد؟ با چه حرارت و شدت و علاقه‌اي زد! انگار سالهاست كه كارش همينه، از يه كارگر افعاني هم ماهرتر بود! اگه جلوش رو نگرفته بودن اينقدر كلنگ مي‌زد كه به نفت مي‌رسيد! نگران سر و كله‌ي اطرافيانش هم نبود، حسابي از خود بي‌خود شده بود...

زنده باد علامه محمدرضا حكيمي

از بچگي كتابهاي ايشون رو مي‌خوندم، وقتي بزرگ شدم هم ايشون رو ملاقات كردم و حتا چند تا از كتابهاشون رو هم از خودشون دارم، الان هم كه ارادتم بيشتر شد:
استاد محمدرضا حکیمی طی نامه ای از دریافت جایزه فارابی خودداری کرد.
از متن نامه:
آری، باید بكوشیم تا جامعه ما چنان نباشد كه درباره‌اش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در كوچه‌ها سرگردان است و دومی در كتابها»!

كركر‌ِ خنده

حاجي فيروز ِ... كريمي!

وي وي زي

واي... سيما علي‌نژاد اون موهاي فرفري رو صاف كرده!

استاد سلماني، رد پات مونده

Saturday, November 21, 2009

هنوز كسي رو نديدم كه وقتي از آرايشگاه مياد بيرون، راضي باشه... هيچكس رو نديدم!

بي ادبِ كج فهم

- واي... ممه ي زيبا و دوست داشتني...
+ بي تربيت!
- منظورم مِمِه، مامان ويكتوريا بود!

دانيال حكيمي

Friday, November 20, 2009

تيپ و صدا و بازي دانيال حكيمي خيلي خوبه ولي حيف وقتي مي خواد حرف بزنه آب دهنش رو با صدا قورت ميده و هي نفس عميق ميكشه! حسابي رو اعصابه

مسابقات بين المحلات

يادش به خير... بچگي مون... يكي از مسابقات مهم و حياتي مون اين بود كه ببينيم كي بلندتر و طولاني تر بادگلو مي زنه، بعد مي خواستيم دوپينگ كنيم مي رفتيم قبلش نوشابه مي خورديم!

مغازه‌دار پركار شيرازي

Thursday, November 19, 2009

ساعات كار فروشگاه: همه روزه به‌جز ايام هفته
.
.
.
به‌خاطر يه رگ شيرازي‌ام به خودم اجازه ميدم با همشهري‌هام شوخي كنم، كسي ناراحت نشه لطفا

فارسي را پاس بداريم- هفت

تلفظ اين كلمه براي من مصيبته:
Favorite
از اون بدتر اينكه لعنتي دو جور نوشته ميشه:
Favourite
فكر نكنم تا آخر عمر بفهمم چه جوري خونده ميشه!

داستانهاي واقعي- چهار

- ناخن مصنوعي هاتو چه جوري از ناخن هاي خودت جدا مي كني؟
+ راحته، آخر شب بايد دستت رو بكني تو آب جوش، بعد از چند دقيقه جدا ميشه
.
.
.
خانوم هاي محترم، آبگوشت انگشت حاضر است!

يكي از معضلات اين روزهام

Wednesday, November 18, 2009

مدتهاست دارم دنبال يه كلمه جديد براي نشون دادن خنده‌ي از ته دل مي‌گردم، به جاي «ها ها» و «ياه ياه» و «قاه قاه» و «هار و هار» و...! چي پيشنهاد مي‌دين؟

جل‌العجب

چطوره كه آبجو حرامه ولي ماءالشعير (به عربي يعني آب‌ ِجو) حلاله!؟

دكتر عوض علي كردان

مي‌گن مُرده. حالا فهميدم چرا اح*م*دي اينقدر اصرار داشت كه يه پستي بهش بده، مي‌خواسته آخر عمري دلشو نشكونه...!
.
.
.
پينوشت: پشت سرش خيلي حرف زديم و خنديديم، خدا از سر تقصيرات همه‌مون بگذره

بچه دزدِ بامعرفت

Tuesday, November 17, 2009

- خفه شو... ببين چي بهت مي گم... خوب گوش كن... اين شماره حساب منه، تا يك ساعت ديگه پونصد ميليون مي ريزي به اين حساب... يه كپي از فيش واريزي هم محض اطمينان تا وقتي بچه تون رو بهتون پس مي دم نزد خودتون نگه دارين...!

نوستال دوران جاهليت- هشت

يادش به خير.. يه زماني چقدر با اين شعر حال مي كرديم:
عمله دسته دسته، سر كوچه نشسته... ديگه نُمُرُم، ديگه نُمُرُم، ديگه نُمُرُم ولايت...!

داستان‌هاي ميمي مال

شورت اِستوري!

بهينه سازي زر-زر

شيطونه ميگه دور «پوزه»‌اش رو با فويل آلمينيومي بپوشونيم تا اينقدر «پارازيت» نندازه!

Next Persian Star

Monday, November 16, 2009

خواننده: اَ... آ... اُ... هه... اِ... هو... ها ها ها... چَهچَه...
(بعد از پنج دقيقه)
رامين زماني: مي‌دوني، جنس صدات رو خيلي دوست دارم، دايناميكت بد نيست، و آكوستيك تونت وري گود بات ايتز نات ماي فيوريت اند ماي نيم ايز رامين، اوكي؟ مرسي
مريم حيدرزاده: شما خيلي خوب مي خونين ولي احساس ندارين و من دنبال احساسم... ببين اشكامو... هِق هِق...
هنگامه: واي... من عاشق صدات و خودت شدم... تو مرحله بعدي و مرحله‌ي آخر و فينال و برنده شدنت مي بينمت... (ناگهان لهجه اش شمالي مي شود) لاو مي‌تركونمت
اميد: شما بسيار متشخص هستين و خوب مي خونين، بسيار سپاسگذارم
ستار: (با دستش جلوي دهانش را گرفته و درحال انفجار از خنده است) گم شين بيرون
نگي: (كسي پشت سر نگيِ من حرف بزنه با من طرفه ها!)
محمد: بعله اينم شركت كننده‌ي بعدي نكست بُرژن استار بود...

فارسي وان- 2

الان جاي خالي «هاله» خيلي احساس ميشه، بايد به «ماريانا» روي بياريم!

كلام قاصره... در برابر اين همه جيگر

بعضي از دختر خانوم‌هاي گودري اينقدر آواتارهاي خوبي دارن كه لايك براشون كمه، يه لاوي، كيسي، هاگي چيزي هم بايد بزنيم تنگش!

سكه‌ي بهار آزادي، جاي شهدا خالي

- راستي دختر زري خانوم چقدر مهرش كردن؟
+ يك سكه ي بهار آزادي...
- واااي... خدا شانس بده، معلوم ميشه پسره چقدر دوستش داره
+ آره به خدا، تو اين دوره زمونه كي مياد براي يه دختر اينقدر مهريه بده؟

از سري قوانين مورفي عليه‌الرحمه

مدتيه كشف كردم كه بدنم از خودش نوعي پارازيت ساطع مي‌كنه! چون تا وقتي كنار گوشي موبايل نشستم، حتا اگه يك شبانه‌روز باشه هم كسي زنگ نمي‌زنه، ولي كافيه دو دقيقه برم توالت تا بيست تا اسمس و ده تا ميس كال برام بيفته!

براي طرفداران بوگندو

Sunday, November 15, 2009

جنبش سبز هَپَلي!

تهوع آميز

نمي‌دونم كارخونه‌ها به چه اميدي هنوز، «آدامس موزي» توليد مي‌كنن؟

سوپر ماركتِ سوپر

نوار غير بهداشتي رسيد!

جوادها رو عشق است

Saturday, November 14, 2009

از حركتِ دستِ اين راننده هاي جوادِ پيكان هاي قديمي، وقتي دنده ي ماشين رو از چهار به دو كم مي كنن، كيف مي كنم! با يك حركت موزون مچ و ساعد و شونه، و بعضي وقتها حتا سر و گردن، دنده رو از سمت راست مي برن سمت چپ... خيلي باحاله

براي بچه هاي فرندفيد

مرسي كه پست هاي ريزنوشت رو شير مي كنين. الان ديدم چقدر تو فرندفيد بهم لينك دادن، ممنون
:)

توصيه به فرهنگستان زبان

حالا بياين يه لطفي بكنين و بعد از سالها، اسم «تمبر» رو به «تمر» تغيير بدين تا هم نوشتنش راحت باشه و هم تلفظش!

جيش شماره يك و دو

- مامان... جيشم داره مي‌ريزه...
+ مامان، منم جيشم داره مي‌افته!

خيلي پول دوست داره

سخنگوي دولت افزود:
دولت بعد از هدفمند كردن يارانه‌ها و به‌دست آوردن بودجه‌ي مازاد آن، خواهان به‌دست ‌گيري متروي تهران مي‌باشد. برنامه‌ي بعدي ما در اختيار گرفتن وجوهات داخل صندوق صدقات و در مرحله بعدي سرپرستي درآمد كودكانِ گل‌فروش سرِ چهارراه‌هاست!

مرگ بر سي بي بي

Friday, November 13, 2009

بي بي سي، بي بي سي... پونه ي ما رو پس بده
چرا تازگي «پونه» رو كم نشون ميدن؟ ما هم دل داريم ها!

لغت چندش آور

اين اصطلاح تركيبي حالمو به هم مي زنه:
«خوشبختانه يا متاسفانه» بايد بگم...
خوب اگه خوبه كه بگو خوشبختانه، اگه بده بگو متاسفانه، يعني چي خوب؟!

خَرين آدم روي زمين

آخرين «آدم» روي زمين در اتاقش نشسته بود كه... آخرين «حوا»ي روي زمين داخل شد...
بعد از نه ماه آنها ديگر «آخرينها» نبودند!

روي سخن من با شما مشتركان فيد است

Thursday, November 12, 2009

از وقتي لايك هاي فيدها توي گودر شمرده ميشه و باعث بالا و پايين شدن فيد توي رده بندي ميشه، لايك زدن هم شده يه كار باارزش.
محض رضاي خدا لايك بزنيد...!

شعار گودريون

«تا اح*مدي فيلانه ... هر روز همين بيساره...»
ال مضمون و قافيه
!

جنبه پيشرفت تكنولوژيك هم نداريم

آروغ
.
.
.
در جواب «وات آر يو دوئينگ؟» توئيتر!

به كجا مي رويم؟

Wednesday, November 11, 2009

چهار سال بعد در چنين روزي:
«بسيجي واقعي ... پرهام بود و پارميدا...»!
.
.
.
هرگونه تشابه اسمي اتفاقي است

بچه ي بامحبت

- بابايي
+ بعله
- بابا جون
+ جان
- بابا خوشگله
+ جونم
- باباي نانازي
+ چيه نفسم؟
- پي پي دارم
+ !@#$%^&*)(_+|~

انقلابي در صنعت فيلم و سريال

دولنوازان!
.
.
.
تازه آخرش تو آهنگ تيتراژش مي گه: «مال من... دست خودم نيست...»!

بيخوابي

زن غلتي زد و با چشمان بسته گفت: «شيطون باز اومدي تو جاي من؟» و دستهايش را روي سينه ي مرد گذاشت. مرد با چشماني خيره به سقف، آرام گفت: «چه جوري بگم من از تاريكي مي ترسم، چراغ خواب رو خاموش نكن...؟»

قاري بدون آي كيو

Tuesday, November 10, 2009

مجري مراسم: حالا توجه شما را به آياتي چند از قرآن كريم دعوت مي كنيم...
قاري روي صحنه مي آيد و قرآن را روي تريبون مي گذارد، سي و پنج ثانيه قرآن را ورق مي زند و به دنبال سوره ي مورد نظر مي گردد، بيست و سه ثانيه سوره را مرور مي كند، يك جرعه آب مي نوشد، ارتفاع ميكروفن را تنظيم مي كند، يقه ي كتش را مرتب مي كند، با چشم هايش آيه هاي قرآن را دنبال مي كند، سرفه اي مي كند، و شروع مي كند:
اعوذ بالله من الشيطان رجيم... بسم الله الرحمن الرحيم... قل هو الله احد...
.
.
.
يعني از حفظ نيست!؟

سوء تفاوت

- آنِ مني، كجا روي؟
+ خودت و هفت جد و آبادت «اَنِ» منين، بي تربيت...

نگفتنيها

خدا وكيلي برام سواله اين آقاي «امير فرش*اد اب*راهيمي» چطور بعد از اينهمه سال مي تونه هركسي رو كه توي عكسها مي بينه شناسايي كنه و حتا آدرس خونه و شماره تلفنش رو هم بده؟ يعني حافظه اش خوبه يا جاسوس زياد داره يا... تخيلش قويه؟!

عكاس وظيفه شناس

- خوب حالا نيمرخ بده به دوربين... خوبه. حالا پشت كن به دوربين و سنگ رو پرتاب كن... خوبه. حالا انگشتات رو وي كن، ماسكت رو ببر بالاتر كه شناخته نشي... خوبه. حالا فرار كن و از پشت برگرد به دوربين نگاه كن... عالي شد... عكس هاي خوبي شد، حالا بريم هفت تير كه الان اغتشاش شروع ميشه و نمي تونيم اونجا عكسِ خوب بگيريم...!

در حمايت از شيخ مهدي كروبي

نامرديه كه همش بگيم يا حسين، ميرحسين. براي حمايت از كروبي هم بگيم:

يا مهدي، شيخ مهدي

بنيانگزار كمدي صحنه دار

Monday, November 9, 2009

در اينجا بد نيست يادي كنيم از مرحوم «بني هيل» كه پدرانمان در كودكي اجازه نمي دادند فيلم هايش را ببينيم!

بازجوهاي بيخبر

- نكن برادر... نكن... من خودي ام...
+ تو *** كه خودي هستي... *** بگير اين شيشه رو فرو كن *** بعدش هم اين باتوم رو بگير *** فلان فلان شده...
- به خدا برادر من از خودتونم... آخ...
+ از خودمونيم كه سربند و دستبند و شال سبز بستي... بچه قرطي؟
- مگه خبرش رو نشنيدي برادر؟... آخ... نكن... ما از جنبش سبز عل*وي هستيم... آخ...

آرزوي محال

يكي از آرزوهام اينه... برم فرانسه... برم پاريس... برم دفتر واحد مركزي خبر... ترتيب «كام*ران نج*ف زاده» رو بدم و برگردم!

امثال و حكم- دو

Sunday, November 8, 2009

در نطفه خفه كردن!
.
.
.
هر وقت اين ضرب المثل رو مي شنوم، تصور مي كنم كه يكي دستش رو كرده توي ظرفي كه پر از نطفه است و داره يكي يكي خفه شون مي كنه!
عوق
ضرب المثل كثيفيه

اين پست حاوي كلمات ركيك است، وارد نشويد

مادر قح*به هاي بي ناموسِ حرومزاده ي بي پدر...
خدا كنه يه روزي جلوي چشم هاي خودتون، اين بلاها رو سر مادر و خواهر و زن و دخترتون بيارن...


بايد اينا رو مي گفتم تا تخليه بشم... معذرت مي خوام

گيهان و خوانندگان- پنج

من و عده اي از دوستانم هم دو جنبش به راه انداختيم تا در داربي بعدي، پوزه ي طرفداران تيم مقابل رو به خاك و خون بماليم. اسمشون رو هم گذاشتيم «جنبش سرخ مملي» و «جنبش آبي شلغمي». به ما بپيونديد!
اتحاد ممد بوقچي و حسين شلغم

بادا بادا مبارك بادا

بالاخره انريكه و تاتيانا به هم رسيدن و رسمن زن و شوهر شدن، جرونيمو هم با والريا ريخت رو هم، خدا رو شكر!

با اجازه ي «قوزك چپ زرافه ي سيگاري...»1

Saturday, November 7, 2009

چراغ زرد كهربايي روشن شد.
كوري/ خوزه سارماگو/ مينو مشيري

1000000+ people liked this!0

خدا توفيق نداد

قسمت نبود توي اين اغتشاشات، شلوغ- پلوغ بشه، چهارتا دختر رو بغل كنيم و از مهلكه نجاتشون بديم!

خيلي حال ميده

وقتي آخر شب، با مصيبت بري وضو بگيري تا نماز بخوني، بعد يهو يادت بياد نمازت رو سر شب خوندي!

لذت بصري

Friday, November 6, 2009

«دختر دوچرخه سوار» يكي از نمونه هاي بارز لذاتي است كه نصيب چشمها مي شود، به نظر من!

بچه اسپند دود كن

خدا اين هانيه توسلي رو از تلويزيون كودتا نگيره... از ما هم همينطور!

گيهان و خوانندگان- چهار

Thursday, November 5, 2009

مي خواستم از اين طريق اعلام كنم كه اگر آقاي «مير.ح.م» به جاي چهارده تا بيانيه، صد و چهل تا بيانيه هم بدهند و در همه شان اينقدر قشنگ و باكلاس و شاعرانه بنويسند، باز هم ما به «چيز» گفتن ايشان مي خنديم... بچه ها بخندين: ياه ياه ياه...
مموت كثيفه و دوستان

تهاجم فرهنگي

ايوان يك خانه ي روستايي!

سيزده به در

Wednesday, November 4, 2009

بعد از سي سال بالاخره نحسي سيزده، دامن خودشونو گرفت...

بعله... اينجوريا بود

ما هم كه خريم و نمي فهميم جمعيت ميليوني كه رفته بودن حرم امام رضا براي تولد ايشون نبوده و براي استقبال از «اوشون» رفته بودن!

يك تقاضاي عاجزانه

از اغتشاشگران عزيز، نيروي انتظامي جان بركف و لباس شخصي هاي زحمت كش استدعا مي كنم كه چون من امروز شيفت صبح سر كار بودم، لطفا مدت مراسم سيزده آبان رو تا شب تمديد كنن تا من هم بتونم توش شركت كنم!

جنبش سبز علفي- دو

امروز اين شعار رو هم بديم:
نترسين، نلرزين... ما همه سبز هستيم!

نوستال دوران جاهليت- هفت

بچه كه بوديم، روزها رو مي شمرديم تا جمعه برسه... تا با ناهار نوشابه بخوريم... يه شيشه ي كامل... توي يك ليوان كه تا سرش يخ باشه...

اوه... يس

آندِر وِر...!

جنبش سبز علفي- يك

و چه آزاد و سرخوشانه... ريدن به رنگ سبز!

خدا رو شكر كه اين دو مساله هم حل شد

Tuesday, November 3, 2009

دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور از برخی اشتباهات چندین ساله در ثبت برخی رویدادهای مهم تاکید کرد: از جمله آن روز 18 محرم است که تا کنون به عنوان روز تغییر قبله مسلمین از بیت‌المقدس به مکه مکرمه از آن یاد می‌شد اما تاریخ صحیح آن 15 رجب است و این در تقویم سال آينده خواهد آمد. اشتباه دیگری که صورت گرفته درباره سالروز شهادت سیدعلی اندرزگو است که تا کنون 22 آبان بوده حال اینکه تاریخ صحیح آن 2 شهریور است و این مورد نیز در تقویم سال 89 خواهد آمد.

لذات ساعتي

خيلي حال ميده وقتي صبح ساعت رو كوك كردي و مثلا دو ساعت قبلش به زور «جيش» بيدار بشي و بري توالت و زود بياي بخوابي تا ساعت زنگ بزنه! ولي مصيبت اونجاست كه تا مياد خوابت ببره، ساعته زنگ بزنه...!

مملكته داريم؟!

پدرت درمياد تا در يه پاكت سس يك نفره رو باز كني، آخرش بايد با دندون جرش بدي! مملكته داريم؟!
.
.
.
توضيح تيتر: وبلاگ باحاليه، مي تونم منم توش بنويسم؟

شعارهاي سياسي-ورزشي 13 آبان

Monday, November 2, 2009

توصيه مي شود براي ابراز احساسات سياسي و ورزشي در روز سيزده آبان از اين شعارها استفاده شود:
گروه اول: موسوي... گروه دوم: سرور استقلاله (يا پرسپوليسه)
گروه اول در حمايت شيخ مهدي: ماشالا به تخ*مش... گروه دوم: ماشالا...

جيگر شيرازي

يكي از پارادوكس هاي ايراني اينه: سالاد شيرازي!
هميشه برام سواله كه يه «شيرازي» چطور حوصله داره تا بشينه و گوجه و خيار و پياز رو به اندازه ي كله ي مورچه خورد كنه؟!

به افتخار دكتر عبدالله عبدالله

وقتي دكتر عبدالله گفت «در دور دوم انتخابات شركت نمي كنم»، اشك تو چشماش جمع شد. ياد ميرحسين خودمون افتادم كه چقدر مظلومانه سرش رو بريدن...

بچه ي هيز

بابا... چرا شومبولت ريش و سيبيل داره؟!

زده به سيم آخر ميرحسين عزيز

«دولتمردان نه مشکلات جهان را حل کردند و نه بر حقوق تردیدناپذیر ملت خود تاکید نمودند، که با گشاده‌دستی از این حقوق عقب نشستند. آنها نشان دادند که حتی در تسلیم شدن و کرنش کردن افراط‌گرند... سیزدهم آبان میعادی است تا از نو به یاد آوریم که در میان ما مردم رهبرانند. این روز عزیز را به ملت ایران تبریک می‌گویم و برای گروهی از آفرینندگان این مناسبت که اینک در بندند و دیگر اسیران نهضت سبز از خداوند آزادی، شکیبایی و پاداشی متناسب با نیت‌های بلندشان آرزو می‌کنم.»

بيانيه چهاردهم

حكم صادر شد

آقاي «بهزاد نون» به جرم ايجاد اخلال در ترافيك شهر تهران به صد و بيست سال حبس با اعمال شاقه، تبعيد به كوير لوت، اعدام به وسيله طناب دار، آتش زده شدن جسد، بر باد دادن خاكستر و هفتاد و دو ضربه شلاق محكوم مي گردد.
اين حكم براي ابلاغ به متهم به بخش مراقبت هاي ويژه ي بيمارستان ارسال مي گردد!

فارسي وان- 1

Sunday, November 1, 2009

واجب شد يه ليبل براي اين شبكه با دوبله هاي محشرش افتتاح كنم!

از نامه علي عليه السلام به مالك اشتر

هنگامي كه او را والي مصر ساخت:
«آگاه باش كه هيچ چيزي بيش از حركت بر مبناي ظلم موجب دگرگوني نعمت خداوندي و سرعت انتقام او نيست. زيرا خداوند شنونده ي دعاي ستمديدگان است و در كمين ستمكاران.»