از همه طرف دارن نوستالهای دوران نوجوانی ما رو به باد میدن، یکی میگه جونز و جولی خواهر برادر نبودن، یا شیلا دوست دختر سندباد بوده، یا مادر ایکیو سان زن ژنرال بوده، یا مادر چوبین رفیق برونکا بوده، یا فلرتیشیا داف گالیور بوده، یا بابالنگ دراز زید جودی ابوت بوده، یا پسر شجاع و خانوم کوچولو با هم سر و سری داشتن یا لوسیمی و خواهرش یه مقدار زیادی با هم دوست بودن یا...، منم میخوام چند تا از این رازها رو براتون فاش کنم:
جکی و جیل (اون دو تا توله خرسها) هم که با هم خواهر و برادر بودن، بعد که بالغ میشن با هم ازدواج میکنن،
کونا و سرندیپیتی (اون دایناسور صورتیه) با هم برنامه داشتن و تو اون جزیره ناشناخته به کارشون میرسیدن،
بامزی یادتونه؟ میگن عصرهای جمعه، اون هم با واتوواتو میریخته رو هم،
دیگه از همه واضحتر اینکه سگ و گربه هم که از عقب به هم چسبیده بودن، نفرین یه جادوگر وقتی داشتن کار بد میکردن، میگیردشون،
اون پسر یه چشمه هم داداش نل نبود،
پت پستچی هم علاوه بر نامههای مردم، دلال محبت هم بوده،
رامکال و بنر هم عشق افلاطونی داشتن به هم،
از همه واضحتر هم که پینوکیو و فرشته مهربون بودن و بلفی و لیلیبیت،
و از همه بدتر که من رو داغون کرد این بود که چاق و لاغر هم با هم برنامه داشتن، یادتونه هی با هم میرفتن تو اون کیوسک تلفن گوشه اتاقشون؟!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comments:
agh baba ham ba mamanbozorge hadio hoda tik mizade!
Post a Comment