برای جدایی نادر از سیمین

Saturday, April 9, 2011

می‌دونم که با نوشتن این مطلب یه عده میریزن سرم و بحث شروع میشه، ولی ترجیج می‌دم حرفم رو بزنم، خودسانسوری نکنم و ادای روشنفکری درنیارم!
«جدایی نادر از سیمین» رو دیدم. خیلی قشنگ بود. دو ساعت میخکوب شده بودم. کارگردانی، بازیگری، فیلمبرداری و... عالی بود. ولی...
آقای فرهادی، این چه داستانی بود؟ بعد از دو ساعت فیلم دیدن، با سر ِ درد گرفته که تا آخر شب خوب نشد، از سینما اومدم بیرون. خوب یعنی چی؟ اینقدر تو زندگی بدبختی داریم و غم و غصه می‌خوریم که دیگه جایی برای غصه دیگران تو دلمون نمونده. درسته که جامعه کثیفه، زندگی سخته، مردم مشکل دارن و... ولی لازم نیست هی اینا رو بکنین تو چش و چارمون! خودمون می‌دونیم. فرق شما با اون کارگردان‌هایی که روستاهای محروم و بدبختی و بیچارگی ایرانی‌ها رو نشون می‌دن و میرن جشنواره‌های خارجی، چیه؟ فرق فیلم فقط در این بود که نادر کارمند بانک بود (حتما بانک پاسارگاد!)، خونه داشت، خودش و زنش هم ماشین داشتن. ولی بازم بدبخت بودن و درگیر. و ما باید از اول تا آخر فیلم براشون غصه بخوریم و نگران‌شون باشیم.
جدایی نادر از سیمین (که باید اسمش رو می‌گذاشتن: جدایی سیمین از نادر!) همه چیزش خوب بود ولی من رفتم سینما تا تفریح کنم، نه اینکه داغ دلم تازه بشه! تا حالا برای دیدن هیچکدوم از اخراجیها پول حروم نکردم ولی دوتای اولی رو از روی کنجکاوی دیدم و این سومی رو هم نخواهم دید تا به گوزیدن اکبر عبدی و قرمساقی شریفی‌نیا نخندم. جدایی نادر از سیمین رو دیدم که جلوی اون مزخرفات کم نیاره. ولی دلیل نمیشه که ازش انتقاد نکنم. از دختر به اون بزرگی که می‌گفتن یازده سالشه و تازه اول راهنمایی هم هست! از خونسردی و بی‌احساسی عجیب نادر! از بی مسئولیتی غیرقابل باور سیمین! از وحشی‌گری بی‌دلیل شهاب حسینی! از دورویی و سردرگمی ساره بیات و...! اینا رو دیدم ولی مهم نبود. مهم این بود که با سردرد از سینما اومدم بیرون و به خودم فحش می‌دادم که چرا این عذاب رو برای خودم درست کردم!
آقای فرهادی، دستت درد نکنه، خسته نباشی، نوش جونت هرچی جایزه گرفتی و هرچقدر فروش داشتی، ولی تو رو خدا دیگه بس کن... خواهش می‌کنم دیگه اینقدر واقعگرا نباش، کمی هم ایده‌آلیست بشو!

4 comments:

Anonymous said...

اون دختره الان واقعا 12 سالشه و پارسال كه فيلمو ساختن هم واقعا 11 سالش بوده.حالا هيكلششايد يه كم درشته

سینا said...

حالا فکر کن دفعه اولی هم باشه که با دوست دخترت میری سینما! همه رومانسِ اون روز رو به گه کشید! :دی

Anonymous said...

حتما تو اگه شهر زيبا رو كه ساخته فرهادي هست رو ميديدي چندسال ميرفتي تو كما

من هنوز نميدونم تو اون دوراهي كاراكتر واقعا بايد چه تصميمي ميگرفت

حسن said...

به نظر من این فیلم فیلم زندگی خودمون بود و ترمه هم بیانگر قشر تحصیل کرده بود که یا باید میموند و با مشکلات دست و پنجه نرم میکرد یا مثل مامانش فرار میکرد
پس براش غصه نمیخوردیم برا خودمون غصه میخوردیم تو این فیلم