روضهخوان در حال ختم مجلس داره دعا می خونه و همه دستها بالا و با صدای بلند آمین میگن. تا میرسه به این: خدایا این انقلاب رو به انقلاب حضرت مهدی (عج) متصل و سایه مسولانش را بر سر ما مستدام و به ایشان سلامتی عطا بفرما...
یک دفعه جمعیت ساکت میشن! روضهخوان هول میشه و فوری میره سر دعای بعدی!
فیلمفارسی- هفده
Sunday, January 30, 2011
بیمار دچار ایست قلبی شده، پزشک به دستههای دستگاه شوک برقی روغن میمالد و از روی لباس بر روی سینه بیمار میگذارد. با روشن کردن دستگاه، بیمار به جای اینکه از قسمت سینه بلند شود، از ناحیه باسن بلند شده و دوباره روی تخت میافتد!
اسامی التقاطی- چهارده
Saturday, January 29, 2011
بعد از صدو بیست سال، وقتی شاغلام فوت کنه لابد تو مجلس ختمش میگن: پیرغلام پیروانی! (تو مایههای پیرغلام اباعبدا...)
همه گیج و حواسپرت شدیم
تازگی ها یه وسواس گرفتم، اسمش رو گذاشتم «سندرم کلید جامونده روی در»! از وقتی شروع شد که در عرض یک هفته، روی دو تا در خونه تو کوچهمون، دیدم کلیدهاشون جامونده، زنگ زدم و با یه حالت دهقان فداکاری، بهشون خبر دادم و کلی ازم تشکر کردن. حالا هرجا راه میرم، فقط حواسم به درهای خونههاست... کمکم کنین!
قاهره گشته تهران / مردم چرا نمیآین!؟
هیچوقت فکر نمیکردم «مصر» به جز آثار باستانی، چیز دیگهای داشته باشه که من بهش حسودی کنم... الهی کوفتشون بشه!
ژانر دخترکان
Friday, January 28, 2011
این دختربچههایی که وقتی ماکارونی میخورن، سعی میکنن غذا رو بیشتر به لبهاشون بمالن تا قرمز بشه و حس ماتیک پیدا کنن...
این دخترایی که با پایههایی که توی جعبه پیتزا میذارن، برای عروسکهاشون میز و صندلی درست میکنن...
این دخترایی که وقتی آشپزی می کنن با خودشون حرف میزنن و میگن: خانومای محترم الان سبزی رو توی قابلمه میریزیم...
این دخترهایی که کفش پاشنهبلند مامانشون رو میپوشن...
این دخترایی که دامن سرشون می کنن به جای موی بلند و بهش گلسر میبندن...
این دخترایی که با پایههایی که توی جعبه پیتزا میذارن، برای عروسکهاشون میز و صندلی درست میکنن...
این دخترایی که وقتی آشپزی می کنن با خودشون حرف میزنن و میگن: خانومای محترم الان سبزی رو توی قابلمه میریزیم...
این دخترهایی که کفش پاشنهبلند مامانشون رو میپوشن...
این دخترایی که دامن سرشون می کنن به جای موی بلند و بهش گلسر میبندن...
گروهان آماده باش... بوی گل سوسن و یاسمن آید
فکر کنم اولین ماموریت جدی «فتا»، مقابله با جملهسازی بچههای گودر با این مضمونه: انقلاب ما انفجار فلان بود!
شرم و حیای دهه شصتیها
بچهها در اتوبوس مشغول تخمه خوردن هستن و پوست تخمه را کف اتوبوس میریزند. یکی باصدای بلند برای بقیه تعریف میکند: دیدی امروز آقا معلم گفت نشخوار نکن حیوون! همه میزنند زیر خنده.
راننده اتوبوس کنار خیابان نگه میدارد، با آرامش برمیگردد رو به بچهها و با صدای رسا: راست گفته معلمت! نشخوار نکن حیوون، نمیبینی چقدر تمیزه...
همه اتوبوس با هم میخندند، حتی خود بچهها!
کافی بود یکی به من بگه بالای چشمت ابرو، از خجالت و عصبانیت میمردم، ولی بچههای الان انگار نه انگار...
راننده اتوبوس کنار خیابان نگه میدارد، با آرامش برمیگردد رو به بچهها و با صدای رسا: راست گفته معلمت! نشخوار نکن حیوون، نمیبینی چقدر تمیزه...
همه اتوبوس با هم میخندند، حتی خود بچهها!
کافی بود یکی به من بگه بالای چشمت ابرو، از خجالت و عصبانیت میمردم، ولی بچههای الان انگار نه انگار...
راننده 206 نقرهای... دستات رو بشور
Thursday, January 27, 2011
آقای رانندهای که صبح توی ترافیک، نیم ساعتی کنار ماشینت بودم، اگه اینجا رو میخونی خبر بده که به سلامتی اون چیزی که نیم ساعت (شاید هم بیشتر) توی دماغت دنبالش میگشتی، پیدا کردی یا نه؟ سوراخ دماغت جر نخورد کثافت!؟
قرچ قروچ
صداهای ماندگار:
زمستون: صدای قرچ قروچ راه رفتن روی برف تازه...
پاییز: صدای قرچ قروچ برگهای زرد...
تابستون: صدای قرچ قروچ گاز زدن گوجه سبز...
بهار: صدای قرچ قروچ آجیل عید!
زمستون: صدای قرچ قروچ راه رفتن روی برف تازه...
پاییز: صدای قرچ قروچ برگهای زرد...
تابستون: صدای قرچ قروچ گاز زدن گوجه سبز...
بهار: صدای قرچ قروچ آجیل عید!
خوشبختی یعنی...- 16
Wednesday, January 26, 2011
خونه مادربزرگ، با کرسیاش که روش یه سینی بزرگ مسی بود که توش ظرف میوه و آجیل بود...
پرفروشترین ایده خلاقانه سال
می خوام وقتی بزرگ شدم یه دستگاه پیجر اختراع کنم که روی کنترلهای تلویزیون و ویسیدی و رسیور و اینا بذارم که وقتی گمشون کردیم، بتونیم پیجشون کنیم!
در مهمانی مختلط اتفاق افتاد- واقعی
Tuesday, January 25, 2011
یکی از دختر خانوما در حالت خیلی اوپس(!)، خطاب به دیجی مراسم، در پایان مهمانی: آهنگ «ای ایران» داری؟ بذار که پارتی رو تموم کنیم...!
نصیحت من به شما اینست...
Monday, January 24, 2011
تو رو خدا عاشق دخترها (یا پسرهای) فامیل نشین... اگه بهش نرسی، تا آخر عمر باید توی مهمونیها چشم تو چشمش بشی، وقتی داره با شوهرش (یا زنش) میگه و میخنده...
لامصبا...
لامصبا...
اسلام مترقی
من چقدر آرومم
Sunday, January 23, 2011
باز فصل امتحانات رسیده و من احساس میکنم که چقدر خوشبختم که درسم تموم شده و شب میتونم تا نصفه شب بیدار بمونم و صبح هروقت دلم خواست از خواب بیدار بشم و هیچ استرسی ندارم و کلا خوش به حال ما و دلم برای شما دانشآموزان و دانشجوهای عزیز میسوزه!
در بانک اتفاق افتاد
مسئول باجه به مشتری: خانم لطفا شماره «شبا»تون رو هم بنویسین...
خانوم: وا؟ خاک به سرم! خجالت بکشین آقا...!
.
.
.
شماره سیبا کم بود، حالا شماره شبا رو هم باید یادمون باشه!
خانوم: وا؟ خاک به سرم! خجالت بکشین آقا...!
.
.
.
شماره سیبا کم بود، حالا شماره شبا رو هم باید یادمون باشه!
خوب شد اقلا عربستان هم حذف شد
مطمئنا این باخت چیزی از قابلیتهای تیم ما کم نمیکنه... توی ریدمون زدن!
عادل vs جواد
Saturday, January 22, 2011
بازی ژاپن و قطر، فردوسیپور داره گزارش میکنه که تلویزیون بازیکن ژاپنی «هوندا» رو نشون میده. فردوسیپور ازش انتقاد میکنه که چرا بد بازی کرده. بعد این اطلاعات رو به بینندهها میده (نقل به مضمون):
هوندا که عمو و پسرعموش هم کشتیگیرهای خوبی بودن و پسرعموش هموزن سلیمانی و سوختهسرایی بود. این دو کشتیگیر خوب کشورمون الان در بستر بیماری هستن و براشون آرزوی بهبودی میکنیم...
حالا تصور کنین که جواد خیابانی میخواست درباره این بازیکن «هوندا» صحبت کنه و اطلاعات ارائه بده:
بهله... این هم تصویری از «هیوندای» بازیکن نامی تیم ژاپن... البته خیلی هم نامی نیست... و اسم اصلیش هم هونداست... میبینیم که موهاش رو هم رنگ کرده... در بین بازیکنان دنیا فقط دو نفر موهاشون رو رنگ میکنن، یکی همین هوندا و دیگری سالوادور از تیم امید مکزیک... البته باجو هم هست... ولی باجو رنگ نمیکرد، میتراشید... البته مدتی رنگ میکرد... و همینطور دلپیرو... البته دلپیرو این اواخر دیگه رنگ نمیکرد... یه مدتی هم اون اوایل بازیش رنگ می کرد... بهله... اجازه بدین این صحنه رو با هم ببینیم... بهله... و این هم گگگگللل... نه... گل نبود... آفساید، آفساید گرفت داور... بهله، توپ کرنر شده بود... حالا داور دست به جیب میشه... ولی نه، کارتی نمیده... داشتم میگفتم، یکی دیگه از بازیکنانی که موهاش رو رنگ میکرد جان بالو از تیم ملی گامبیا بود... البته اسمش مان جالو بود... و همینطور دیوید بکهام قبل از اینکه وارد دنیای مد بشه و اون قصر رویایی رو به ثمن بخس ابتیاع کنه، مدتی موهاش رو رنگ می کرد که از فرط خجالت از خونه بیرون نمیاومد در حالیکه همسرش خیلی اصرار داشت تا... بهله اینم گل چهارم تیم قطر.. البته گل سوم تیم ژاپن بود... گویا داور گل رو قبول نکرده... نه... مثل اینکه توپ به دیرک دروازه خورده بود... داشتم می گفتم... و در این لحظه سوت پایان بازی... با حساب پنج بر سه به نفع قطر.. البته دوستان از اتاق فرمان میگن حساب کار سه یک به نفع ژاپن شده... من بلافاصله بعد از بازی نود ثانیه وقت دارم تا جایگاه اختصاصی رو ترک کنم وگرنه به ضرب مشت و لگد میندازنم بیرون... تا بازی بعدی و پیروزی دیگری برای شیربچههای شاهزاده پارسی، بدرود...
هوندا که عمو و پسرعموش هم کشتیگیرهای خوبی بودن و پسرعموش هموزن سلیمانی و سوختهسرایی بود. این دو کشتیگیر خوب کشورمون الان در بستر بیماری هستن و براشون آرزوی بهبودی میکنیم...
حالا تصور کنین که جواد خیابانی میخواست درباره این بازیکن «هوندا» صحبت کنه و اطلاعات ارائه بده:
بهله... این هم تصویری از «هیوندای» بازیکن نامی تیم ژاپن... البته خیلی هم نامی نیست... و اسم اصلیش هم هونداست... میبینیم که موهاش رو هم رنگ کرده... در بین بازیکنان دنیا فقط دو نفر موهاشون رو رنگ میکنن، یکی همین هوندا و دیگری سالوادور از تیم امید مکزیک... البته باجو هم هست... ولی باجو رنگ نمیکرد، میتراشید... البته مدتی رنگ میکرد... و همینطور دلپیرو... البته دلپیرو این اواخر دیگه رنگ نمیکرد... یه مدتی هم اون اوایل بازیش رنگ می کرد... بهله... اجازه بدین این صحنه رو با هم ببینیم... بهله... و این هم گگگگللل... نه... گل نبود... آفساید، آفساید گرفت داور... بهله، توپ کرنر شده بود... حالا داور دست به جیب میشه... ولی نه، کارتی نمیده... داشتم میگفتم، یکی دیگه از بازیکنانی که موهاش رو رنگ میکرد جان بالو از تیم ملی گامبیا بود... البته اسمش مان جالو بود... و همینطور دیوید بکهام قبل از اینکه وارد دنیای مد بشه و اون قصر رویایی رو به ثمن بخس ابتیاع کنه، مدتی موهاش رو رنگ می کرد که از فرط خجالت از خونه بیرون نمیاومد در حالیکه همسرش خیلی اصرار داشت تا... بهله اینم گل چهارم تیم قطر.. البته گل سوم تیم ژاپن بود... گویا داور گل رو قبول نکرده... نه... مثل اینکه توپ به دیرک دروازه خورده بود... داشتم می گفتم... و در این لحظه سوت پایان بازی... با حساب پنج بر سه به نفع قطر.. البته دوستان از اتاق فرمان میگن حساب کار سه یک به نفع ژاپن شده... من بلافاصله بعد از بازی نود ثانیه وقت دارم تا جایگاه اختصاصی رو ترک کنم وگرنه به ضرب مشت و لگد میندازنم بیرون... تا بازی بعدی و پیروزی دیگری برای شیربچههای شاهزاده پارسی، بدرود...
ما که میریم هلند
اسمس اومده «تور 8 روزه تایلند، تضمینی...» میگه تضمینی یعنی چی؟ میگم یعنی تضمین میکنن ایدز و هپاتیت بگیری و برگردی!
توپی که چیزی را نمیشکست
Friday, January 21, 2011
وقتی شما هم بچه بودین و جورابهاتون رو تو هم گوله می کردین و توپ درست میکردین و توی هال خونهتون فوتبال بازی میکردین، مامانتون نفرینتون میکرد یا نه؟!
بوق- واقعی
راننده تاکسی از اون جوادهای جاهل، اعصاب هم نداره: بوقم خراب شده... لامصب وقتی بوق نداری، انگار لالی... تو این مملکت جهان سوم(!) باید برای عقبت هم بوق بذاری که نیان از پشت بهت بزنن...!
خوشبختی یعنی...- 15
Wednesday, January 19, 2011
دیدن دانههای برف پشت پنجره وقتی تو خونه گرمت نشستی...
مثل به دنیا آوردن بچه و بعد طلاق گرفتن و رها کردنش
Tuesday, January 18, 2011
باید اعتراف کنم که دوست ندارم «آدم برفی» درست کنم. چون طاقت ندارم چند روز بعد آب شدنش رو ببینم...
دیالوگ شاهکار سریال فاخر مختارنامه- واقعی
«در نبود خربزه، چغندر سالار است...»
اثر ماندگار استاد داوود میرباقری!
اثر ماندگار استاد داوود میرباقری!
اینجوری فاتحه مذهب رو میخونن
یکی از بچههای فامیل ظهر روز بعد از عید غدیر از مدرسه اومده خونه و به مامانش گفته: مامان اول اسم بابا «سید» نیست؟ مامانه گفته نه. بچههه زده زیر گریه که اگه اول اسم بابا سید بود، امروز بهم تو مدرسه یه عروسک خوشگل میدادن! مامانه رفته پرس و جو، دیده از اداره بخشنامه اومده که از «سادات» مدرسه تقدیر به عمل بیاد! به قیمت شکستن دل یه مشت بچه فسقلی غیر سادات، که سید شدنشون دست خودشون نبوده...!
مراسم تقدیر از خوانندگان- 1
Monday, January 17, 2011
یه آقا میلاد هست که موهاش رو از پشت میبنده، چند وقته تو نخشم که تقریبا همه پستهام رو شر میکنه! ممنون
پینوشت: از این به بعد میخوام از خوانندههام یا فالوئرام یا بچههایی که بلاگ دارن، تشکر کنم، با لینک!
پینوشت: از این به بعد میخوام از خوانندههام یا فالوئرام یا بچههایی که بلاگ دارن، تشکر کنم، با لینک!
تحریمهای دهه شصت و نود
بعله... زمانی بود که شکر گیر نمیاومد، دستمال کاغذی تولید نمیشد، شیرخشک و مداد قرمز و باتری و حتی کره هم پیدا نمیشد... بعله، زمان جنگ تحریم بودیم... شاید دور نباشه که باز هم تجربه کنیم!
فیلمفارسی- شانزده
Sunday, January 16, 2011
در اینگونه فیلمها همیشه تعداد مردهای مجرد با تعداد زنهای مجرد برابر بوده و در انتها به هم خواهند رسید!
بابام و بازی ایران و کره
جواد خیابانی: فکر کنم الان در تهران داره برف میاد...
بابام در حال ورق زدن مجله، از بالای عینکش: ارواح عمهات، یعنی بهت خبر ندادن تهران داره برف میاد و تو حدس زدی!؟
بابام در حال ورق زدن مجله، از بالای عینکش: ارواح عمهات، یعنی بهت خبر ندادن تهران داره برف میاد و تو حدس زدی!؟
حس خوب نون خریدن
طوری شده که وقتی توی خیابون دست این کارگرها و طفلی ها نون میبینم، یه حس خوبی بهم دست میده!
همچین آدم پر دل و جراتی هستم
یه داستان ترسناک برای مجله نوشتم، وقتی تموم شد و دوباره خوندمش، شبش خوابم نبرد... از ترس!
شادیهای کوچک ولی ماندگار
Friday, January 14, 2011
اتوبوس عصر شلوغ بود و مردم خسته به خونههاشون برمیگشتن. چند تا جوان دبیرستانی فکر کنم، دور هم جمع شده بودن و خیلی متین و آهسته میگفتن و میخندیدن. بعد یکیشون موبایلش رو روشن کرد و آهنگ «دیزرت رُز، استینگ» رو یواش پخش میکرد. یه پیرمردی از اون آخر گفت پسرجون صداش رو بلند کن. اتوبوس ساکت شده بود. همه اتوبوس تا آخرش به آهنگ گوش دادن و لذت بردن و از بچهها تشکر کردن...
شخصیت شناسی ماهوارهای
شخصیت آدمها رو میشه از روی اولین کانال ماهوارهشون فهمید: بیبیسی یا صدای امریکا، فارسی وان یا من و تو، پیامسی یا تیوی پرشیا، شبکه استانی یا رنگارنگ و...!
در سامان گلریز اتفاق افتاد- واقعی
Thursday, January 13, 2011
بعد از اینکه غذا رو پخته، رو به دوربین میگه: دقت کنین غذای شما هم باید این بو و عطر رو داشته باشه...!
حیف شد تلویزیونم قدرت انتقال بو نداشت!
حیف شد تلویزیونم قدرت انتقال بو نداشت!
ملت سرخوشانه
Wednesday, January 12, 2011
کمپین جمعآوری امضا در اعتراض به نامردی «لیلا» و تضییع حق «شیوا» در برنامه بفرمائید شام، من و تو 1، در فیسبوک!
ورزشمال
یکی از آشناها از ایناست که هرجای دنیا مسابقه تیم ملی فوتبال باشه، ایشون هم سرجهازی تیم هستن و به ضرب و زور با تیم میرن! با این توضیح که هیچ سابقه و تجربهای هم در زمینه فوتبال و هیچ ورزش دیگهای ندارن، فقط پولدارن! جالب اینجاست که نصف دیوارهای خونهاش هم پر از تقدیرنامههایی هست که فدراسیون بهش داده!
اسامی التقاطی- دوازده
Tuesday, January 11, 2011
Van der Vaart = Fun Their Fart = از گوزشان لذت ببر!
(نام بازیکن تاتنهام)
(نام بازیکن تاتنهام)
حلال-خوری
از وقتی کارت سوخت رو به کارت بانک وصل کردم و پول بنزین رو با کارت میدم، حس میکنم نفرین مامورهای پمپ بنزین پشت سرمه!
دقت کردین وقتی ده تومن بدهکار میشی، ولت نمیکنن تا بگیرن ولی وقتی خودشون صد تومن بدهکار میشن، به راحتی به روی خودشون نمیارن!
دقت کردین وقتی ده تومن بدهکار میشی، ولت نمیکنن تا بگیرن ولی وقتی خودشون صد تومن بدهکار میشن، به راحتی به روی خودشون نمیارن!
التماس از بلاگرها، مینیمالیستها و گودریهای عزیز
Monday, January 10, 2011
خواهش میکنم با قضیه سقوط هواپیما شوخی نکنین (نکنیم)...
خواجه در فکر نقش ایوان است
خبر اول: دشمن... فتنه... بصیرت... جنگ نرم... فصلالخطاب... در جمع مردم قم... سران فتنه... توطئه... بیداری... بصیرت... دشمن...
خبر دوم: سقوط هواپیمای بوئینگ و کشته شدن تعدادی از هموطنانمان...
می خوام سرم رو بکوبم به صفحه تلویزیون...
خبر دوم: سقوط هواپیمای بوئینگ و کشته شدن تعدادی از هموطنانمان...
می خوام سرم رو بکوبم به صفحه تلویزیون...
نصایح پدرانه- 15
پسرم! قبل از فوروارد کردن هر کوفتی برای دوستانت، اسم فرستنده قبلی را پاک کن و از گزینه Bcc استفاده کن تا آدرس همدیگر را نبینند!
سوال جدی و عقیدتی از طرفداران دولت
Sunday, January 9, 2011
شما فرض کنین من نه میگم تو انتخابات تقلب شد، نه میگم این دولت غیرقانونیه، نه اعتقادی به ظلمشون دارن و هیچگونه مخالفتی هم با این دولت و رییسش ندارم. فقط یک سوال دارم، دوست دارم مرد و مردونه، با اون صداقت ولایی که تو خودتون احساس میکنین بیاین و جواب این مساله رو بدین که:
چه کسی جوابگوی سرطانها، تومورها، سردردها، امراض پوستی، ناراحتیهای عصبی، عقیم شدن، سقط جنین، اختلالات هورمونی و ژنتیکی و... ناشی از ارسال پارازیتهاست؟
لطفا نگین خود دکتر از این موضوع ناراضیه و تو این مساله دخالتی نداره و از این حرفها که برگ درخت چنار هم خندهاش میگیره! و یا نگین که پارازیت برای بدن ضرر نداره که خودتون هم در معرض همین امواج هستین و مطمئنا تا حالا ضررش رو دیدین!
بعد بفرمائید که آیا این ضرر رسوندن به بنده خدا نیست؟ (پیامبر (ص): دو خصلت است که بدتر از آن نیست: شرک به خدای تعالی و ضرر زدن به بندگان خدا.)
چه کسی جوابگوی سرطانها، تومورها، سردردها، امراض پوستی، ناراحتیهای عصبی، عقیم شدن، سقط جنین، اختلالات هورمونی و ژنتیکی و... ناشی از ارسال پارازیتهاست؟
لطفا نگین خود دکتر از این موضوع ناراضیه و تو این مساله دخالتی نداره و از این حرفها که برگ درخت چنار هم خندهاش میگیره! و یا نگین که پارازیت برای بدن ضرر نداره که خودتون هم در معرض همین امواج هستین و مطمئنا تا حالا ضررش رو دیدین!
بعد بفرمائید که آیا این ضرر رسوندن به بنده خدا نیست؟ (پیامبر (ص): دو خصلت است که بدتر از آن نیست: شرک به خدای تعالی و ضرر زدن به بندگان خدا.)
گیهان و خوانندگان- هدفمندی
چشمام درد گرفته از نور کم... تنم بو گرفته از حموم نرفتن... از سرما داریم قندیل میبندیم ولی بخاری روشن نمیکنیم... پاهام درد میکنه از بس پیاده اینور و اونور میرم... شکمم به پشتم چسبیده از گرسنگی... لباسام پاره پوره شدن و نمیتونم کفش و لباس نو بخرم... ولی در عوض خدا را شاکرم که ریاست محترم جمهور توانست با شجاعتی مثال زدنی بعد از سالها یارانهها را هدفمند کن.
با تشکر، هپلی پلشتیان از ایران
با تشکر، هپلی پلشتیان از ایران
یعنی شماها تا ابد زنده میمونین دیگه؟
Saturday, January 8, 2011
کم مونده بود صدا و سیما به مناسبت خودکشی علیرضا پهلوی، جشن برگزار کنه!
در اون سریاله اتفاق افتاد
زنه به شوهرش در حال عشوه: میدونی... این مشکل ما زنهاست که دوست داریم هر چیزی رو گندهاش کنیم...!
چرخهی بازی در مردان ایرانی
بچگی: دکتربازی،
نوجوانی: کفبازی،
جوانی: دختربازی،
پیری: کفتربازی (تو پارک)!
نوجوانی: کفبازی،
جوانی: دختربازی،
پیری: کفتربازی (تو پارک)!
توضیح درباره آگهی دو روز پیش
Friday, January 7, 2011
روم به دیوار... شرمندهام به خدا... الهی بگردم... نمیدونم واقعا با چه رویی تو چشماتون نگاه کنم... خوب... اصلا فکرشم نمیکردم که کسی باور کنه... به خدا خجالتزده همهتونم...
آخه چطور متوجه شوخی من نشدین؟ قصدم فقط اعتراض به این وضعی بود که ممکنه روزی همهمون بهش دچار بشیم. که برای یه لقمه نون مجبور بشیم عزیزترین چیزهامون رو از دست بدیم...
نه قصد سرکار گذاشتن داشتم و نه مردمآزاری، فقط به خیال خودم خواستم اینجوری عصبانیتم رو نشون بدم... من اگه از گرسنگی هم بمیرم، نمیام گنجینه تنتن و روزنامههامو بفروشم.
شاید دوستهای قدیمی بدونن که وقتی اینجا چیزی بنویسم و لیبل «جدینوشت» بزنم یا آخرش بنویسم «واقعی» یعنی واقعی هست وگرنه...!
به هرحال بازم از همه اونهایی که میل زدن یا کامنت گذاشتن معذرت میخوام و ایمیل و شمارههاتون رو نگه میدارم برای روزی که واقعا قصد فروش گنجینههام رو داشته باشم. تنتن، یک کتابخونه تقریبا هزار کتابی، کلکسیون جاسوئیچی، روزنامههای جامعه، توس، عصر آزادگان و زن، چند شماره از هر روزنامهای که توقیف شده به اضافه آخرین شماره تمام روزنامهها، حتی سلام و توانا (که کاریکاتور خاتمی رو کشیده بود) به اضافه کلکسیون امضاهای آدم معروفا (از خاتمی و موسوی و شجریان گرفته تا حمید طالبزاده و فرهاد جعفری و شریفینیا!) و...!
برای تک تک دوستانی که ایمیل زده بودن هم ایمیل عذرخواهی فرستادم.
یه عذرخواهی اختصاصی از دکتر مجیدی به خاطر اینکه متوجه شوخی من نشده بودن...
یه عذرخواهی اختصاصی از آقای نیلی که قضیه حراج رو جدی گرفته بودن...
یه تشکر از یوسف عزیز که برای سری تنتن قیمت پانصدهزار تومن(!) پیشنهاد داده که واقعا منو وسوسه کرد ولی حیف...
و یه توضیح هم به وحیدآنلاین که زیر پستم نوشته بود «آگهی گودری نیست»، چرا هست، منظورم این بود که تو گودر دست به دست میشه، حالا اگه تو بلاگ هم نوشته بشه باز هم تو گودر همخوان میشه!
خلاصه حلالم کنین و عذرخواهی منو بپذیرین. امیدوارم این قضیه باعث نشه که دفعه بعد اگه واقعا چیزی آگهی کردم، دیگه کسی باور نکنه!
آخه چطور متوجه شوخی من نشدین؟ قصدم فقط اعتراض به این وضعی بود که ممکنه روزی همهمون بهش دچار بشیم. که برای یه لقمه نون مجبور بشیم عزیزترین چیزهامون رو از دست بدیم...
نه قصد سرکار گذاشتن داشتم و نه مردمآزاری، فقط به خیال خودم خواستم اینجوری عصبانیتم رو نشون بدم... من اگه از گرسنگی هم بمیرم، نمیام گنجینه تنتن و روزنامههامو بفروشم.
شاید دوستهای قدیمی بدونن که وقتی اینجا چیزی بنویسم و لیبل «جدینوشت» بزنم یا آخرش بنویسم «واقعی» یعنی واقعی هست وگرنه...!
به هرحال بازم از همه اونهایی که میل زدن یا کامنت گذاشتن معذرت میخوام و ایمیل و شمارههاتون رو نگه میدارم برای روزی که واقعا قصد فروش گنجینههام رو داشته باشم. تنتن، یک کتابخونه تقریبا هزار کتابی، کلکسیون جاسوئیچی، روزنامههای جامعه، توس، عصر آزادگان و زن، چند شماره از هر روزنامهای که توقیف شده به اضافه آخرین شماره تمام روزنامهها، حتی سلام و توانا (که کاریکاتور خاتمی رو کشیده بود) به اضافه کلکسیون امضاهای آدم معروفا (از خاتمی و موسوی و شجریان گرفته تا حمید طالبزاده و فرهاد جعفری و شریفینیا!) و...!
برای تک تک دوستانی که ایمیل زده بودن هم ایمیل عذرخواهی فرستادم.
یه عذرخواهی اختصاصی از دکتر مجیدی به خاطر اینکه متوجه شوخی من نشده بودن...
یه عذرخواهی اختصاصی از آقای نیلی که قضیه حراج رو جدی گرفته بودن...
یه تشکر از یوسف عزیز که برای سری تنتن قیمت پانصدهزار تومن(!) پیشنهاد داده که واقعا منو وسوسه کرد ولی حیف...
و یه توضیح هم به وحیدآنلاین که زیر پستم نوشته بود «آگهی گودری نیست»، چرا هست، منظورم این بود که تو گودر دست به دست میشه، حالا اگه تو بلاگ هم نوشته بشه باز هم تو گودر همخوان میشه!
خلاصه حلالم کنین و عذرخواهی منو بپذیرین. امیدوارم این قضیه باعث نشه که دفعه بعد اگه واقعا چیزی آگهی کردم، دیگه کسی باور نکنه!
بابام و صندوق صدقات
Thursday, January 6, 2011
دارن تعریف میکنن که دزدی رو دیدن که با سیخ از صندوق صدقات پول میدزدیده، بابام میگه: خوب کاری میکرده، به جای اینکه این پولها بره لبنان و ونزوئلا، رسیده دست مستحق!
نوستال کریسمسی
Wednesday, January 5, 2011
نمیدونم یادتون میاد یا نه، سالها پیش، شب و روزهای کریسمس، هر سال تلویزیون یه شب فیلم «آهنگ برنادت» رو پخش میکرد، عصرش کارتون «اسکروچ»، فرداش هم «مستند بانو فاطیما»!
البته بعدا که معلوم شد اون دهکده توی اسپانیا (پرتغال؟) و فاطیما ربطی به مسلمانها نداره، دیگه پخشش نکردن!
البته بعدا که معلوم شد اون دهکده توی اسپانیا (پرتغال؟) و فاطیما ربطی به مسلمانها نداره، دیگه پخشش نکردن!
آگهی گودری- تنتن، فوری
بدینوسیله اعلام میدارم:
سری کامل کتابهای تنتن، چاپ قدیم (که فونتش تایپی بود) به اضافه سیدی های زیرنویس دارش و سری کامل صحافی شده روزنامههای جامعه و توس، به بالاترین قیمت به فروش میرسد.
قیمت بالا ملاک نیست، خریدار باید تعهد کتبی بده که مثل بچههاش از اینا نگهداری کنه...
فقط تا شنبه هفته آینده فرصت دارین ایمیل بزنین
چون یکشنبه پنج تا مهمون دارم، باید با پولش برای شام گوشت و برنج و روغن و نون بخرم!
**********
پینوشت: دوستان قبل از اینکه این پست رو باور کنید، توضیحات این پست رو بخونید!
سری کامل کتابهای تنتن، چاپ قدیم (که فونتش تایپی بود) به اضافه سیدی های زیرنویس دارش و سری کامل صحافی شده روزنامههای جامعه و توس، به بالاترین قیمت به فروش میرسد.
قیمت بالا ملاک نیست، خریدار باید تعهد کتبی بده که مثل بچههاش از اینا نگهداری کنه...
فقط تا شنبه هفته آینده فرصت دارین ایمیل بزنین
چون یکشنبه پنج تا مهمون دارم، باید با پولش برای شام گوشت و برنج و روغن و نون بخرم!
**********
پینوشت: دوستان قبل از اینکه این پست رو باور کنید، توضیحات این پست رو بخونید!
ژانر: راننده تاکسی ِ مهربون
این راننده تاکسیهایی که وقتی تو پیادهرو هستی و داری با موبایل حرف میزنی و همونجور بستنی قیفی می خوری و به ویترین مغازه ها نگاه میکنی، بازم ولت نمیکنن و اصرار دارن سوارت کنن! ربطی هم به جنسیت نداره، برای همه بوق میزنن!
چشم به راه سال دیگهایم
Tuesday, January 4, 2011
کسی حواسش هست که سال دیگه 2012 میشه و ممکنه همهچی تموم بشه؟
میشه از تهش هم خورد
هی سران فتنه، سران فتنه میکنن، خوب بیان سرش رو بخورن تموم بشه بره پی کارش دیگه!
یاد عروسکهای فیلم ترسناک میافتم
باید اعتراف کنم از رقص اون دختربچههای چینی- ژاپنی تو کلیپ «باران» گوگوش که هی ورجه- وورجه میکنن، میترسم!
دوستیهای قیمتی
Monday, January 3, 2011
یه زمانی برای یه انی یه شیشه عطر گرون کادو خریدم. بعد چون طرف ان بود، به فروشنده گفتم قیمتش رو پاک نکنه تا اون انه بفهمه چقدر خرجش کردم. بعد که بهش هدیه دادم، فرداش گفت بوش رو دوست نداشتم و رفتم عوضش کردم و به جاش یکی دیگه خریدم. برده بود همونجایی که خریده بودم و فروشنده هم زارت گذاشته بود کف دستش که اون آقاهه گفت قیمتش رو نکنم!
هیچی دیگه، قضیه گوزپیچ شد!
هیچی دیگه، قضیه گوزپیچ شد!
متولدین ماه دی
دیماه سی روزه ولی تا امروز من به بیست و پنج نفر تبریک تولد گفتم! این نشون میده که پدر و مادرها چقدر در بهار (فروردین و اردیبهشت) با هم مهربون میشن!
عادت میکنیم
وقتی میخوام فارسی تایپ کنم، دو تا دکمه کیبورد رو میزنم و میشه فارسی. وقتی میخوام بهش نگاه کنم یا فکر کنم کدوم دو تا دکمه این کار رو انجام میدن، نمیدونم کدوماست!
شده جریان زندگیمون...
شده جریان زندگیمون...
پس از تمام شدن آذوقهها، اتفاق خواهد افتاد
Sunday, January 2, 2011
فکر کنم دیگه کمکم باید به اون سیستم قدیمی ِ «هوا خوردن و کف ریدن» رو بیاریم...!
این زرت
یکی به من بگه کاربرد دکمه Insert تو صفحه کلید چیه؟ صد هزار بار پیش اومده بیست صفحه چیزی نوشتم، اشتباهی به جای دیلیت، دستم خورده به اینسرت، بعد که نگاه کردم دیدم نصف متن پاک شده!
پس با دست هل بدن بره پایین؟
Saturday, January 1, 2011
روی فلاش تانک اداره نوشته بود:
همکاران گرامی و ارباب رجوع محترم؛ جهت صرفهجویی در مصرف آب و در راستای هدفمندی، لطفا پس از اتمام کارتان، سیفون را نکشید!
زیر کلمه نکشید هم خط کشیده بود!
همکاران گرامی و ارباب رجوع محترم؛ جهت صرفهجویی در مصرف آب و در راستای هدفمندی، لطفا پس از اتمام کارتان، سیفون را نکشید!
زیر کلمه نکشید هم خط کشیده بود!
الو؟ گاو مش حسن
زنگ زدم یه شرکت، تلفنچی وصل کرد به اتاق رییس، یهو به جای آهنگ انتظار یه خرصدا شروع کرد به نوحه خوندن، از ترس گوشی از دستم افتاد. حرصم گرفت، یارو که جواب داد خیلی جدی بهش گفتم آقای مهندس فکر کنم تلفن خط رو خط شده با تلفن گاوداری! گفت پیگیری میکنم!
Subscribe to:
Posts (Atom)