گيدورا اوه اوه
Tuesday, May 31, 2011
با انفجار نيروگاه هستهاى فوکوشيما، بايد منتظر تولد نسل جديد گودزيلا در سينماى ژاپن باشيم!
حرف بزن، سبک میشی
باید توی رختخواب، قبل از خواب صحبت کرد.سبک میشی. حالا یا با همسرت، یا با تلفن، یا با خودت، یا با خدات...!
ورزش کنيد، ورزش خوب است
Monday, May 30, 2011
فاميل ورزشکارى داريم که تو جوانى عضو تيم ملى بوده و بچههاش هم ورزشکارن. از بچگى بابام اينا رو مىزد تو سرم که ببين چقدر خوبه، اينا خانواده سالمى هستن و ياد بگير و هيچوقت مريض نميشن و ...
زمستون خبر دادن که خانوادگى بر اثر گازگرفتگى مسموم شدن و خوشبختانه نمردن! چند روز پيش هم شنيديم که خونه بغلىشون گودبردارى کرده و اينا سر سفره ناهار ديوار خراب شده رو سرشون!
بعد ياد مرحوم ناصر حجازى افتادم که ورزشکار بود و از سرطان ريه فوت کرد!
زمستون خبر دادن که خانوادگى بر اثر گازگرفتگى مسموم شدن و خوشبختانه نمردن! چند روز پيش هم شنيديم که خونه بغلىشون گودبردارى کرده و اينا سر سفره ناهار ديوار خراب شده رو سرشون!
بعد ياد مرحوم ناصر حجازى افتادم که ورزشکار بود و از سرطان ريه فوت کرد!
تفهای حاوی جنین
باید اعتراف کنم دوران کودکی فکرم دائم مشغول این بود که در فیلمها چگونه زن و مرد با بوسیدن یکدیگر، بچهدار میشوند؟
بهبه فرفر
Sunday, May 29, 2011
یکی از احکام فقه ِ گودری من: لایک با آواتار مو فرفری، دو برابر لایک با موهای لخت حساب میشه!
قهوه زهرماری
آیا هنوز کسی «قهوه تلخ» رو دنبال میکنه و اگه میکنه، آیا باهاش میخنده و ازش لذت میبره؟!
استراتژی خرکردن
نسلی بودیم که وقتی معلمها گند میزدن و ما اشکال میگرفتیم، میگفتن از عمد اشتباه گفتن تا ببینن حواسمون هست یا نه؟ و ما هم باور میکردیم!
چاق پررو
این چاقهایی که نه تنها خجالتی نیستن، بلکه خیلی هم پرروان و اگه صندلی جلوی تاکسی نشسته باشی بلندت میکنن که خودشون بشینن و اگه عقب باشی میان نصف کونشون رو میذارن روت، یه معذرتخواهی خشک و خالی هم نمیکنن!
یه مارک که بهش جنس آويزونه
آیا برندهای معروف، مارکهاشون رو به همین بزرگی روی اجناسشون میچسبونن؟ کیف خریده به گفته خودش مارکدار، روش اندازه کلهی خر نوشته کریستین دیور!
مجرم نیست، مریض است
Friday, May 27, 2011
روی سخن من با مادرانی است که فرزندانی دارند که از شیطنت دست جن را از پشت بستهاند! قصد توهین ندارم، ولی کافیست برای یک بار هم شده به این فکر کنید که کودکتان «بیش فعال» است و بیمار، مراجعه به پزشک چیزی از شایستگیها و برازندگیها و استعدادهای دلبند شما کم نمیکند!
اگه خدا نخواد کسى عزيز بشه
خيلىها رييس جمهور مىشن که عزيز بشن (نقل به مضمون) «و خيلىها هم با همين رييس جمهورى ذليل ميشن...»
قرائتى- ديشب، واقعى
ديگه کسى از اينا مونده که چيزى بار رياست محترم جمهورشون نکنه!؟
قرائتى- ديشب، واقعى
ديگه کسى از اينا مونده که چيزى بار رياست محترم جمهورشون نکنه!؟
فیس بوک و افشای رازهای خانوادگی
دختره مثلا اسمش تو فیسبوک «نانازبلا جیگرطلای ایرانی» هست، بعد تو اون ستون کناری نوشته مثلا سکینه و رقیه بلوتآبادی خواهراشن، غضنفر و سلیمون بلوتآبادی داداشاش!
عکسهای گلشیفته فراهانی با کت و شلوار
Thursday, May 26, 2011
حالا خوبه کت و شلوار تنشه و از بس شر کردین خفهمون کردین، اگه عکس با بیکینی بود چی به سرمون میآوردین!؟
برای بزرگیش خوبه
اعتقاد راسخ دارم مبنی بر اینکه بچه از اوان خردسالی باید تعداد متنابهی فحش رکیک و آبدار از باباش یاد بگیره!
به بابام اسمس نمیزنم، چه برسه به تلویزیون
Tuesday, May 24, 2011
باید اعتراف کنم اسمس دیشب نود رو به خاطر خود عادل فرستادم تا سرش رو پیش بقیه بالا بگیره و بگه من رکورددار اسمس در ایرانم و اينکه خانواده ناصر حجازی بدونن در غمشون شريکيم. وگرنه به نظرم دعا برای شادی روح ناصر خان خیلی مفیدتر بود از پول سه تا اسمسی که فرستادم و رفت تو جیب دولت!
مادرا همه یه شکلن... شکل فرشتهها
راننده تاکسی خانوم بود. دستکش دستش بود و شلاقی رانندگی میکرد. اگه جلوش میپیچیدن، تلافی میکرد و حالشون رو میگرفت. چراغ سبز بود که یه بچه مدرسهای پرید وسط خیابون. محکم زد رو ترمز. منتظر بودم فحش بده. به بچه راه داد و بهش خندید. همینطور با چشماش بچه رو دنبال کرد که به سلامت از خیابون رد شد، بعد راه افتاد.
مهر مادری هیچجور کمرنگ نمیشه...
مهر مادری هیچجور کمرنگ نمیشه...
گیهان و خوانندگان- عذرخواهی
Monday, May 23, 2011
می خواستم از این طریق به آن آقای سران فتنهای که گفته «مردم از نظام عذرخواهی کنند» اعلام کنم من به عنوان یک بسیجی جان بر کف به هیچ عنوان عذرخواهی این سبزکهای ملعون را نمیپذیرم. زحمت بیهوده نکشند.
عین قاف، از پیش دانشگاهی کاف
عین قاف، از پیش دانشگاهی کاف
دوم خرداد 76
از دو روز پیش تا ساعت هشت صبح امروز تو ستاد بودیم. دیوونه شدیم از بس ای ایران و یار دبستانی رو با صدای بلند پخش کردیم! نصفه شب چند تا از بچههای انصار حزبالله اومده بودن تهدید و مسخره کردن. امروز ستاد تعطیل بود. با بچهها قرار گذاشته بودیم هرکی رای داد بیاد ستاد. کرکرهها پایین بود و همه داخل جمع شده بودیم. ناهار عدس پلو برامون آوردن. از گلومون پایین نمیرفت. چند نفری اومدن با التماس پوستر و عکس خاتمی رو میخواستن. یواشکی از زیر کرکره دادیم بهشون. یه پیرزنی عکس خاتمی رو گرفت و بوسید و گذاشت لای قرآن تو کیفش. دیروز هم یه پیرمردی با نوهاش اومده بود، پوستر خاتمی رو داد به نوهاش بچسبونه به پشت ویلچرش. چشممون به تلویزیون، منتظر خبرها بودیم...
عقب و جلومون یکی شده
راننده تاکسی به راننده جلویی: آقا یه ذره برو جلو، ما رد شیم...
مسافر به راننده تاکسی: داداش من، از بس مردم رو «عقب و جلو کردن»، با یه ذره کار راه نمیافته...!
مسافر به راننده تاکسی: داداش من، از بس مردم رو «عقب و جلو کردن»، با یه ذره کار راه نمیافته...!
با آرزوی سلامتی برای ناصرخان
دلم برای ناصر حجازی میسوزه که چه جوری دارن ازش سواستفاده میکنن...
و یه حس بدبینانهای بهم میگه نصف اینایی که میرن دم در بیمارستان، به این امید میرن که آدم معروفا رو ببینن!
پينوشت: خدا رحمتش کنه...
و یه حس بدبینانهای بهم میگه نصف اینایی که میرن دم در بیمارستان، به این امید میرن که آدم معروفا رو ببینن!
پينوشت: خدا رحمتش کنه...
نوستال گودر
Sunday, May 22, 2011
باید اعتراف کنم که دلم برای اون گودری تنگ شده که نصفش عکس نینی و گربه بود و نصفش چسنالههای عاشقانه. نه این گودری که نصفش حرف رکیکه و نصف ديگهش تحلیلهای تخمی-تخیلی!
آدم فحش کم میاره
Saturday, May 21, 2011
زمان انتخابات مجلس رو نمیدونه، بعد از داخل آمریکا اطلاع دقیق داره که بن لادن مدتها مریض بوده و بعد کشتنش!
پینوشت: اینو نمیگفتم حناق میگرفتم
پینوشت: اینو نمیگفتم حناق میگرفتم
ملت نازی که ما هستیم
پس بیایید بفهمیم که:
بحث «مخالفت با قصاص» با بحث «اجبار قربانی به بخشش مجرم» فرق داره،
بحث «نفرت از اعدام» با بحث «دفاع از سرقت مسلحانه» فرق داره،
بحث «انتقاد از خاتمی» با بحث «فحش دادن به خاتمی» فرق داره،
بحث «آزادی بیان» با بحث «تمسخر و توهين» فرق داره...
هر وقت اینا رو یاد گرفتیم (خودم رو میگم، باز رگ گردنت ورقلمبیده نشه!) بعد ادعامون فلانجای فلان چیز رو فلان کنه!
بحث «مخالفت با قصاص» با بحث «اجبار قربانی به بخشش مجرم» فرق داره،
بحث «نفرت از اعدام» با بحث «دفاع از سرقت مسلحانه» فرق داره،
بحث «انتقاد از خاتمی» با بحث «فحش دادن به خاتمی» فرق داره،
بحث «آزادی بیان» با بحث «تمسخر و توهين» فرق داره...
هر وقت اینا رو یاد گرفتیم (خودم رو میگم، باز رگ گردنت ورقلمبیده نشه!) بعد ادعامون فلانجای فلان چیز رو فلان کنه!
الحق جوجه
«اکبر جوجه» که کارش گرفت اومدن از روش «اصغر جوجه» زدن! رفته بودیم یه جا به هوای «اکبر جوجه»، غذاش خیلی هم خوشمزه بود، اومدیم بیرون دیدیم اسمش «الپر جوجه» بوده، سرکش الف رو بزرگ گذاشته بود که اکبر خونده بشه! ایرانیهایی که ما هستیم!
در مسابقه رادیویی صبح جمعه اتفاق افتاد- واقعی
Friday, May 20, 2011
(جوابها باید با «د» شروع بشه)
مجری: اسم دخترتون رو چیمیگذارین؟
شرکتکننده: دریا
مجری: اونجوری که شوهرش غرق میشه...!
مجری: اسم دخترتون رو چیمیگذارین؟
شرکتکننده: دریا
مجری: اونجوری که شوهرش غرق میشه...!
جنبش یتیم
Thursday, May 19, 2011
دوست دارم بدونم اونایی که تا سه ماه پیش میگفتن «جنبش احتیاج به رهبر نداره و ما همه رهبریم و میرحسین و کروبی کارهای نیستن و...» الان چی میگن که از وقتی این دو تا رو گرفتن، مثل یتیمچهها دور هم جمع شدیم و داریم به در و دیوار نگاه میکنیم و همدیگه رو مسخره میکنیم و به خاتمی فحش ميديم؟
بابام و موبایل
سلامتی اون باباهایی که گوشیهای کهنه بچههاشون رو میگیرن و فقط دکمه سبز و قرمز رو میشناسن!
منزلت
Wednesday, May 18, 2011
مامانم بازنشسته است، گفتن بیا اداره «کارت منزلت» بگیر. پرسیده حالا این کارت به چه دردی میخوره؟ مسولش گفته: اسمش روشه، کارت منزلت، یعنی برو بذار تو «منزلت»!
خواهش میکنم تمومش کنین
Tuesday, May 17, 2011
اوائل برام عجیب بود که چرا بقیه کشورهای خاورمیانه در اعتراضاتشون موفق بودن و ما به جایی نرسیدیم و تموم شد. ولی حالا فهمیدم جریان چیه. تو مصر و سوریه و لیبی و... سنی و شیعه و اخوان مسلمين و مسیحی و یهودی و بیدین و... کنار هم ایستادن و دارن میجنگن، ولی اینجا بعد از یک سال بهخاطر لج و لجبازی عدهای، جنبش سبز داره از هم میپاشه. جنبش تجزیه شد به دهها گروهی که کمکم داریم میافتیم به جون هم، فقط بهخاطر احترام نگذاشتن به عقايد و مقدسات همدیگه. یاد زمان انتخابات میافتم که تا روز قبلش در فرندفید چقدر دوست داشتیم و بهخاطر مسایل بعد از انتخابات چه تفرقه و دشمنیای بین دوستان ایجاد شد.(الان اینجوری شده، وای به روزی که پیروز بشیم و به قدرت برسیم!)
نه قصد تذکر دارم، نه امر به معروف، نه نهی از منکر، نه دعوا، نه تهدید، نه توهین به آزادی بیان، نه محدود کردن آزادیها، نه... فقط یه خواهش دارم، خواهش میکنم این بازی جدید مسخره کردن امامان رو تموم کنین.
با خدا شروع کردین، بعد نوبت پیغمبرها شد و حالا هم امامها، خواهش میکنم دیگه تمومش کنین.
دیگه شورش دراومد... فرق شما با اون عرزشیهایی که بهمون میگن سبزی و جلبک و ... به میرحسین و کروبی توهین میکنن چیه؟ از احمدینژاد و فلانی و بهمانی بدت میاد، خوب بدشون رو بگو، چون ظالمن و همه داریم ظلمشون رو میبینیم، چون نه مقدسن و نه پاک. چیکار به امام چندم داری که حتی اسمش رو هم بلد نیستی؟ بگذریم از اینکه با این کار چه خوراک مفتی برای کیهان و بیست و سی و بقیه عرزشیهای همپالکیشون درست میکنیم.
مقدسات فرق می کنه. هرکسی مقدساتی داره که براش مهمه (حتی همونهایی که میگن هیچ چیز برامون مهم نیست، باز هم پدر و مادری دارن که براشون مقدسه یا عقیدهای دارن که براش احترام قائلن و نمیتونن توهین بهشون رو تحمل کنن) فرقی نمیکنه امام من باشه یا بودا یا بت یا مسیح.
شاید دلیل این مسخرهبازی جدید، مقابله با عرزشیها باشه، ولی شما دارین به من و دوستان من که اون عرزشیها رو قبول نداریم ولی برای خودمون مقدساتی داریم؛ هم توهین میکنین. شاید فکر میکنین اسلامی که اینا میگن، اسلام واقعیه و اینجوری دارین دق دلیتون رو سر اسلام خالی میکنین؟
روشنفکری و باحال بودن و کول بودن به معنی مسخره کردن هر چیزی که برای عدهای مقدسه، نیست.
ازتون خواهش میکنم تمومش کنین.
پینوشت: دلم برای اونایی میسوزه که جرات نمیکنن زیر نتهای سلبریتیهای گودر که به مقدساتشون توهین میکنن، انتقاد کنن، چون میترسن اونا دیگه آیتمهاشون رو شر نکنن و لایک نزنن! ولی برای من مهم نیست که کی بدش میاد و دیگه اینجا رو نمیخونه و آنفالو میکنه و بهم دری-وری میگه، اعتقاداتی دارم که خیلی بیشتر از این حرفا برام ارزش داره...
نه قصد تذکر دارم، نه امر به معروف، نه نهی از منکر، نه دعوا، نه تهدید، نه توهین به آزادی بیان، نه محدود کردن آزادیها، نه... فقط یه خواهش دارم، خواهش میکنم این بازی جدید مسخره کردن امامان رو تموم کنین.
با خدا شروع کردین، بعد نوبت پیغمبرها شد و حالا هم امامها، خواهش میکنم دیگه تمومش کنین.
دیگه شورش دراومد... فرق شما با اون عرزشیهایی که بهمون میگن سبزی و جلبک و ... به میرحسین و کروبی توهین میکنن چیه؟ از احمدینژاد و فلانی و بهمانی بدت میاد، خوب بدشون رو بگو، چون ظالمن و همه داریم ظلمشون رو میبینیم، چون نه مقدسن و نه پاک. چیکار به امام چندم داری که حتی اسمش رو هم بلد نیستی؟ بگذریم از اینکه با این کار چه خوراک مفتی برای کیهان و بیست و سی و بقیه عرزشیهای همپالکیشون درست میکنیم.
مقدسات فرق می کنه. هرکسی مقدساتی داره که براش مهمه (حتی همونهایی که میگن هیچ چیز برامون مهم نیست، باز هم پدر و مادری دارن که براشون مقدسه یا عقیدهای دارن که براش احترام قائلن و نمیتونن توهین بهشون رو تحمل کنن) فرقی نمیکنه امام من باشه یا بودا یا بت یا مسیح.
شاید دلیل این مسخرهبازی جدید، مقابله با عرزشیها باشه، ولی شما دارین به من و دوستان من که اون عرزشیها رو قبول نداریم ولی برای خودمون مقدساتی داریم؛ هم توهین میکنین. شاید فکر میکنین اسلامی که اینا میگن، اسلام واقعیه و اینجوری دارین دق دلیتون رو سر اسلام خالی میکنین؟
روشنفکری و باحال بودن و کول بودن به معنی مسخره کردن هر چیزی که برای عدهای مقدسه، نیست.
ازتون خواهش میکنم تمومش کنین.
پینوشت: دلم برای اونایی میسوزه که جرات نمیکنن زیر نتهای سلبریتیهای گودر که به مقدساتشون توهین میکنن، انتقاد کنن، چون میترسن اونا دیگه آیتمهاشون رو شر نکنن و لایک نزنن! ولی برای من مهم نیست که کی بدش میاد و دیگه اینجا رو نمیخونه و آنفالو میکنه و بهم دری-وری میگه، اعتقاداتی دارم که خیلی بیشتر از این حرفا برام ارزش داره...
بعید نیست در نود اتفاق بیافتد
- این عکس رو بچههای دبیرستان فلان برامون فرستادن که با تشتک نوشابه نوشتن نود... عکس بعدی رو سه نفر از دوستداران نود فرستادن که لوگوی برنامه رو با ادرارشون روی برف حک کردن... این هم عکس کودکی خودم هست که هزار و سی و هفت نفر از دوستان از اینترنت سرچ کردن و برامون فرستادن... دست همگی درد نکنه!
رییسجمهور احساساتی که شایسته سالاره، نه رفیقباز
Monday, May 16, 2011
«از نظر احساسی دوست دارم سی تا وزارتخونه داشته باشیم، تا همه دوستام در کنارم باشن...»!
ریاست محترم جمهور، دیشب، زنده و واقعی
ریاست محترم جمهور، دیشب، زنده و واقعی
سلام من به آن جوانی که حواسش نیست
ای آقا پسری که امروز تو ماشین بغلی اتوبوس ما، دستت رو گذاشته بودی روی پای دختر کناریت و مشغول بودی و حواست نبود که ارتفاع اتوبوس از ارتفاع پراید بیشتره و همه مسافران اتوبوس میتونن توش رو ببینن... یوهو!
افتخار میکنم چنین رییسجمهور فرهیختهای دارم
«خوشبختانه اصلا سایت و روزنامه نمیخونم...»!
ریاست محترم جمهور، امشب، زنده و واقعی
ریاست محترم جمهور، امشب، زنده و واقعی
در نهایت سادگی وحماقت
یکی از بچهها فوق لیسانسه رفته مصاحبه شغلی، ازش پرسیدن اگه فلان سيستم؛ فلان جور بشه چیکار باید بکنیم؟ بدون مکث گفته: نه دیگه اینقدرها هم بلد نیستم!
اسمم رو هرچی دوست دارین بذارین
Saturday, May 14, 2011
من که می دونم الان باز سرم هوار میشین، ولی حرف دلم رو میزنم: اگه جای آمنه بودم، خودم با دو تا دستهای خودم اسید رو میچکوندم تو چشماش...
صحنه عجیبی که امروز دیدم
داشتم خبر نماز جمعه رو تو اخبار میدیدم، چشمم افتاد به دستهای جنتی که میلرزید... نمی دونم از شدت حرصش از دست احمدینژاد بود یا بالاخره داره پیر میشه؟!
استادی بود برای خودش
Friday, May 13, 2011
بچه بودیم، رفتهبودیم عروسی، خواننده مجلس لهجه داشت، این رو میخوند: «چفتر چاچول به سر، های های... وین خبر از من ببر، های های...»!
نمیدونستم به چاچولش بخندم یا به استفاده زبانشناسانهاش از کلمه «وین خبر»؟!
نمیدونستم به چاچولش بخندم یا به استفاده زبانشناسانهاش از کلمه «وین خبر»؟!
خیلی زشته
Thursday, May 12, 2011
تو رو به هر دین و آئین و مذهبی که دارین یا ندارین قسم، وسط حرف طرف مقابلتون نپرین!
اعلام نتایج سرشماری اهالی گودر
Wednesday, May 11, 2011
فکر کنم دیگه کسی رای نده، پس رایها را به ترتیب نزولی اعلام میکنم:
1- تهران و کرج 530
2- خراسان 171
3- گلستان، مازندران و گیلان 141
4- اصفهان 106
5- هرمزگان، بوشهر و خوزستان 97
6- فارس 78
7- آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل 70
8- سیستان و بلوچستان، کرمان و یزد 41
9- سمنان، قم و مرکزی 39
10- کردستان، کرمانشاه و ایلام 26
11- قزوین، زنجان و همدان 21
12- لرستان، چهارمحال و بختیاری، کهکیلویه و بویراحمد 11
13- مقیم خارج 65
14- غیر ایرانی 9
15- معلمان 63
توضیح 1- رایها براساس دو فید ریزنوشت محاسبه شدن
توضیح 2- سعی کردم رای باطله نداشته باشه ولی چند تا روبات لایکخور بعضی فیدها رو فلهای لایک زدن!
توضیح 3- تهرانیها و شیرازیها به نسبت دفعه قبل خیلی فعال حاضر شدن، برعکس خراسانیها و ترکها
توضیح 4- هرگونه انتقاد و پیشنهادی وارد است
توضیح آخر: ممنون از کسانی که شرکت کردن
1- تهران و کرج 530
2- خراسان 171
3- گلستان، مازندران و گیلان 141
4- اصفهان 106
5- هرمزگان، بوشهر و خوزستان 97
6- فارس 78
7- آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل 70
8- سیستان و بلوچستان، کرمان و یزد 41
9- سمنان، قم و مرکزی 39
10- کردستان، کرمانشاه و ایلام 26
11- قزوین، زنجان و همدان 21
12- لرستان، چهارمحال و بختیاری، کهکیلویه و بویراحمد 11
13- مقیم خارج 65
14- غیر ایرانی 9
15- معلمان 63
توضیح 1- رایها براساس دو فید ریزنوشت محاسبه شدن
توضیح 2- سعی کردم رای باطله نداشته باشه ولی چند تا روبات لایکخور بعضی فیدها رو فلهای لایک زدن!
توضیح 3- تهرانیها و شیرازیها به نسبت دفعه قبل خیلی فعال حاضر شدن، برعکس خراسانیها و ترکها
توضیح 4- هرگونه انتقاد و پیشنهادی وارد است
توضیح آخر: ممنون از کسانی که شرکت کردن
بزن عقب ببینم چی شد
شاید یادتون نیاد، بعضی فیلمهای ویدئویی که کرایه میکردیم و صحنه داشت، جاهای صحنهها رو ازبس نفرات قبلی عقب و جلو کرده بودن تا بادقت ببینن، پرش داشت و کیفیت فیلم خراب شده بود!
علاقه گچسارانی
Tuesday, May 10, 2011
نمیدونم چرا روی هر در و دیوار و صندلی و جایی که یادگاریهای نوشته شدهی مردم رو میبینم، بیشترشون متعلق به هموطنان عزیزی از گچساران هست؟!
موتوری خوب، موتوری مرده است
Monday, May 9, 2011
به نظرم موتورسوارهایی که به قوانین راهنمایی و رانندگی اعتنا نمیکنن، غیرمستقیم به خودشون توهین میکنن. چون اینجوری نشون میدن که «آدم» نیستن و لازم نیست تا به قوانین آدمها عمل کنن!
vitaene c
بویلینگ پوینت
Sunday, May 8, 2011
این روزها بالاترین رکوردی که تونستم بزنم و تلویزیون ملی رو تحمل کنم و فحش رکیک ندم و نزنم ماهواره، 15-16 دقیقهاست! بیشتر این زمان هم یا رادیو هفت منصور ضابطیان و یا نود عادل رو میبینم.
اینجا آزادی بیان بیشتر از آمریکاست
زمانی که جریان بیل کلینتون و مونیکا لوینسکی خبرساز شد، گفتیم چقدر در آمریکا آزادی بیان زیاده که میتونن مسایل ناموسی رییس جمهورشون رو مطرح کنن. غافل از اینکه این روزها در منبر نماز جمعه که سیاسی- عبادیترین تریبون مملکته، مسایل زایمان مادر رهبر و محرمیت زن رییس جمهور و... مطرح میشه و باهاش شوخی میکنن!
ذرت و پرت
Saturday, May 7, 2011
خیلی متشخصانه وارد آجیلفروشی باکلاس شدم. خواستم بگم «چس فیل» دارین، دیدم بیکلاسیه، باید بگم «ذرت بوداده». هول شدم به خانومه گفتم «ذرت چس داده» دارین؟!
اینکه چیزی نیست، بابام رفته بود همین آجیلفروشی، گفته بود: آجیل بیمغز دارین؟ منظورش «بیپوست» بود!
اینکه چیزی نیست، بابام رفته بود همین آجیلفروشی، گفته بود: آجیل بیمغز دارین؟ منظورش «بیپوست» بود!
منشی هم منشیهای قديم
Friday, May 6, 2011
به يک خانم منشی خوشبرخورد با روابط عمومی بالا، آشنا به کامپيوتر، اينترنت، امور اداری و دفتری، حسابداری، زبان انگليسی، دارای گواهینامه رانندگی، ترجيحا مجرد نيازمنديم.
آگهی روزنامه، واقعی! امر ديگهای باشه؟
آگهی روزنامه، واقعی! امر ديگهای باشه؟
گل آفتابگردون هر روز به انتظار دیدن یاره
Thursday, May 5, 2011
برای شما هم آهنگهای گروه «آریان»، یادآور دوران عاشقیت نوجوونیه؟...
در جمع دوستان از تایلند برگشته اتفاق افتاد
Wednesday, May 4, 2011
- از وقتی اسکناسهای ده هزار تومنی رو چاپ کردن، خیلی خوب شده. بهجای چهل- پنجاه هزار تومن که به دخترهای تایلندی بدیم، ده تومن میدیم، تا میبینن پنج تا صفر داره کلی هم کیف میکنن!
+ ای نامردا، برای همینه که تا میگیم ایرانی هستیم، فرار میکنن از دستمون؟!
+ ای نامردا، برای همینه که تا میگیم ایرانی هستیم، فرار میکنن از دستمون؟!
ای نامه که نمیروی به سویش
تعرفه پست گرون شده، ديگه همون نامه کاغذی يا کارتپستالی که برای نوروز میفرستاديم هم تبديل ميشه به ايميل و اسمس و... منقرض میشه. اينا به کنار، کسی به فکر پستچیها هست؟ که کارشون کمتر ميشه، نصفشون تعديل ميشن، حقوقشون کم ميشه و حتی ديگه انعام گيرشون نمياد...
کودک آزاری
Tuesday, May 3, 2011
از سوم دبستان خودم با تاکسی و اتوبوس میرفتم مدرسه. پدر و مادرم نه وقتش رو داشتن که منو برسونن و نه پولش رو داشتن که برام سرویس بگیرن. خودم هم خیلی دلم میخواست مستقل باشم. مسیرم دور بود ولی با یک خط اتوبوس مستقیم میتونستم برم و برگردم.
اوایل سال چهارم بود، چون وسط خط سوار میشدم همیشه اتوبوس شلوغ بود و جا برای نشستن نبود، یه مرد سیبیلو (قیافهاش هنوز واضح جلوی چشممه) اومد پشت سرم ایستاد. چند لحظه گذشت که دیدم داره دست میزنه به پشتم... الان که دارم اینا رو مینویسم نفسم دوباره به شماره افتاد...
رفت و آمدم برام کابوس شده بود. صبحها با یک اتوبوس مجبور بودم برم مدرسه و اون کثافت هم همیشه با همون اتوبوس بود... نه جرات داشتم به خانوادهام بگم، نه روم میشد تو اتوبوس چیزی بگم چون خیلی درشت هیکل و بدقواره بود و منم نحیف و ریزه، و نه جور دیگهای میتونستم برم مدرسه...
بعد از گذشت اینهمه سال، تنها کسی که تو دنیا ازش نمیگذرم همون مرد سیبیلوست. بدترین نفرینهای عمرم رو براش میکنم. کسی که کودکی منو با ترس و وحشت گره زد...
یه نت تو گودر خوندم که تصمیم گرفتم این رو بنویسم، وگرنه این موضوع گفتن نداشت. اون کثافت با من کاری نداشت، فقط بهم دست میزد ولی کاری کرد که سالها از ترس ِ فردا صبح، شب خوابم نبره...
الان توی کوچه وقتی یه پسربچه یا دختربچه میبینم، مسیرم رو ازشون دور میکنم و حتی بهشون نگاه نمیکنم تا مبادا یه لحظه دلشون بلرزه، تو تاکسی نمیذارم بدنم به بدن دختر یا پسر پهلویی بخوره تا با خودش فکری نکنه، دوست ندارم فکر یه بچه رو پریشون کنم...
بچهها و دخترها مظلومتر و بیپناهتر از اونی هستن که حتی تصور آزارشون به ذهنمون برسه، باید هواشون رو تو این جامعه کثیف بیشتر داشته باشیم.
اوایل سال چهارم بود، چون وسط خط سوار میشدم همیشه اتوبوس شلوغ بود و جا برای نشستن نبود، یه مرد سیبیلو (قیافهاش هنوز واضح جلوی چشممه) اومد پشت سرم ایستاد. چند لحظه گذشت که دیدم داره دست میزنه به پشتم... الان که دارم اینا رو مینویسم نفسم دوباره به شماره افتاد...
رفت و آمدم برام کابوس شده بود. صبحها با یک اتوبوس مجبور بودم برم مدرسه و اون کثافت هم همیشه با همون اتوبوس بود... نه جرات داشتم به خانوادهام بگم، نه روم میشد تو اتوبوس چیزی بگم چون خیلی درشت هیکل و بدقواره بود و منم نحیف و ریزه، و نه جور دیگهای میتونستم برم مدرسه...
بعد از گذشت اینهمه سال، تنها کسی که تو دنیا ازش نمیگذرم همون مرد سیبیلوست. بدترین نفرینهای عمرم رو براش میکنم. کسی که کودکی منو با ترس و وحشت گره زد...
یه نت تو گودر خوندم که تصمیم گرفتم این رو بنویسم، وگرنه این موضوع گفتن نداشت. اون کثافت با من کاری نداشت، فقط بهم دست میزد ولی کاری کرد که سالها از ترس ِ فردا صبح، شب خوابم نبره...
الان توی کوچه وقتی یه پسربچه یا دختربچه میبینم، مسیرم رو ازشون دور میکنم و حتی بهشون نگاه نمیکنم تا مبادا یه لحظه دلشون بلرزه، تو تاکسی نمیذارم بدنم به بدن دختر یا پسر پهلویی بخوره تا با خودش فکری نکنه، دوست ندارم فکر یه بچه رو پریشون کنم...
بچهها و دخترها مظلومتر و بیپناهتر از اونی هستن که حتی تصور آزارشون به ذهنمون برسه، باید هواشون رو تو این جامعه کثیف بیشتر داشته باشیم.
دیالوگ- پانزده
«شاید این سوال بیجواب زندگی باشه که: درد زایمان بیشتره یا درد اینکه بزنن تو تخمات؟ چون هیچکس نمیتونه هردوش رو امتحان کنه!»
چندلر بینگ
چندلر بینگ
تقدیم به صاحابش
- فرمودین آقا دوماد چه کارهان؟
+ ایشون شب تا صبح تو گودر لایک میزنن، صبح تا شب هم تو «روزنامه اسفندیار خان» قلم میزنن. وسطاش هم توی مقولههای دیگه هستن که در این مقال نمیگنجه!
+ ایشون شب تا صبح تو گودر لایک میزنن، صبح تا شب هم تو «روزنامه اسفندیار خان» قلم میزنن. وسطاش هم توی مقولههای دیگه هستن که در این مقال نمیگنجه!
سرشماری معلمان گودر
Monday, May 2, 2011
ضمن عرض تبریک برای روز معلم، بنا به درخواست آقا محسن (یکی از خوانندههای بلاگ) و به مناسبت این روز؛
لطفا معلمان عزیز، این پست رو لایک و شر کنن!
(رسمی، قراردادی، آزاد، تمام مقاطع و تمام رشتهها، حتی مدرسین و اساتید دانشگاه و...)
توضیحات مفصل در این پست آمده.
هدف: ارضای کنجکاوی خودم و بقیه فضولهای شبیه خودم!
لطفا معلمان عزیز، این پست رو لایک و شر کنن!
(رسمی، قراردادی، آزاد، تمام مقاطع و تمام رشتهها، حتی مدرسین و اساتید دانشگاه و...)
توضیحات مفصل در این پست آمده.
هدف: ارضای کنجکاوی خودم و بقیه فضولهای شبیه خودم!
دو ساعته زنگ میزنم، چرا خط مشغول بود؟
از وقتی اینترنت ایدیاسال اومده، دیگه نمیشه «اشغالی ِ تلفن؛ وقتی مامان و باباها خونه نیستن» رو گردن دایالآپ انداخت!
پیغام خصوصی- رویال ودینگ
Sunday, May 1, 2011
نیما اکبرپور، یه زحمتی بکش ببین میتونی اسمی، آدرسی، ایمیلی، شمارهای چیزی از خواهر زن ویلیام گیر بیاری؟ میخوام برسونم دست یه مستحقی که دو سه روزه عاشق شده!
بدت نیاد ها، ولی عروسی رو مهمون یورونیوز بودیم، خیلی بیشتر از بیبیسی حال داد!
بدت نیاد ها، ولی عروسی رو مهمون یورونیوز بودیم، خیلی بیشتر از بیبیسی حال داد!
قهرررتتت
خیلی بیانصافیم... باید بهش حق بدیم... هرکی شش سال مداوم، همزمان به صورت اسهال و یبوست به مملکت با این عظمت برینه، چند روزی به استراحت احتیاج داره... طفلی با این جثه ریزش!
Subscribe to:
Posts (Atom)