نوستال برنامه کودک
Tuesday, February 1, 2011
یادتونه زمان بچگیمون برنامه کودک یه برنامهای داشت که چند تا پسر از مدرسه تعطیل میشدن، میرفتن توی یک خرابهای تئاتر بازی میکردن؟ اسمش چی بود؟ توضیحی ازش جایی سراغ دارین؟ خیلی دوستش داشتم.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
13 comments:
Emesh zire gonbade kabood bood, aghaye hekayatui ham ghesegoo bood... begardi ahangesh ro too 4shared.com peid amikoni
نه نه...
اون زیر گنبد و کبود و آقای حکایتی یه برنامه دیگه بود...
هر چی اون فضای دوستانه و گرمی داشت ، این یکی تلخ و سرد بود.فکر کنم زمان جنگ پخش میشد از کانال دو.
همه چیش یادمه جز اسمش...
ما می توانیم
باحال بودا
منم کامل یادمه برنامه اش..یکی از پسرا یه دوچرخه داشت..یه دیوار نیمه کاره کنار یک کوچه ی کاهگلی باریک بود..فکر کنم همین پسره بادکوبه هم توش بود..بازیگرای آقای حکایتی لابد بودن که اون دوستمون قاطیش کرده با این...
خیلی قبل از زمان برنامه آقای حکایتی بود. منم حتی قیافه هاشون یادمه و اسمش نه!
راستش چند وقتی این سئوال مخ منم مشغول کرده اگه به جواب رسیدی در یک پست اعلام کن تا منم از خماری بیام بیرون
مرسی
جواب رو که من گفتم
اسمش
ما میتوانیم
بود
مگه همون رو نمیگین که پسرا لباس یه دست قهوه ای میپوشیدن مجریش هم همسر خانم..فرزانه کابلی بود همون اقا که توک زبونی حرف میزد؟؟
نه! زير گنبد کبود اوني بود که آقاي حکايتي داشت و توي استوديو بازيگرها لباس مبدل ميپوشيدن و نمايش بازي ميکردن
ما ميتوانيم هم اوني بود که هادي مرزبان به بچهها درس تئاتر مي داد
ايني که من ميگم چند تا بچه مدرسهاي از مدرسه تعطيل ميشدن و ميرفتن توي يک خرابه و با پيت و آت و آشغال هر دفعه يک داستان رو بازي ميکردن!
یکی دیگر هم هست که حتی اسمش را هم فراموش کردهایم، اما مطمئنایم اگر نشانی بدهیم یادتان می آید.
چند تا پسر راهنمایی یا اوايل دبیرستان بودند که همیشه مدرسه شان که تعطیل می شد، توی خرابه ای جمع می شدند و حرف می زدند. از مشکلات درس و زندگیشان می گفتند و نقشهای داستان ;های تعـــریفـی شــان را هم خودشان بازی می کردند.
آن هم پانتومیم. «امید تو بشو آقای تهرانی، جواد تو حمید باش، منم می شم بابای حمید.» يادتان آمد؟ شد؟ چقدر در عین سادگی، خوب و جذاب بود...
http://forums.animparadise.com/showthread.php?t=66&page=2
.............
خودم هم اسمش یادم نیومد
تو نت هم گشتم یکی یه جا نوشته بود : بچه های کوچه
ولی خودم بالشخصه چیزی از اسمش یادم نیست
ما رو خیلی عقب بردی رفیق
کاملا یادمه. مخصوصا اون پیا حلبیا! کاش بشه یه عکسی صحنه ای ازش پیدا کرد. داستانشم اکثرا هم آموزنده بود. مارو بیخبر نزارید
گمونم اسمش محله ما یا بچه های محله بود!
یکی از پسرا ابروهای پیوسته ای داشت و همش هم ساز مخالف میزد(اینقد بدم میومد ازش!!!)
مامانش هم ملیحه نیکجومند بود.
it was "bacheh hayeh Mahalleh". I remember it very well too.
wowwww!! baba rafigh ajab nostalgy dorost kardi!
Post a Comment