تعويض اسامي با مسما

Wednesday, March 31, 2010

به نظرم بايد اسم پسر رو بذارن «رومينا» و اسم دختر رو بذارن «روسينا». چون ممكنه اون بره رو مينا و اون يكي بره رو سينا...!

وقتي چهارده بيفته شنبه

بهار رسيد و شقايق به سبزه‌زار مضاعف،
دو هفته خوردن آجيل و شيريني و خيار مضاعف!
براي استراحت و تفريح و خواب همت كن،
كه روز چهارده بايد روي به سوي كار مضاعف!
***

ديگه تنگي ِ قافيه رو به بزرگي خودتون ببخشيد، شنبه‌ي خوبي براتون آزو مي‌كنم!

شبِ ميلاد- اميد

آلبوم جديد اميد به اسم «شب ميلاد» رو از دست ندين. خيلي باحاله. ياد دوران عاشقيّتم افتادم!

برين، حالشو ببر

واقعا نوروز امسال حال و هواي هرسال رو نداره، چون از ديدن احمد پورمخبر تو سريال‌هاش محروم شديم... خدا رو شكر كه مهران رجبي داره جورش رو مي‌كشه!

ژانر سلطنت طلبان

«اينا تا آخر همين ماه رفتن»
!

بچه‌ها بياين...- يازده

Tuesday, March 30, 2010

پس بياييد همچو طاووس پرهاي خود را بگشاييم، نه همچو كلاغ؛ منقار خود را...
!

آقا داماد ِ آنلاين

- داشتين مي‌فرمودين، آقا داماد چه كاره‌ان؟
+ ايشون «دائم‌الآنلاين» هستن
- يعني چي؟
+ يعني مسئول شير كردن آيتم‌ها در گودرن، گهگاهي هم روي ديوار خطي مي‌كشن به يادگار
- به سلامتي، اسمشون چيه؟
+ وحيد آقا!
.
.
.
اداي ديني به وحيد آنلاين كه شبانه روز براي ما بيدار است و هي شير مي‌كنه، هي شير مي‌كنه!

فاعل يا مفعول؟

مي‌گن ريكي مارتين با افتخار اعلام كرده كه همجنس‌گراست. حالا ميده يا مي‌گيره؟! دلم به حال دخترهايي ميسوزه كه جووني‌شون رو به پاش گذاشتن!

مال من 6 سيلندره، مال تو چي؟

وقتي بچه بوديم و كارت بازي مي‌كرديم، يه ماشيني بود كه تو دست هركي مي‌افتاد، برگ برنده بود: استون مارتين لاگوندا.
بعد همه چي به كنار، با تلفظ اسمش كلي حال مي‌كردم!

اعتراف در حمام

Monday, March 29, 2010

شايد جالب نباشه ولي بايد اعتراف كنم كه وقتي بچه بودم و حتا همين الان، وقتي كه سر ِ كيف باشم، وقتي مي‌رم حموم، با كف شامپوي سرم... راستش، چه جوري بگم... با كف شامپوي روي سرم، بستني قيفي درست مي‌كردم و باهاش بازي مي‌كنم!

فيس بوك جديد


!

گودر گلستان مي‌شود

You have 1 new Flower!

رودل ِ مضاعف

- در ظرف آجيل خود... پسته و بادام و فندق مضاعفي دارم...
(حضار نامبرده را به كناري نهاده و ظرفش را به يغما مي‌برند!)

نسل جزغاله

بابام هميشه ميگه «ما نسل سوخته‌ايم».
ميگه وقتي كه بچه بوديم از بابا و ننه‌مون توسري مي‌خورديم،
بعد كه ازدواج كرديم فرمانبردار زن‌مون شديم،
وقتي بچه‌دار شديم، شديم نوكر بچه‌هامون،
وقتي هم كه نوه‌هامون به دنيا ميان، ميشيم دايه اونا!
راست ميگه بنده خدا

آقا داماد و مردان آهنين

- چايي‌تون رو ميل كنيد... بفرمائيد آقازاده چه كاره‌ان؟
+ تو مسابقه مردان آهنين هستن
- اِ؟ چه خوب، پس ورزشكارن؟
+ راستش نخير، ايشون تو مغازه‌هاي شهر مي‌گردن بلكه كت و شلوار اندازه «آق فرامرز خودنگاه» پيدا كنن!

عقب و جلو كن

Sunday, March 28, 2010

- ببخشيد ساعت چنده؟
+ يك و نيم
- قديم يا جديد؟
+ مرگ! ساعت رسمي مملكت
.
.
.
يعني چي كه جديد يا قديم؟ همين ساعت الان!

جديدترين خبر از گودر

طبق اسنادي كه به دستمان رسيده، موج جديدي از آيتم‌هاي شير شده با مضمون «كودكاني كه پستان به دهن گرفتن مي‌آموزند»، سراسر گودر را فراگرفته كه با كامنت‌هايي رمانتيك از خواهران گودري مورد استقبال قرار گرفته است!
منتظر خبرهاي بعدي ما باشيد

شوخي با عمو فلتيرباف

- مرگ بر دول مستكبر شرق و غرب.
- گوهري کز صدف کون و مکان بيرون بود / طلب از گم شدگان لب دريا ميکرد
- از صداي شكيرا خيلي خوشم مياد.
- از مبحث سينوس و كسينوس هم بدم مياد.
- كودك هم از پستانك خوشش مي‌آيد.

جهت افزايش لايك فيدهايتان

Saturday, March 27, 2010

يا بايد اسم وبلاگتون «قوزك چپ پاي زرافه‌ها» باشه، يا اسم خودتون «رسول مرضيه‌اي» باشه و يا «وحيد آنلاين» مطلبتون رو شِر كنه!

خدايا! توجه كن

خدايا دارم كم‌كم نگران «فرشته‌ي آب و هوا»ي بارگاهت ميشم، بهش يادآوري كن كه الان بهاره، نه چله‌ي زمستون! اصلا نگاه كن ببين سر ِ پستش هست يا تركِ پست كرده، اصلا ببين زنده است، فرار نكرده با شيطون بره جايي... خلاصه حواست باشه به دستگاهت، نگي نگفتي!

به «مملكته داريم؟» در مسابقه دويچه‌وله راي بدين

ويدئوي آموزشي راي دادن به وبلاگ «مملكته داريم؟» در مسابقه وبلاگهاي دويچه وله. رسانه هم شمائيد، كوتاهي نكنين كه بد مي‌بينين!
http://www.screentoaster.com/watch/stUEpQREVKRFtZSVtcUlNQUF5W/how_to_vote_for_mamlekate
قول ميدم اگه برنده شديم، بهتون بگم جايزه چي بوده!

فيلمفارسي- شش

(زنگ در به صدا درمي‌آيد، منزل هنرپيشه كه يك پيرزن با كمردرد و پادرد است آيفون ندارد و بايد با همان كمر كج و لنگان لنگان برود در را باز كند)
صداي در... پيرزن درحال سرخ كردن پياز، مكث مي‌كند، دوباره صداي در، زير اجاق را خاموش مي‌كند، كفگير را داخل ماهيتابه مي‌گذارد، به داخل هال مي‌آيد، دنبال چادرش مي‌گردد، سه باره صداي در، چادرش را سرش مي‌كند، زير لب غرغر مي‌كند، در هال را باز مي‌كند، چهارباره صداي در، دنبال دمپايي مي‌گردد، هنوز زيرلب غرغر مي‌كند، تا حالا پنج دقيقه از فيلم گذشته، پنج باره صداي در، پيرزن بالاخره دمپايي‌اش را پيدا كرده و پا مي‌كند، (اومدم، كيه؟)، يكي يكي از پله‌ها پايين مي‌رود، صداي در، دوربين از پشت؛ باسن گنده پيرزن را نشان مي‌دهد كه به اين طرف و آن طرف لنگر مي‌اندازد، صداي در، (دارم ميام...)، بلند غر مي‌زند، تمام طول حياط دوربين از پشت پيرزن را دنبال مي‌كند، صداي در، پيرزن از حرصش چيزي نمي‌گويد، بالاخره به در مي‌رسد، در گير دارد و راحت باز نمي‌شود، كمي فشار و بالاخره در ِ بي‌ناموس بعد از دوازده دقيقه باز مي‌شود، نوه‌هاي پيرزن به بغلش مي‌پرند!

رهبرشون

بعله... مي‌بينم كه «استاد تمساح» هم هرروز تو تلويزيون برنامه دارن! داره كم‌كم خودش رو براي حضور در ملا عام آماده مي‌كنه.

شهيد خليج فارس

Friday, March 26, 2010

خواننده‌ي مقلد روي سن: و خليج هميشگي فارس... فااارس... فااااارس... فااااااارس...
(قِرررت)
.
.
.
خواننده جر مي‌خورد!

بو و صدا

مي‌خوام وقتي بزرگ شدم، مهندس عمران بشم، بعد تو خونه‌هايي كه مي‌سازم اين نكته رو مورد توجه قرار بدم كه ديوار هاي توالت رو خيلي ضخيم در نظر بگيرم!

ديالوگ- سه

«راز مرگ نعمتيه كه نبايد ازش غافل بشيم.»

آقا داماد و سفير صلح

- خوب... فرمودين آقازاده سفير صلحن؟
+ بله قربان، شما بفرمائيد عروس خانوم چه كاره‌ان؟
- ايشون هم نشستن پاي لپ‌تاپ و تو وبلاگشون چوب تو آستين نامزدهاي مرحومين كه رفتن سفير صلح شدن، مي‌كنن!
+ چه شغل پيچيده‌اي!

ديالوگ خاطره‌انگيز

Thursday, March 25, 2010

- داداش يه نوار ِ شاد بذار حال كنيم...

اسپايدر-ان

مرد ان-كبودي!

خدايا شكرت كه ويكتوريا تموم شد

آيا واقعا تو كلمبيا همه زن‌هاش خائن و بي‌احساس و بي‌وفا هستن يا فقط تو فيلماش؟
خدا وكيلي از خودتون و مادرها و خواهرها و خانوماتون بپرسين كه فقط توي يك جمله بگن از ديدن اين سريال ِ گه چي گير آوردن؟!

بدون شرح- يازده

پس بياييد همه با هم «تلمبه» ‌هاي خود را بزنيم...
!

ماشين هل دادن

Wednesday, March 24, 2010

هروقت مي‌بينم كه ماشيني احتياج به هل داره، فوري پياده ميشم و ميرم هلش ميدم. اين برمي‌گرده به خاطرات تلخ كودكي‌ام كه هر روز سرد زمستون، وقتي بابام مي‌خواست منو ببره مدرسه، ماشين‌مون روشن نمي‌شد و بايد از همسايه‌ها مي‌خواستيم بيان هلش بدن... چقدر خجالت مي‌كشيدم... دوران جنگ بود و باتري اتومبيل گير نمي‌اومد...

گناهان صغيره

وقتي كه بچه بوديم و «توضيح‌المسائل» رو يواشكي مي‌خونديم... چقدر برامون نكات انحرافي ِ لذت‌بخش داشت... از نجاسات گرفته تا احكام نگاه كردن و... مبطلات روزه و...!‏

بچه‌ها بياين...- ده

پس بياييد همه باهم «پانچو» بپوشيم... چون من خيلي دوست دارم...
!

پيشنهاد گوگل: مضاعف


!

سوسن خانوم مي‌ترسد

Tuesday, March 23, 2010

شاعر: مي‌خوام بيام در خونه‌تون، اينو بمالم به در ِتون...
سوسن خانوم: غلط مي‌كني مرتيكه بي همه چيز...
شاعر: چيزه، ببخشيد، سو تفاهم نشه، يه مقدار رنگ خريدم، مي‌خوام بيام در خونه‌تون رو رنگ بزنم!

روده سگ‌هاي كلمبيا

فكر كنم سازنده «ويكتوريا» تو كلمبيا، سيروس مقدم‌شون باشه، از بس آب بسته به اين سريال تخمي، از روده سگ درازتر شده بي صاحاب!

استراتژي پروردگار در سال نو

الملك يبقي مع الكفر و الظلم و الجرم و الجناية والعصيان...

چه ربطي داره الاغ؟

مجري رو به مهمان برنامه: آقاي دكتر، سوغات استان شما چيه؟
مهمان كه خود را در بالاترين حد حاضرجوابي و بانمكي مي‌بيند: سلامتي ِ شما!

دستاوردهاي اول و دوم فروردين 89

- پنج هزار و پانصد تومان عيدي
- يبوست ِ حاد از شيريني‌هاي مزخرفي كه يه بنده خدايي خودش پخته بود و به زور به خوردمون داد
- گرفتن عضلات كمر و پا به خاطر نشستن روي مبل‌هاي عجيب‌الخلقه
- سرماخوردگي جزيي به دليل روبوسي با حدود يكصد و سي-چهل نفر
...
هنوز دو روزش گذشته!

پول نو

Monday, March 22, 2010

رفتم بانك مي‌گم پول نو ميخوام، ميگه بهمون ندادن، مي‌گم از كجا بگيرم؟ ميگه برو از دلال‌ها بخر. رفتم جلو بانك، يه بسته 100 تومني خريدم 20 هزار تومن (به جاي 10 هزار تومن) و يه بسته 200 تومني خريدم 30 هزار تومن (به جاي 20 هزار تومن)! به يارو مي‌گم چرا اينقدر گرون؟ ميگه كارمند بانك مركزي كه قاچاق از بانك مياره بيرون، گرون مي‌فروشه! اي ريدم به اين مملكتي كه داريم...

ديالوگ ِ فوق ِ تاثيرگذار

«حتا ديفنوكسيلات كه قرص شكم-رَوي هست هم جزو قرص‌هاي اعتيادآوره»
.
.
.
يكي از ديالوگ‌هاي تيزر تبليغاتي مبارزه با اعتياد!

آقا داماد و وُعا

- مي‌فرمودين، آقازاده چه كاره‌ان؟
+ والا براي شب عيد رفتن تو وُعا، با صداي بلند دست مي‌زدن و نعره مي‌كشيدن تا برنامه‌ي نوروزيت‌شون جون بگيره و بگن خيلي كول هستن...
- به‌به، ماشالا به حنجره‌شون!

من رحيم مشايي را دوست مي‌دارم

خاله خرسه‌ي خوبيه براي محمود!

پخش زنده از شبكه يك سيما

كانال يك يه عده خل و چل و دايناسور بي‌نمك رو جمع كرده دور هم، به سركردگي محمود شهرياري، فاجعه است، اگه قصد كم كردن وزن دارين فوري تماشاش كنين!

گاهي خشونت جواب ميده

Sunday, March 21, 2010

يعني تهديدم كارساز شد و تلويزيون اون آهنگ معروف رو بعد از توپ سال تحويل گذاشت!
.
.
.
هركاري بكنن، نمي‌تونن با چيزهايي كه به فرهنگ‌مون مربوط ميشه مقابله كنن. اون از چهارشنبه سوري، اينم از نوروز.

آخر توهم

فكر مي‌كنم امروز تو خيابون هديه تهراني رو ديدم كه پشت فرمون يه پرايد نشسته بود، بغل دستش هم محمدرضا گلزار بود كه داشت سيگار مي‌كشيد!

بچه‌ها بياين...- نه

پس بياييد كمربندهايمان را سفت ببنديم...
!

صبر و استقامت مضاعف

شما تمام همت‌تون رو جمع كنين و كار ِتون رو مضاعف كنين، ما هم صبر مي‌كنيم و استقامت به خرج مي‌ديم، ببينيم كي برنده ميشه!

نوروزانه

Saturday, March 20, 2010

نوشتن يه تبريك ِ بهارانه، يكي از سخت‌ترين كارهايي بوده كه توي اين چندين سال وبلاگنويسي‌ام انجام دادم. چيزي كه نمي‌خواستم كليشه‌اي باشه و مي‌خواستم ايراني ِ ايراني باشه.
نوشتن «عيد شما مبارك» براي نوروز، از صد تا فحش بدتره. استفاده از دو كلمه «عيد» و «مبارك» عربي براي نوروز ايراني!
نوروزتان پيروز هم كه حالم رو خراب مي‌كنه از بس تكراري شده!
براتون آرزو مي‌كنم كه سال نو، سالي پر از مهر و خوشي و تندرستي باشه...
سالي كه بتونيم تلخي‌هاي سال 88 رو فراموش كنيم و با اميد بيشتر به پيشواز سال ديگري بريم...
خدا كنه كه در سال 89 به همه آرزوهاتون برسين، غم نبينين، مريضي نگيرين، عزيز از دست ندين و...
سالي داشته باشين كه در همه روزهاش پيشرفت كنين، در عشق، در كار، در تحصيل و خلاصه در همه زندگي‌تون...
سال پيش كه گاو بود و اهلي بود، اونجوري ترتيب‌مون رو داد، خدا رحم كنه اين سال كه ببره و وحشيه و هيچي حاليش نميشه!
نمي‌دونم چرا هميشه سال نو برام مصادف با بغض و گريه است، مثل الان! (تو عكس‌هاي سر سفره هفت سين، هميشه با چشم و دماغ قرمز افتادم!) شايد از خوشحالي باشه كه به يه سال جديد رسيديم، و شايد از ناراحتي باشه كه يه سال ديگه هم گذشت...
بهم قول بدين كه لحظه تحويل سال نو، برام دعا كنين، براي خانواده‌ام، براي مريض‌هايي كه دارم، براي گرفتاري‌هايي كه دارم... قول بدين...
همين
سال سبزي داشته باشين، سبزتر از پارسال...

مخلص همه‌تون، ريزنوشت
:)

خر اندر خر

اگر تلويزيون امسال مثل پارسال، لحظه تحويل سال، اون آهنگ معروف «ديم ديريريريم، ديم ديريريم...» رو نذاره نشون ميده كه خيلي خره!

فيلمفارسي- پنج

(هنرپيشه درحال نوشيدن چاي يا آب است، دوستش وارد مي‌شود:)
- فهميدي فلان كار شد؟
هنرپيشه ليوان را از جلوي دهانش برنمي‌دارد و داخل ليوان پوف مي‌كند و آب و چاي به همه‌جا مي‌پاشد و بعد هنرپيشه سرفه مي‌كند و يادش مي‌آيد ليوان را از جلوي دهان صاب مرده‌اش بردارد!

اه... خسيس

اين دخترهايي كه تو پروفايل گوگل‌شون همه چيزشون رو نوشتن، از اسم و فاميل و آدرس و تحصيلات و كم مونده شماره هم بدن، ولي عكس‌شون اين شكليه:

لابد از بس زشتن!؟

بچه‌ي خوش اشتها

Friday, March 19, 2010

- مامان تو فيلمه چرا خانومه لب آقاهه رو گاز گرفت؟
+ ...!!! چون آقاهه حرف بد زده بود پسرم...
- يعني اگه الان منم حرف بد بزنم اون خانومه مياد لبم رو گاز مي‌گيره؟
+ !!!
- كثافت ِ بيشعور ِ خر ِ نفهم!

شعار بعد از چهارشنبه سوري

گروه اول: نترسين، نترسين...
گروه دوم: باشه خيالت راحت، ديگه ما نمي‌ترسيم!

آخرين خبر گودر

چند روزيست موج خزنده‌اي گودر را در بر گرفته كه عكس‌هاي شير شده توسط خواهران، از «گربه» و «مداد رنگي» به «پا و دست نوزادان» تغيير يافته است!

نامگذاري سال 1389

اينجور كه از قراين پيداست، فكر كنم سال نو رو «سال گايــِش ملي و رينــِش ميهني» نامگذاري كنن!

آقا داماد و ان

Thursday, March 18, 2010

- خوب بفرماييد آقازاده چه كاره‌ان؟
+ رييس جمهورن
- فوري گم شين بيرون... بندازين‌شون بيرون، پاشو گم شو مرتيكه...
+ اجازه بدين قربان، رييس جمهور يكي از جزاير بيست و هفت گانه تازه استقلال يافته در تنگه بسفر، از مجمع‌الجزاير اسنكانديناوي، واقع در گوشه‌ي خليج عدن، وابسته به گينه بيسائو
- به به، به سلامتي، خدا حفظشون كنه، ببخشين يه دفعه از كوره در رفتم!

مسابقه وبلاگ‌نويسي

دقيقا نمي‌فهمم وقتي جايي مي‌نويسن «مسابقه وبلاگنويسي» يعني چي؟ يعني بايد بريم جلوي هيات داوران وبلاگ بنويسيم؟ يا زمان و موضوع ميدن بهمون كه بر اون اساس وبلاگ بنويسيم؟ (خوب بگن انشا نويسي!) يا بايد آدرس وبلاگ‌مون رو بديم به داوران تا برن امتياز بدن؟ يا چي؟
جدي مي‌گم، اگه كسي مي‌دونه توضيح بده.

چه دختر خوبي

چرا تو «بعضي» فيلما و عكسا، وقتي مي‌خوان بگن طرف زير هيجده است، موهاشو «دُم موشي» مي‌كنن؟!

ششصد ساسون

Wednesday, March 17, 2010

يه زماني هم بود كه ساسون (پليسه‌هاي) شلوارمون هرچي بيشتر بود، نشون دهنده كلاس بالامون بود... مثلا دامن شلواري مي‌پوشيديم ما باكلاس‌ها! بعد مصيبت عظماش، اتو زدن اون همه پليسه بود... بعله!

نفساي آخرشه

بعله... بالاخره زمستون رفت و روسياهيش... چي؟ ديشب؟ زغالها؟ بعله ديگه... روسياهيش براش موند...!

بوي عيد

Tuesday, March 16, 2010

عيد براي من بوي خاصي داره... بوي مخلوطي از وايتكس و رخشا و تيرك!

بچه‌ها بياين...- هشت

پس بياييد به احترام همديگر برخاسته و به افتخار يكديگر بنشينيم...
!

88888888

به نظر شما حالا كه سال هشتاد و هشت تموم ميشه، رستوران پديده شانديز مشهد به چي گير ميده؟

بچه‌ها چهارشنبه‌ها نزنين

Monday, March 15, 2010

مجري ميكروفن رو جلوي يه دختربچه گرفته: به بچه‌هاي تو خونه بگو
دخترك: بچه‌ها نزنين!
مجري: دوباره بگو
دخترك: بچه‌ها نزنين، كار بديه، فردا شب نزنين، زشته، تو رو خدا نزنين...
مجري: چي نزنن؟
دخترك كش و قوس مي‌آيد و به بالاي دوربين نگاه مي‌كند تا كسي كمكش كند
مجري: بگو به بچه‌ها
دخترك: بچه‌ها ترقه نزنين...
.
.
.
واقعي بود ها!

ام اس داس

بعضي‌هاتون هنوز به دنيا نيومده بودين، زماني كه كيس رو مي‌خوابونديم و روش مانيتور مي‌ذاشتيم!

قافيه رو عشق است

جيش ِ پرفسوري...
.
.
.
لابد يعني نصفه مياد!؟

خانوم! تب نكني

رفته كيش، بوت ميپوشه! تازه كنار ساحل هم با همونا توي ماسه راه ميره!

روانشناسي ايراني‌ها

Sunday, March 14, 2010

كلا ايراني جماعت تبحر خاصي در ريدن به ايده‌هاي نوي ديگران داره، يكيش همين ژانر «آقا دوماد چه كاره‌ان» كه خودم هم يكي از اون ريننده‌ها هستم!

بدون شرح- هشت

- صد بار گفتم با اسانس قهوه دوست ندارم، شوكولاتيش رو بگير... اه!

ويژه‌نامه نوروزي چلچراغ

از چلچراغ زياد خوشم نمياد ولي دم عيد هر ويژه‌نامه نوروزي رو كه ببينم مي‌خرم، مال چلچراغ رو هم خريدم. همه چيزش يه طرف، تبليغ صفحه يكي مونده به آخرش يه طرف! يعني داخل جلد آخرش. حالا برين گيرش بيارين و ببينين، اونايي هم كه گير نميارن، تو كفش بمونن تا بعدا خودم اينجا بگم چيه!

نامبرده و عاشقيت

نامبرده سال‌هاي سال عاشق زن داخل آسانسور شده بود، ولي هيچگاه او را از نزديك نديد... فقط صدايش را مي‌شنيد كه مي‌گفت: طبقه اول... طبقه دوم... طبقه سوم... خوش آمديد... لطفا مانع بسته شدن در نشويد...!

اثرات شكنجه بر روي تاجزاده

اين عكس به خوبي نشون ميده كه در زندان چه به سر تاجزاده آوردن كه بعد از بيرون اومدنش حتا به سعيد حجاريان هم رحم نمي‌كنه و مي‌خواد...!
مخلص جفتشونيم!

آه... اتللو

اعتراف مي‌كنم كه از هيچ‌جور تئاتري خوشم نمياد، مگر اين تئاترهاي كمدي ِ درپيتي كه همش مي‌خنديم!
نمي‌تونم با بازي‌هاي نمايشي و ادا و اطوارهاي غلو شده كنار بيام.

سوال ناموسي

Saturday, March 13, 2010

اگه زن بهترين دوستت رو تو خيابون ببيني كه داره گل مي‌گه و گل مي‌شنفه، بعد چيكار بايد كرد؟!

داكتور

چه خبر از عبدالله عبدالله؟

كو برفت؟

خدا جان؛
بالاخره بهار ميرسه، ولي اين بهاري كه قبلش زمستون نبود، بهمون نمي‌چسبه، گفته باشم... خود داني!

فرودگاه بي‌حياها

شك ندارم يكي از مامورهاي بازرسي بدني فرودگاه، انحراف جن*سي داره، چون وقتي آدم رو مي‌گرده، فقط روي سينه‌ها رو دست مي‌كشه و آخرش هم لاي پاها رو دستمالي مي‌كنه!

نوستال دوران جاهليت- بيست و هشت

Friday, March 12, 2010

وقتي مدرسه مي‌رفتيم، بابام دائم مي‌گفت كه مبادا همكلاسي‌ها و معلم‌هاتون بفهمن كه ما تو خونه «ويدئو» داريم و مقلد «آيت‌الله خويي» هستيم...

گزارش- يك

هو القوي
خانه‌تكاني تمام نمي‌شود. چه كنيم؟
پايان... آخ كمرم

آي كيوي دوستان

- تكرار پرسپوليس، استقلال كيه؟
+ امشب. مگه خود بازي رو نديدي؟
- چرا، ولي شايد تو تكرارش استقلال فرصت‌هاي از دست داده رو جبران كنه...
+ !

بهره‌وري در عبادت

اين پيرمرد و پيرزن‌هايي كه دارن قرآن مي‌خونن و در همون لحظه تو دستشون تسبيح مي‌گردونن! خوب يا قرآن بخون، يا ذكر بگو!

قربون اون خنده‌هاتون

چقدر مي‌چسبه بعد از مدتها خنده رو لبهاتون ببينيم... قربون اون تسبيح سبز دستت، ميرحسين عزيز... از سر شب دارم عكسها رو مي‌بينم و كيف مي‌كنم...

خدايا... فرصتي عنايت كن

Thursday, March 11, 2010

نمي‌دونم دقيقا كِي قراره اين ايميلها و شيرشده‌هاي توي گودر كه «ستاره‌دار» شون كردم رو برگردم و با دقت بخونم!؟

مصطفي تاجزاده آزاد شد

جزو معدود سياستمدارهايي است كه من از نزديك ديدمش و ازش خوشم مياد. دمش گرم

آقا داماد و پي ام سي

- آقا داماد چه كاره‌ان؟
+ هنرمندن... تو كليپ‌هاي «شهره»، جفتك مي‌اندازن. عروس خانوم چي؟
- اتفاقا همكار آقازاده‌ي شمان، زير ابروي «كامران و هومن» رو برمي‌دارن و صورتشون رو بند ميندازن!

AVATAR

بعله... آواتار رو هم ديديم... خوب بود، بعضي جاهاش يادم مي‌رفت كه اينا جلوه‌هاي ويژه است و فكر مي‌كردم فيلم واقعيه. برام جالب بود كه اونا هم مثل انسانها با هم عشقبازي مي‌كنن، فقط نفهميدم چه جوري توليد مثل مي‌كنن؟!

قرمزته ولي

Wednesday, March 10, 2010

با اينكه دو آتيشه قرمزم ولي خيلي حالم گرفته شد كه استقلال اونطوري ريد! اونهمه فرصت رو به باد دادن يه طرف، اون عرباي كثيف هم با يك امتياز گورشون رو گم كردن به قبرستون خودشون، يه طرف! حيف

ممد رقاص

اگه من از «محمد خرداديان» بدم بياد و با ديدن عشوه‌هاش موي تنم سيخ بشه و حالم بهم بخوره، يعني آدم امـُلي هستم كه به همجن*س‌گراها احترام نمي‌ذارم؟!

برادر«ان»‏

فكر كنم برادران لاريجاني نه تنها به روح اعتقاد ندارن، بلكه به «سلموني» هم اعتقادي ندارن!

دوره آخرالزمون شده

يه مطلب «بدون شرح» (بالاي هيجده) نوشتم، تعداد خانومهايي كه تو گودر لايك زدن، بيشتر از آقايونه! مملكته و اينا؟

اعمال شب‌هاي آخر اسفند

Tuesday, March 9, 2010

در رساله‌ي «بيت التكاني» آمده: در شب‌هاي آخر اسفند اعمال پرفضيلتي است كه بعض آنها مشترك در تمام دهه‌ي آخر هستند، كه از آنهاست: خستگي، كوفتگي و جر خوردگي...!

باباجان! ملاحظه كن

بابام درحال ديدن سريال «سال‌هاي مشروطه»: ناصرالدين شاه كه اينهمه زن داشته، چرا شبا تنها مي‌خوابيده؟
(اعضاي خانواده هريك به كاري مشغول مي‌شوند!)

جنبش جديد، بشتابيد

دوستان؛
دارم يه جنبش راه مي‌اندازم به عنوان «جنبش وهبي»، از اين قراره كه هركي وارد اين جنبش ميشه، يه پولي به حساب من ميريزه تا به يك سقف معيني برسه، تا من بتونم با اون پول در روز چهارم فروردين برم دبي، كنسرت هيفا وهبي!
جدي مي‌گم، بي‌توجهي نكنين، هركي توجه نكرده عواقب بدي ديده،
رسانه هم خود شمائيد!

فيلمفارسي- چهار

Monday, March 8, 2010

صداي زنگ اف‌اف (آيفون) مي‌آيد: همه‌ي هنرپيشه‌ها به گوشي آيفون نگاه مي‌كنند! اگر ديروقت باشد يكي از هنرپيشه‌ها بايد با صداي بلند بگويد: يعني كي مي‌تونه باشه؟!

آقا داماد و تف‌مالي

Sunday, March 7, 2010

-آقا داماد چه كاره‌ان؟
+ تو اداره پست كار مي‌كنن، زبونشون رو درميارن تا مردم تمبرهاشون رو بكشن روش و بچسبونن به پاكت...
- ماشالا به تفش!

پسرهاي عـَز َب نخونن

آخه عزيز دلم،
مگه مجبوري يه مانتوي اونقدر تنگ بپوشي كه از پشت سرت، حتا تعداد گيره‌هاي بند سوتي*ن ات رو بشه شمرد...
يا يه سوئي‌شرت اونقدر كوتاه كه نافت رو نشون بده... و يقه‌اش اونقدر بازه كه چاك و بند و همه چيزت نمايان بشه...
يا يه شلوار اونقدر تنگ كه رد لبه‌هاي ش*ورتت رو نشون بده...
مجبوري؟ خوب اشكالي نداره، ولي اقلا يه رحمي به اون جوون‌هايي كه دارن برات لـَه لـَه مي‌زنن بكن!

بچه‌ها بياين...- هفت

پس بياييد همه با هم، سر به بالين هم نهيم به مهر...
!

ترك هم ترك‌هاي قديم

Saturday, March 6, 2010

ارديبهشت 85
ضميمه روزنامه ايران و يك كلمه «نمنه» از زبان يك سوسك!



اسفند 88
روزنامه كيهان و كلي دري-وري از زبان ميرحسين با لهجه تركي و معتادي!

بادي بيلدينگ

اين پسرايي كه مي‌رن بدنسازي، بعد هر ده تا دمبلي كه مي‌زنن ميرن جلو آينه و فيگور مي‌گيرن كه ببينن بدنشون اومده رو فرم يا نه!

راهكار ِ آخر

- به نظرت ديگه چيكار بايد بكنيم؟
+ تنها راهي كه مونده اينه كه براي مرگ اون يارو دعا كنيم...!

فيلم شعله

بايد اعتراف كنم وقتي بچه بودم و فيلم شعله (همون فيلم هندي با بازي آميتا باچان، درمندرا و هما ماليني) رو با ويدئوي بتاماكس مي‌ديديم و كلي كيف مي‌كردم، تا مدتها تو اين فكر بودم كه اونجايي كه هنرپيشه زن (بسنتي) داره جلوي جبار سينگ مي‌رقصه و شيشه مشروب مي‌اندازن جلوي پاش، جلوه‌هاي ويژه‌اش چيه كه پاي هنرپيشه زخمي نشه!؟

خلاقيت در نام‌گذاري

Friday, March 5, 2010

بايد جايزه خلاقيت قرن رو به كسي بدن كه اسم «پـُف فيل» رو براي «چـُس فيل» انتخاب كرد!

خدا ازتون نگذره

حالا بي‌بي‌سي و وُعا و فارسي وان رو قطع كردين به كنار، اينكه مجبورمون كردين بشينيم پاي ITN و خاله‌زنك بازي‌هاي حميد شب‌خيز و دور و بري‌هاش و قاسم گلي و اون گه-گندا رو ببينيم و گوشت تنمون آب بشه...
خدا ازتون نگذره

داماد جوگير

تازه دامادي كه تازه سربازيش تموم شده، در بازار، رو به تازه عروس: عزيزم، از اين پوتين‌ها دوست داري برات بخرم؟

اخطار! كساني كه اعصاب ضعيفي دارند اين پست را نخوانند

Thursday, March 4, 2010

صداي مته دندانپزشكي!‏

تنظيم خانوار

حالا اين فقيرا و مستضعف‌ها پول ندارن كان*دوم بخرن، از خير «اون» كار شب‌شون هم نمي‌گذرن، آيا نمي‌تونن لحظه آخر بكشن بيرون كه اينقدر بچه دور و برشون رو پر نكنه!؟

تنفر تا اين حد

بعضي از اصطلاحات منو به حالتي مي‌رسونه كه انگار چشمم به ريخت ان افتاده! يكيش اينه: «فلان چيز رو به سمع و نظرتان مي‌رسانيم»

به خدا از مد رفته ديگه

Wednesday, March 3, 2010

اين دخترايي كه نگاهشون مي‌كني هوش از سرت مي‌پره، بعد كه دستشون رو دراز مي‌كنن مي ‌بيني تا بالاي آرنجش النگوي طلا داره! خوب نكن اين كارا رو، حال به هم زن...!

يعني هنوز خر وجود داره؟

اينايي كه هنوز براي آدم ايميل مي‌زنن كه ميليونها دلار برنده شدي و آدرس بده تابفرستيم در خونه‌ات و فقط هزينه مالياتش رو بريز به اين حساب!

آقازاده و اعتمادخت

- آقا داماد چه كاره‌ان؟
+ تو گودر، مسول بخش «لايك زدن و شير كردن آخرين عكس اعتماد و لغو مجوز ايراندخت» هستن!

فيلمفارسي- سه

Tuesday, March 2, 2010

يكي از هنرپيشه‌ها با دوربين دوچشمي كه مخصوص ديدن اجسام دور است؛ مشغول تماشاست كه هنرپيشه‌ي ديگر دوربين را از او گرفته تا همان نقطه را ببيند، غافل از اينكه بند دوربين به گردن هنرپيشه اول است و گردن او را هم با خودش مي‌كشد!
(قهقهه حضار!)

رامين: با دعاي خير براي تحريريه اعتماد

بعد بچه‌هاي اعتماد هم حيا به خرج دادن و به جاي بيلاخ براي اون قرمساق و حكم «اني» كه داده، «وي» نشون دادن!‏

ميرحسين-نامه، چهارشنبه سوري

مراسم این روز، یادمان جشنواره نور علیه تاریکی است اما علاقمندان به جنبش راه سبز ضمن انکه به نمادها و مراسم ملی و مذهبی دلبستگی دارند، حاضر نیستند که این نوع مراسم ها باعث اذیت و آزار مردم بشود. مخصوصا توجه کنیم که ممکن است مخالفان جنبش بخواهند با برنامه ای که قبلا هم مشابه آن را اجرا کرده اند، جنبش سبز را بدنام کنند. بنده مطمئن هستم که سبزها در هیچ برنامه هنجارشکنانه یا تخریبی که موجب اذیت و ازار مردم بشود شرکت نخواهند کرد. ایجاد انفجار و آتش سوزی با مشی جنبش سبز که تلاش کرده است همواره حرکت هایش مسالمت آمیز و عمیق باشد سازگاری ندارد. سبز بودن به لباس و نماد نیست. سبز بودن به رفتار و اخلاق است. اگر این اصل مهم مورد توجه قرار گیرد و اعضای جنبش یکدیگر را به رعایت آن توصیه کنند، قطعا از آسیب هایی که ممکن است عده ای در لباس جنبش سبز انجام دهند جلوگیری خواهند کرد.

ما اگه شانس داشتيم

نشد يكي از همكلاسي‌هامون تو يك اداره يه شغل درست و حسابي داشته باشه تا وقتي گذرمون بهش ميفته، راحت و بي‌دردسر كارمون رو برامون انجام بده!

بدون شرح- هفت

- اَه، خوب از سر شب مي‌گفتي چراغت قرمزه...!

گيهان و خوانندگان- سيزده

Monday, March 1, 2010

از اين طريق از خانوم‌هاي بدحجابي كه در راهپيمايي‌ها شركت مي‌كنند تشكر مي‌كنم. چون نشان مي‌دهند كه در بين اين گروه هم افراد مومن و انقلابي وجود دارد.
اسخل از تهران

ميرحسين-نامه، دو

جنبش سبز نباید اهداف خود را فراموش کند، همانطور که نباید دچار روزمرگی و انفعال بشود و استراتژی خود را از یاد ببرد. هدف جنبش سبز از همان اول، اصلاح در چارچوب اصولی روشن بود. نقطه اتصال را همگی رنگ سبز گرفتیم.

69

محبوب‌ترين پست در وبلاگ‌هاي گروهي كه همه نويسنده‌ها براي نوشتنش سر و دست مي‌شكونن، پست شصت و نه است!

نامبرده و تحريكاتش

نامبرده بعضي اوقات شلوارهاي بسيار تنگي مي‌پوشيد، به گونه‌اي كه هنگام راه رفتن ارض*ا مي‌شد!
.
.
.
ادامه دارد...

ميرحسين-نامه، يك

بنده با توهین به کسانی که موافق شعارهای جنبش سبز نیستند مخالفم. قرار نیست و قرار نبود که همه با ما هم رأی باشند و اگر کسی با ما هم رأی نیست انسان بدی شمرده شود. همه هموطنان ما هستند. منهای یک عده قمه کش و آدمکش، همه خواهران و برادران ما هستند. حتی نیروهای نظامی و انتظامی برادران ما هستند و می دانیم که مجبور به اعمال خشونت می شوند.