وي سپس افزود: عزيزان من... عزيزان من... دقت كنيد... توجه كنيد... من واقعا تعجب مي كنم كه چطور تولد اين بنده ى حقير، نوكر شما (با دست شكسته به خودش اشاره مي كند)، با تولد اين آقا (با دست به گوشه اي از صحن اشاره مي كند) در يك روز اتفاق افتاده است...
(عده اي از حضار بر سر و صورت خود مي كوبند و عده اي ديگر «بيا شمعا رو فوت كن» مي خوانند!)
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments:
Post a Comment