بابام و سریال هزاردستان
Sunday, October 31, 2010
بابام: حالا که دوباره هزاردستان رو نشون میدن، از اول تا آخرش هرکی رو میبینم باید فاتحه بخونم! سریال مرحومینه!
آخوند کوچولو
شاید یادتون نیاد، اوایل انقلاب به «شازده کوچولو» میگفتن «مسافر کوچولو». چون شازده از مصادیق بارز طاغوت بود!
خاطرات: کامی نجفزاده
از کامران نجفزاده میپرسن خاطرهات از اعتصابات فرانسه چیه؟ لبخند ملیحی میزنه و میگه: صفوف به هم فشرده و خوبی داشتن... من همیشه میرفتم صف اول... هی میگفتم آقا هل بده، آقا هل بده...!
ایتس شو تایم
قبلا فقط «نکست پرژن استار» بود که حالم رو خوب میکرد از بس میخندیدم، الان این مسابقه رقص هم بهش اضافه شده، کلا دلم درد می گیره بعدش از فرط خنده! ممنون TV Persia
خدا شانس بده
اگه گفتین همسایه دیوید بکام و ویکتوریا کیا هستن؟
تام کروز و کتی هولمز!
همسایه ما کیا هستن؟!
تام کروز و کتی هولمز!
همسایه ما کیا هستن؟!
عقده لالایی
مامانم برام لالایی نمیخوند... کیهان بچهها میخوند... ماهی سیاه کوچولو میخوند... کتابهای کانون پرورش فکری میخوند... ولی یکبار هم لالایی نخوند...
سبزه رو ولش کن، قرمزه رو بگیر
Friday, October 29, 2010
يکی از بزرگترين آرزوهام اينه که به اندازه بازيگرهای فیلمها شانس داشته باشم که وقتی میخوان بمبی رو خنثی کنن، از بين سه هزار تا سيم، درست میزنن و همون سيم اصلی رو وقتی ثانيهشمار بمب روی عدد دو هست، قطع میکنن!
خواننده زیر خاکی... ببخشید زیر زمینی
اگه یه روز «بهزاد بلور» رو ببینم دو تا سوال ازش میپرسم:
چرا اون کلاهها رو سرت میذاری؟
این گروهها و خوانندهها رو از کجا گیر میاری؟
(فکر کنم بعضی از این خوانندههایی که برای مصاحبه و گزارش پیدا میکنه، حتی خانوادههاشون هم ندونن که بچهشون خواننده است!)
چرا اون کلاهها رو سرت میذاری؟
این گروهها و خوانندهها رو از کجا گیر میاری؟
(فکر کنم بعضی از این خوانندههایی که برای مصاحبه و گزارش پیدا میکنه، حتی خانوادههاشون هم ندونن که بچهشون خواننده است!)
باز هم در داروخانه اتفاق افتاد
Thursday, October 28, 2010
بیمار: شربت نرمکننده سینه دارین؟
داروخانهدار: نه، چسب سفتکننده سینه داریم!
داروخانهدار: نه، چسب سفتکننده سینه داریم!
آبروی از بینرفتهی پلیس
پسره پنج- شش ساله بود. تو خیابون یه پلیس دید، دست مامانش رو کشید تا بره پیش پلیسه. مامانش گفت: نه، پلیسا خطرناکن! پسره گفت: ولی پلیسا خوبن! مامانش گفت: پلیسهای خوب تو فیلمن، پلیسهای تو خیابون خطرناکن...!
اون زنده است... سر و مر و گنده
Wednesday, October 27, 2010
باید اعتراف کنم هنوز هم منتظرم یه روزی توی یه کتابی اعلام کنن «پرفسور دامبلدور» زنده است!
صد رحمت به ادب آمریکاییها
هوگو چاوز و مورالس و... خودشون پا میشن میان پول تو جیبیشون رو میگیرن و میرن، ولی رییسجمهور ما باید هِلِک و هِلِک بره لبنان و سهم سد حسن نصرا... رو بده، یا سفیرمون تو افغانستان زحمت بکشه و ببره بده به کرزای. آخه این انصافه؟!
نصایح پدرانه- 13
پسرم!
نخ دندان را فراموش نکن، حتی از شـِیو کردن هم واجبتر است. چیزهایی از بین دندانهایت پیدا خواهی کرد که فکرش را هم نمیکنی!
نخ دندان را فراموش نکن، حتی از شـِیو کردن هم واجبتر است. چیزهایی از بین دندانهایت پیدا خواهی کرد که فکرش را هم نمیکنی!
ارتحال پل
«اگر فکر کردهاید که من درمورد مرگ هشتپای پیشگو حرفی خواهم زدم، سخت در اشتباهید و کور خواندهاید.»
دکتر شریعتی در مصاحبه با حسین پناهی
دکتر شریعتی در مصاحبه با حسین پناهی
تقابل سنت و مدرنیسم
Tuesday, October 26, 2010
مرده تو مهمونی زنش رو اینجوری صدا میکنه: عزیزم، جیگرم، خانومی، نازتو برم... یه لحظه میتونی بیای پیشم؟
بعد که میره خونه، میره حموم، از تو حموم اینجوری صداش میکنه: زئرااا(زهرا)... زرییی... اون حوله رو وردار بیار...!
بعد که میره خونه، میره حموم، از تو حموم اینجوری صداش میکنه: زئرااا(زهرا)... زرییی... اون حوله رو وردار بیار...!
نوستال دوران جاهلیت- چهل و دو
خمیر ِ بازی. شش تا لوله رنگی لای سلفون، بد بو، بعد از بازی بدرنگ میشد، نرمههاش میریخت روی زمین، دعوای مامانا، چسبیدن به ظرفها و در و دیوار، بوی گندی که تا بیست و چهار ساعت میموند، بعد از بازی حتما باید دستهامون رو صابون میزدیم، و همهاش یهو توسط مامانه غیب میشد و میرفت تو سطل آشغال!
دیالوگ: آشنایی با مادر
Monday, October 25, 2010
بارنی به تد: با دهان میشه کارهای مهمتری کرد، حیف نیست باهاش حرف بزنیم؟!
هر ایرانی یک توتال کور
با توجه به استقبال بینظیر شما هممیهنان عزیز از استانداردترین دستگاه ورزشی جهان؛ توتال کور، شرکت ما در نظر گرفته است تا طرح اهدای خانه به خانه توتال کور به همراه یک بسته هدیه ویژه شامل: کرم مخصوص، توپ ویژه، ژل چربیسوز، سیدی آموزشی، دفترچه راهنما، ست کامل لارجر باکس، انگشتر جاذبه، سی لیتر بنزین رایگان، یک عدد سکه بهار آزادی و نیم کیلو راسته گوسفندی را با گارانتی سی ساله به شما عزیزان، درب منزلتان تقدیم کند. پس هماکنون در خانهتان را باز کنید!
مدبازان
Sunday, October 24, 2010
تصور من از «مد» و «از مد افتاده»، اون مقنعههای سبزیه که زمان خاتمی مد شد. بعد از یکی دو ماه آنچنان خز شد که دخترهای نمکی و اسپند دودکنهای سر چهارراه سرشون میکردن!
مشهد ندیدهها
اینایی که برای بار اول میرن مشهد، بعد هر گنبدی که میبینن جلوش خم و راست میشن و سلام میدن!
آزادی نزدیک به مطلق... صفر مطلق
Saturday, October 23, 2010
آزادی بیان یعنی اینکه تو با هزار ترس و لرز، برای پروفایلت عکس گل و بلبل و کوه و دشت بگذاری و از اسم مستعار استفاده کنی، ولی عرزشیها علاوه بر اسم و عکسهاشون، آدرس خونهشون رو هم بنویسن!
رژه در برابر مبال
باید اعتراف کنم بچه که بودم و تازه یاد گرفته بودم باید با پای چپ وارد توالت شد، وقتی میخواستم برم توالت، نیم ساعت دم در توالت پا عوض میکردم تا یادم بیاد اول با کدوم برم تو!
کرسیهای برشته
Friday, October 22, 2010
اگه قبول کنیم که اصل اون کلمه «کرسی شعر» هست، پس چرا براش از فعل «تف دادن» استفاده میکنن؟!
دلال محبت میشویم
یکی از دوستام بهم گفت «تو که اینقدر تو نت گلچرخ میزنی و گودر رو زیر رو میکنی، یه آگهی بده ببین کسی از بچهها آدرسی، شماره تلفنی، ایمیلی چیزی از تیلور سوئیفت نداره؟» فکر کنم عاشقش شده!
ژانر بالابرین: من یک میکروبم
Thursday, October 21, 2010
سلام؛ من یک میکروب هستم که می خوام نظام رو واکسینه کنم، اینجا جنبش سبزه، آی لاو یو موسوی!
اهن اهن، منو ببین
این دخترهایی که وقتی تو خیابون پشت سرت میان، هی پاشون رو به زمین میکشن، هی سرفه میکنن، هی بلندبلند حرف میزنن و... خلاصه هرکاری میکنن تا بالاخره برگردی عقب و بهشون نگاه کنی! عزیز جان، اینو بدون که مردها پشت سرشون هم چشم دارن، اگه چیز بهدرد بخوری بود، همون اول ردیابی شده بودی!
رنجنامه مادرم
هیچگاه اشکهای مادرم را فراموش نخواهم کرد... شبهایی که تا صبح پابهپای من مینشست و جدول ضرب را با من تمرین میکرد و من همانند بز نگاهش میکردم و خمیازه میکشیدم...!
در نود اتفاق افتاد
Wednesday, October 20, 2010
عابدزاده در جواب عادل درمورد عمل زانوهاش: پنج بار «چپم» رو عمل کردم، چهار بار «راستم»...
!
!
جدیدترین روشهای ساخت و ساز: تفمال
درست نیست بگم، ولی جون هرکی دوست دارین مبادا خودتون یا فک و فامیلتون تو این ساختمونهای مسکن مهر زندگی کنین ها. یه چیزایی میبینم که نگو و نپرس، امنیت جانی نخواهید داشت! از ما گفتن بود
گیهان و خوانندگان- قم
بنده میخواستم از این طریق از دولت خدمتگزار تشکر کنم که توانستهاست در یک حرکت ولایتمدارانه و عدالتمحورانه، جمعیت شهر قم را سیصد- چهارصد درصد افزایش دهد.
با تشکر از قم
با تشکر از قم
خبرنگار و کرامت
خبرنگار رو به مرد: با توجه به اینکه در دهه کرامت قرار داریم، لطفا نظرتون رو درباره کرامت برای بینندههای ما بفرمائید.
مرد رو به دوربین: به نام خدا. من هم به نوبه خودم دهه کرامت رو تبریک میگم. من و همه اعضای خانوادهام سعی میکنیم همیشه کرامت رو در خانواده لحاظ کنیم و کلا به کرامت خیلی اهمیت میدیم و تمام تلاش خودمون رو برای انجام کرامت به کار میبندیم.
!
مرد رو به دوربین: به نام خدا. من هم به نوبه خودم دهه کرامت رو تبریک میگم. من و همه اعضای خانوادهام سعی میکنیم همیشه کرامت رو در خانواده لحاظ کنیم و کلا به کرامت خیلی اهمیت میدیم و تمام تلاش خودمون رو برای انجام کرامت به کار میبندیم.
!
پینهدوز بامرام
کفشم رو بردم پیش پینهدوز، از اینایی که زیر پلهای کار میکنن. شماره تلفنم رو گرفت. فرداش دیدم اسمس زده «با سلام. کفش شما حاضر است. لطفا بیایید ببریدش. با تشکر» یعنی به آسمون رسیدم از این مرامش. تو این دورهای که دوست آدم به آدم اسمس نمیزنه...
یا ضامن آهو
Monday, October 18, 2010
«زمانى بر مردم خواهد آمد كه درآن عافيت ده جزء است كه نه جزء آن در كنارهگيرى از مردم و يك جزء آن در خاموشى است.»
تولد امام (واقعیمون) حضرت رضا (علیهالسلام) مبارک
:)
تولد امام (واقعیمون) حضرت رضا (علیهالسلام) مبارک
:)
مبادا خم شی
چند وقته روشن کردن کامپیوتر برام سخت شده، چون ناخن شست پام بلند شده و حال ندارم کوتاهش کنم!
نفرین دکتر پشت سر همه ماست
برامون کارت عروسی آوردن، داره با صدای بلند متنش رو میخونه: «خدایا به هر آنکه دوست میداری بیاموز که... دوست داشتن از عشق هم برتر است...» در یک لحظه دو تایی به هم نگاه میکنیم و همزمان فریاد میکشیم: «نههه... اینجا هم دکتر شریعتی...»!
به جان خودم!
به جان خودم!
شیر مادر همیشه
Sunday, October 17, 2010
مادر در حالیکه منتظر است کودکش بیاید و شیر بخورد: بیا شیرتو بخور...
بچه: نمیخوام، بده بابا بخوره...
!
بچه: نمیخوام، بده بابا بخوره...
!
جوک فوتبالی
Saturday, October 16, 2010
در پایان مسابقه فوتبال ایران و برزیل، «سید مهدی رحمتی» دروازهبان ایران از سوی برگزارکنندگان عنوان بهترین بازیکن زمین را تصاحب کرد و جایزه خود را مقابل دوربینها دریافت کرد.
!
!
در حاشیه نجات معدنچیهای شیلی
تو این جریان نجات معدنچیهای شیلی چند مورد جلب توجه کرد، یکی اینکه اسم یکی از اونا «عمر» بود و اسم یکی دیگهشون «عثمان»!
یکی دیگه هم موهای رنگ کرده دو سه نفرشون بود که بعد از هفتاد روز از عمق هفتصد متری زمین اومدن بیرون!
اونی كه بعد از بيرون اومدن زنش رو فرانسوی بوسيد، اونی كه اومد بيرون و با توپ نوهاش روپایی زد، اونی كه از زير زمين برای رييس جمهورشون سنگ يادگاری آورده بود... اين هم يكی از افسانههای تاريخ بود كه با چشمهای خودمون ديديم.
یکی دیگه هم موهای رنگ کرده دو سه نفرشون بود که بعد از هفتاد روز از عمق هفتصد متری زمین اومدن بیرون!
اونی كه بعد از بيرون اومدن زنش رو فرانسوی بوسيد، اونی كه اومد بيرون و با توپ نوهاش روپایی زد، اونی كه از زير زمين برای رييس جمهورشون سنگ يادگاری آورده بود... اين هم يكی از افسانههای تاريخ بود كه با چشمهای خودمون ديديم.
خاطرات: سد حسن نصرا...
از سد حسن نصرا... میپرسن از حضور دکتر در لبنان چه خاطرهای دارین؟
در حالیکه داره لای دندونهاش رو خلال میکنه، لبخند میزنه و میگه: شب اول از همه بهتر بود... ولی کاش دفعه بعد خودش چنج کنه و بیاره، چنج کردن تومن اینجا سخته!
در حالیکه داره لای دندونهاش رو خلال میکنه، لبخند میزنه و میگه: شب اول از همه بهتر بود... ولی کاش دفعه بعد خودش چنج کنه و بیاره، چنج کردن تومن اینجا سخته!
مکالمه با خانوم گوگل- واقعی
داشتم برای یکی از دوستام جیمیل درست میکردم، نوشت باید شماره تلفن بدی تا کد امنیتی رو برات بفرستیم. گفتم ولش کن، شماره میدم، اینا که ایران رو آدم حساب نمیکنن، فوقش نمیفرستن. هنوز یک ثانیه نگذشته بود، دیدم با پیش شماره آمریکا تلفنم زنگ خورد! گوشی رو برداشتم، یه جیگر خانومی سه بار کد چهار رقمی رو برام خوند و رفت! هنوز تو کف موندم...!
ما هیچ، با وجدان خود چه میکنید؟
Friday, October 15, 2010
استقلالیها با اون گل اول پرسپولیس که به ناحق قبول نشد، الان احساس «شصت و سه درصدی» بهشون دست داده!
داربیمون هم باید به انتخاباتمون بیاد دیگه!
داربیمون هم باید به انتخاباتمون بیاد دیگه!
گیهان و خوانندگان- مبادلات پایاپای ایران و لبنان
با توجه به استقبال باشکوه لبنانیها از دکتر احمدینژاد و اینکه ایشان «پول نفت» را سر سفره لبنانیها بردند و «بوی نفت» را سر سفره ما گذاشتند، پیشنهاد میکنیم که در دوره بعدی انتخابات ریاست جمهوری، ایشان از لبنان کاندیدا شوند تا بالای صددرصد رای بیاورند و همراه با دوستانشان (آقایان مشایی و رحیمی و رامین و...) همانجا ماندگار شوند. در عوض راغب علامه، نانسی عجرم، هیفا وهبی و نوال زغبی را به ایران بفرستند. قول میدهیم این غم دوری را تحمل کنیم!
جملات قصار پیرامون شهرآورد بزرگ
«هو هو... شیش تاییها...»
حسین پناهی
«پرسپولیس سرور استقلال است.»
دکتر شریعتی
«استقلال سوراخه، مگه نه؟»
خداحافظ گری کوپر
حسین پناهی
«پرسپولیس سرور استقلال است.»
دکتر شریعتی
«استقلال سوراخه، مگه نه؟»
خداحافظ گری کوپر
هواپیمایی، مادر چطوره؟
Thursday, October 14, 2010
بلیت هواپیما رو سی درصد گرون کردن، بعد با کمال افتخار اعلام میکنن که تازه این گرونی ربطی به برداشتن یارانهها نداره، اون موقع بازم گرونتر میکنیم! فکر کنم مسئولان روی عمهشون حساسیت خاصی دارن، میخوان کاری کنن که بار مسئولیت روی خواهر و مادرشون هم تقسیم بشه!
نصایح پدرانه- 11
پسرم! وقتی میخواهی ماهواره را خاموش کنی، برای حفظ آبرویت بزن روی یک کانال دیگر، مثلا بیبیسی یا فارسی وان!
بابام و معدنچیهای شیلی
Wednesday, October 13, 2010
بابام درحال دیدن پخش زنده نجات معدنچیهای شیلی: خیلی شانس آوردن، اگه اینا تو ایران بودن حتی برای شب هفتشون هم مراسم نمیگرفتن، چه برسه به هفتادمین روزشون! شیلیایی هم نشدیم...!
اسامی التقاطی- ده
می خوام وقتی بزرگ شدم، یکی از بچههام رو موسیقیدان تربیت کنم، بعد اسمش رو بگذارم «خرچنگ کامکار» یا مثلا «فشنگ کامکار»! شاید عاقبت بهخیر بشه
ببم جان؛ روزت مبارک
چند روز پیش «روز دختر» بود، فکر کنم بهخاطر اعتراض عدهای از هموطنان عزیز به این بیعدالتی، بلافاصله «روز جهانی کودک» رو هم برگزار کردن!
مسافران سبک بار
باید اعتراف کنم همیشه تو فرودگاه وقتی منتظرم تا چرخ نقاله چمدانهام رو بیاره و به زحمت روی چرخ دستی بگذارم، به حال اونهاییکه با یک کیف دستی از دروازه خارج میشن، حسودی میکنم!
شهید اننژاد
درسته از اسرائیل خوشم نمیاد ولی چی میشد اگه ظرف چند روز آینده یه حمله موفقیتآمیز به لبنان داشته باشه!
بالابرین و دانشگاه آزاد
Monday, October 11, 2010
بازی وبلاگی «من یک دانشگاه آزادی هستم» برای حمایت از جنبش سبز و اعلام انزجار از عدم وقف این دانشگاه. در این بازی هر بازیکن باید شهریه یک ترم رشته مهندسی با واحدهای آزمایشگاه و عملی را به حساب دکتر جاسبی بریزد. رسانه شمائید!
ریزنوشتهایی که در اطرافمان هستند
یادم نمیاد چهجوری این اسم رو برای خودم انتخاب کردم ولی فکر میکنم بهخاطر نوشتههای ریزی بود که اینور و اونور مینوشتم و تصمیم گرفتم همه رو در یک بلاگ جمعآوری کنم.
بعد دیدم یک بلاگ دیگه به اسم ریزنوشت هست که با گروه خونی من سازگار نیست. بعد دیدم یک سایت ریزنوشت هم هست. بعد دیدم چند تا بلاگ ریزنوشت دیگه هم هست... خلاصه یهو دیدم دور و برم رو هزاران ریزنوشت گرفتن!
حالا از اینجا اعلام میکنم که بنده قصد سرقت این نام رو از مخترع اولیهاش نداشتم و همینجوری روی خودم گذاشتم!
همچنین اعلام میکنم که این بلاگ و بلاگهایی که در سمت راست صفحه مشاهده میکنید، جاهایی هستن که توش مینویسم و تنها راه ارتباطی بنده با خوانندهها فقط و فقط ایمیلم به آدرس ریزنوشت در جیمیل هست. البته یک آیدی هم در فرندفید دارم که به فید اینجا وصله و فعال نیست.
پس در هیچ شبکه اجتماعی و سایت و محفلی با نام ریزنوشت حضور ندارم و نمینویسم. نه توئیتر (مخصوصا توئیتر!)، نه فیسبوک، نه حتی گودر و نه ...
والسلام
:)
بعد دیدم یک بلاگ دیگه به اسم ریزنوشت هست که با گروه خونی من سازگار نیست. بعد دیدم یک سایت ریزنوشت هم هست. بعد دیدم چند تا بلاگ ریزنوشت دیگه هم هست... خلاصه یهو دیدم دور و برم رو هزاران ریزنوشت گرفتن!
حالا از اینجا اعلام میکنم که بنده قصد سرقت این نام رو از مخترع اولیهاش نداشتم و همینجوری روی خودم گذاشتم!
همچنین اعلام میکنم که این بلاگ و بلاگهایی که در سمت راست صفحه مشاهده میکنید، جاهایی هستن که توش مینویسم و تنها راه ارتباطی بنده با خوانندهها فقط و فقط ایمیلم به آدرس ریزنوشت در جیمیل هست. البته یک آیدی هم در فرندفید دارم که به فید اینجا وصله و فعال نیست.
پس در هیچ شبکه اجتماعی و سایت و محفلی با نام ریزنوشت حضور ندارم و نمینویسم. نه توئیتر (مخصوصا توئیتر!)، نه فیسبوک، نه حتی گودر و نه ...
والسلام
:)
غم دنیا ریخت روی دلم
Saturday, October 9, 2010
دوست دوران راهنماییام که پشت یک نیمکت مینشستیم رو دیدم، سوار دوچرخه، داشت کارتن خالی جمع میکرد... همیشه معدلش از من بیشتر میشد...
پسرها از کودکی آموزش میبینند
مادرها نباید از دست پسرهاشون، وقتی بزرگ میشن و میرن دنبال بعضی مسایل، ناراحت باشن، چون شاعر فرموده:
«گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهان گرفتن آموخت»
!
«گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهان گرفتن آموخت»
!
توالت فرهنگی
Friday, October 8, 2010
یکی از مزیتهای توالت فرنگی به توالتهای سنتی اینه که، سر توالت فرنگی چون راحته، سوژههای بهتری برای بلاگ به فکر آدم خطور میکنه!
قند شیرین است
«ای کاش مو کاشته بودم»
دکتر شریعتی
.
.
.
این بازی جدید گودری هم از اونایی میشه که کمکم حال خودمون که راهش انداختیم رو به هم بزنه! چون خصلت ما ایرانیها اینه که تا گند یه چیزی رو درنیاریم، ول نمیکنیم.
ولی جدی، با این شوخیها که چند روزه مد شده یاد دوران جنگ افتادم. وقتی مدرسه میرفتم، روی دیواری نوشته بود «اتوبوس از مینیبوس بزرگتر است. امام خمینی»! هر روز این رو میخوندم و میگفتم خوب که چی؟ بعدها فهمیدم کسی که اون رو نوشته بود، قصد مسخره کردن حرفهای آقای خمینی رو داشته! حالا شده جریان همین دکتر شریعتی مظلوم!
دکتر شریعتی
.
.
.
این بازی جدید گودری هم از اونایی میشه که کمکم حال خودمون که راهش انداختیم رو به هم بزنه! چون خصلت ما ایرانیها اینه که تا گند یه چیزی رو درنیاریم، ول نمیکنیم.
ولی جدی، با این شوخیها که چند روزه مد شده یاد دوران جنگ افتادم. وقتی مدرسه میرفتم، روی دیواری نوشته بود «اتوبوس از مینیبوس بزرگتر است. امام خمینی»! هر روز این رو میخوندم و میگفتم خوب که چی؟ بعدها فهمیدم کسی که اون رو نوشته بود، قصد مسخره کردن حرفهای آقای خمینی رو داشته! حالا شده جریان همین دکتر شریعتی مظلوم!
و خدا جمعه را آفرید
فکر کنم اسم یکی از طبقههای جهنم، «عصر جمعه» باشه،
اسم یکی از طبقههای بهشت، «شب جمعه» باشه،
و قیامت هم «صبح شنبه» انجام بشه...!
اسم یکی از طبقههای بهشت، «شب جمعه» باشه،
و قیامت هم «صبح شنبه» انجام بشه...!
شتر؛ بخشندهترین موجودات است
Thursday, October 7, 2010
تو یکی از این کتابهای شخصیتشناسی و این حرفا، نوشته بود: «لب قلوهای نشانه بخشش و گشادهدستی است». حالا فهمیدم چرا بعضیها لبهاشون رو بیش از اندازه تزریق میکنن، لابد میخوان بگن ما خیلی بخشندهایم!؟
راهکار پلیسی
راهکار ناجا برای معضل زنان خیابانی
.
.
.
همه رو استخدام میکنه تا برای مانور اقتدار بذاردشون روی کولش و عکس یادگاری بگیرن!
.
.
.
همه رو استخدام میکنه تا برای مانور اقتدار بذاردشون روی کولش و عکس یادگاری بگیرن!
نصایح پدرانه- 10
Wednesday, October 6, 2010
پسرم! برای رختخوابت از ملافهی گلدار استفاده کن، بهتر است...!
در زیر یک آیتم، در گودر اتفاق ميافتاد
- لایک به نوت
- لايك به وحيد
- لايك به جلال
- لایک به بالایی
- لایک به پایینی
- لایک به لایکت
- لایک به خودت
- لایک به اونت
- لایک به عمهات
- لایک به ننهات
- لایک به آبجیت
- لایک به ...
...
!
- لايك به وحيد
- لايك به جلال
- لایک به بالایی
- لایک به پایینی
- لایک به لایکت
- لایک به خودت
- لایک به اونت
- لایک به عمهات
- لایک به ننهات
- لایک به آبجیت
- لایک به ...
...
!
یک عاشقانه خستهکننده، پرویز یاحقی
- الو... پرویز جان... الو... گوشی رو بردار... الو...
کاری از بهمن فرمانآرا، بیبیسی فارسی
.
.
.
یعنی ما را نمود ها!
کاری از بهمن فرمانآرا، بیبیسی فارسی
.
.
.
یعنی ما را نمود ها!
گفتنش یه جوریه
Tuesday, October 5, 2010
حالا نمیشه به جای «سرطان پستان» بگن «سرطان سینه»؟
مثل اینکه بگی جیش دارم؟ یا شاش دارم؟!
مثل اینکه بگی جیش دارم؟ یا شاش دارم؟!
صبر منم حدی داره
Monday, October 4, 2010
خدایا! اینقدر صبر میکنم تا ببینم بالاخره کی کوتاه میاد، من یا تو!
گیهان و خوانندگان- مانور اقتدار
با تشکر از برخورد سربازان جان بر کف نیروی انتظامی با اراذل و اوباش و فتنهگران، خواهشمندیم تا با آن سلحشورانی که در مانور اقتدار پلیس لباس زنانهی فتنهگران سبز جلبکی را پوشیدهبودند مصاحبه مفصلی انجام دهید تا خوانندگان بیشتر با این دو عزیز زحمتکش آشنا شوند. علیالخصوص آن برادری که مانتوی سبز پوشیده بود.
با احترام؛ کاظم قاقمنش از آبیک
با احترام؛ کاظم قاقمنش از آبیک
جاء الحق
یه زمانی مجلسی بودم که بعضی از این ملی-مذهبیها هم بودن. صحبت مسایل روز بود، به یکیشون گفتم: حاج آقا فکر میکنین چی میشه؟ کی قراره این ظلم تموم بشه؟
پیرمرد لبخندی زد و گفت: پسرم، نمرود و فرعون با اون همه دبدبه و کبکبه رفتن، اینا که جای خود دارن...
باز ابراهیم یزدی رو گرفتن...
پیرمرد لبخندی زد و گفت: پسرم، نمرود و فرعون با اون همه دبدبه و کبکبه رفتن، اینا که جای خود دارن...
باز ابراهیم یزدی رو گرفتن...
نت در دوران پارینه سنگی
اینو دیگه عمرا اگه یادتون بیاد: سایت دانشگاه برای استادها اینترنت آفلاین داشت. ما هم با پارتی روز قبلش میرفتیم میگفتیم سایت فلان رو میخواهیم، خودشون میرفتن و سیو میکردن، فرداش ما میرفتیم میدیدیم!
قیافه سردار در عصر عاشورای پارسال
مانور اقتدار برگزار میکنن تا عقدههای جنسیشون رو ارضا کنن و خاطرات بد عاشورای پارسال رو از بین ببرن! مملکته داریم؟
عقدههای سرکوب شده
باید اعتراف کنم یکی از آرزوهای کودکیام، داشتن چراغ قوه لیزری بود که جاسوئیچی هم میشد. هنوز الان هم که میبینم، دلم میخواد بخرم ولی زورم میاد براش پول بدم!
باغ برهنه
Saturday, October 2, 2010
چشمهایم در باغ تنت،
به جای آلبالو و گیلاس،
لیمو و انار میچینند...
به جای آلبالو و گیلاس،
لیمو و انار میچینند...
بعید نیست فردا این تو نت شـِر بشه
«من ورزشکار نیستم ولی ورزشکاران را دوست دارم»
دکتر علی شریعتی
.
.
.
تو رو جدتون هر حرفی رو به اون خدابیامرز نچسبونین دیگه!
دکتر علی شریعتی
.
.
.
تو رو جدتون هر حرفی رو به اون خدابیامرز نچسبونین دیگه!
باشگاه خبرنگاران نابغه
Friday, October 1, 2010
خبرنگاره رفته خوزستان به مناسب هفته دفاع مقدس مصاحبه میکنه:
مرد خوزستانی: تو اون دوران، ازدواجهای سادهای برگزار میکردیم...
خبرنگاره: اِ؟! یعنی اون زمان ازدواج هم میکردین؟!
.
.
.
نه دیگه، زمان جنگ همه زنا و لواط میکردن! الاغ!
مرد خوزستانی: تو اون دوران، ازدواجهای سادهای برگزار میکردیم...
خبرنگاره: اِ؟! یعنی اون زمان ازدواج هم میکردین؟!
.
.
.
نه دیگه، زمان جنگ همه زنا و لواط میکردن! الاغ!
اقتصاد نوین ایرانی +18
توضیح خلاصه و مختصر و مفید «هدفمند کردن یارانهها و مالیات بر ارزش افزوده» اینه:
قبلا با کاندوم و ژل و کرم اجرا میکردن، از این به بعد قراره سنتی و طبیعی عمل میکنن!
قبلا با کاندوم و ژل و کرم اجرا میکردن، از این به بعد قراره سنتی و طبیعی عمل میکنن!
Subscribe to:
Posts (Atom)