تخمی اتفاق افتاد- واقعی
Sunday, February 6, 2011
تو ماشین وسط نشستم، یکی نارنگی تعارف کرد، خوردم، هستههاش مونده بود تو دستم، به بغل دستیم گفتم: میشه شیشهتون رو بدین پایین تا تخمام رو بندازم بیرون؟... تصور کنین قیافه بقیه خانومها و آقایون داخل ماشین رو!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments:
Post a Comment