نيمه پر ليوان

Thursday, February 25, 2010

يه دختري بود، اصلا لبنيات نمي‌خورد، بعد كم‌كم موهاش شروع كرد به ريختن، بعد مامان باباش بردنش دكتر، دكتر گفت كه بايد لبنيات بخوره و موها و ابروهاش رو با تيغ بزنه تا دوباره پرپشت دربياد، بعد دختره كه اعصابش خورد بود، دلش براي موهاش تنگ شده بود، رفت جلوي آينه و روي آينه براي خودش مو كشيد، تا يادش باشه كه از اين به بعد لبنيات زياد بخوره. قصه ما تموم شد!
.
.
.
حالا هي عكس اون بنده خدايي كه ميگن سرطان داره رو برام شير كنين!

0 comments: