در دفتر آیت‌الله صانعی اتفاق افتاد- واقعی

Thursday, June 17, 2010

بعد اینا داشتن همه چیز رو داغون می‌کردن، یهو چشمشون افتاده به پنکه سقفی که می‌چرخیده، گفتن چه حالی میده ازش آویزون بشیم و بچرخیم، بعد تا آویزون شدن از بس نره‌خر بودن، پره هاش کج شده و دلنگی با کون خوردن زمین و برادرهای همسنگرشون کلی به این شوخی خندیدن و ریسه رفتن از این شوخ‌طبعی و با روحیه شاد، در حالیکه آهنگ «یاور تخریب‌چی من» و «ایول ایول» رو می‌خوندن، برگشتن به پایگاه تا ساندیسها گرم نشه و عدس پلو سرد نشه!