اينجا هرچی به ذهنم ميرسه، به دهنم مياد! درضمن، ممكنه محتوای بعضی از نوشتههای اينجا با عفت عمومی شما سازگار نباشه، پيشاپيش عذرخواهم
▼
Wednesday, November 30, 2011
در سطح مسولان مملکت اتفاق میافتد
اینایی که هم از توبره میخورن هم از آخور، ولی بازم همیشه گرسنهان!
Tuesday, November 29, 2011
مورفی (ره) در ایستگاه
خیلی جالبه، تو ایستگاه اتوبوس یا مترو، هرجا بایستم، در اتوبوس یا مترو یا سه قدم جلوتره یا سه قدم عقبتر!
Monday, November 28, 2011
به امید آن روز
حواستون باشه وقتی اینا رفتن، نریزین خونهها و کاخهاشون رو خراب کنین. باشه به عنوان موزه و یادگاری. مثلا موزه پیپ یا موزه عصا!
Sunday, November 27, 2011
Saturday, November 26, 2011
درد توالت
صبح زود بیدار شدن یک درده، از زور جیش بیدار شدن یک درده، نشستن رو لبههای توالت فرنگی یخزده هم یک درد دیگه!
Friday, November 25, 2011
Thursday, November 24, 2011
کاریش نمیشه کرد
باید با این نکته کنار بیایم که عدهای هم وجود دارن که طرفدار «افسین، فرشید، قیصر، مهرشاد، شهریار، ساسی مانکن و...» هستن!
Wednesday, November 23, 2011
صایب تبریزی یا شیرازی؟
فکر کنم صایب یه رگ شیرازی داشته:
فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را،
عشرت امروز بی انديشه فردا خوش است
!
فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را،
عشرت امروز بی انديشه فردا خوش است
!
Tuesday, November 22, 2011
Monday, November 21, 2011
کتری شوشولی
باید اعتراف کنم، تو راهنمایی وقتی معلم احکاممون میخواست نحوه استبرا رو بهمون یاد بده، رفت کتری آبدارخونه رو آورد و عملی روی کتری بهمون نشون داد! تا مدتها حالم از چای بهم میخورد!
Sunday, November 20, 2011
نوستال بوق دهه شصتیها
یه زمانی دوست داشتم راننده تاکسی بشم تا بتونم بی دغدغه جلوی همه ترمز بزنم و براشون بوق بزنم!
Saturday, November 19, 2011
Friday, November 18, 2011
مهاجران
یه روز چشم باز میکنی میبینی همه لیست شماره تلفنهات یا «واگذار شده» یا «خاموشه»، فقط تو موندی و حوضت، تک و تنها تو این مملکت...
Thursday, November 17, 2011
اینا همه با هم هستن
یه عده هم هستن که بیشترین کمکشون به جنبش سبز، وی کردن انگشتهاشون آخر عروسیها؛ وقتی دارن «ای ایران» رو میخوننه!
Wednesday, November 16, 2011
بابام و فیلمهای خانوادگی
پسرم؛
با دوربینت طوری فیلم بگیر که هروقت خواستی تماشا کنی مجبور نشی هی رد کنی!
با دوربینت طوری فیلم بگیر که هروقت خواستی تماشا کنی مجبور نشی هی رد کنی!
Tuesday, November 15, 2011
آکادمی گوگول
هومن خلعتبری گفت: مردهشور خودت و صداتو ببرن...
بابک سعیدی گفت: هرچی خانوم گوگوش بگن...
خانوم گوگوش گفتن: اگه اینجا بودی، الان اینجا بود... جات اینجا خالیه!
سطح مادرشون
یه چیز جالبی که عرزشیهای جنگ نرمی دارن اینه که تو لیست فرندهای پروفایلشون، تمام در و دافات دیده میشن. به اسم جنگ نرم همه این آواتار قشنگا رو فالو میکنن!
Monday, November 14, 2011
دخول مطلقا ممنوع
یه کانال عربی فیلم «ورود آقایان ممنوع» رو تبلیغ میکرد، به عربی نوشته بود: ممنوع دخول الرجال!
Sunday, November 13, 2011
تباکی؟ استباکی؟ استشفاکی؟
تو فیلم «یه حبه قند» یه آخوندی هست که بهش میگن روضه بخون تا فلانی گریه کنه، میگه: «نمیتونم... چون خودم گریهام میگیره... روضهخون که نباید گریه کنه...»
دقیقا به این اشاره میکنه که همه روضهخوانها ادای گریه درمیارن!
بیست سی تا جاکش
بیست و سی زائرهای ایرانی رو نشون میده که رفتن سوریه. باهاشون مصاحبه میکنه که اوضاع چطوره؟ جواب میدن که خیلی خوبه و ما فکر میکردیم تظاهراته ولی خبری نیست و...!
اگه بخوان کلمات قرمساق و دیوث و... رو به صورت شکل نشون بدن، همین بیست و سیها میشن!
پول، عشق، شهوت
زن تمام مدت در فکر شهریه دختر بود. آخر شب لباسهایش را پوشید، خداحافظی کرد و با دست پر از خانه خارج شد.
مرد بعد از صبحانه لباس پوشید و از خانه خارج شد.
دختر منتظر بود تا کلاس زودتر تمام شود. مرد از آن طرف خیابان بوق زد. دختر با تمام صورت خندید و دوید.
دختر روزش کامل شده بود. مادر شهریه را داده بود و با مرد رویاهایش در خیابان میچرخید.
مرد در فکر زن دیشب و دختر امروز بود.
پ.ن: هیچ جا نتونستم اینو چاپ کنم، خودش اومد اینجا!
Saturday, November 12, 2011
میخوام ببینم چه حسی داره
باید اعتراف کنم یکی از آرزوهام اینه که دو سه دقیقه دست بکشم روی کلهی هومن خلعتبری...!
اعراب جوانمرد
یکبار عربها تو عمرشون یه خورده جوانمردانه بازی کردن، اونم دقیقه نود گل خوردن دهنشون سرویس شد!
نشنال یا دکتر شریعتی؟
هفتهای یک ایمیل برام میاد که نوشته بهترین عکسهای «سال» نشنال جئوگرافیک، هیچکدوم هم تکراری نیست. فکر کنم هفتهای یکبار بهترین عکسهای سال رو انتخاب میکنن!
Friday, November 11, 2011
1111111111
جهت ثبت در تاریخ خودم: الان که این پست منتشر شد ساعت یازده و یازده دقیقه روز یازده یازده یازده خارجیه!
Thursday, November 10, 2011
سحرخیزان کامروا
دخترهای گلم، صبح ساعت چند بیدار میشین که وقت میکنین اینقدر غلیظ و شدید آرایش کنین که وقتی ساعت هشت میاین سر کلاس، انگار اومدین عروسی؟
Wednesday, November 9, 2011
مرگ عزیز
بچه که بودم دعا میکردم که قبل از پدر و مادرم بمیرم تا مرگشون رو نبینم.
بزرگ که شدم دعا میکنم که آخرین نفر بمیرم تا پدر و مادر و عزیزانم؛ غصه مرگ منو نخورن...
Tuesday, November 8, 2011
از تخم مرغ خود لذت ببرید!
باید به عرض برسونم: اون سفیدی ژله مانندی که وسط سفیده تخممرغ وجود داره و وقتی تخم مرغ رو میشکنیم تا باهاش غذا درست کنیم، اون تیکه سفیدی رو هم میبینیم، نطفه آقا خروسه است که داخل رحم خانوم مرغه شده و به تخم مرغ انتقال پیدا کرده!
Monday, November 7, 2011
خوشبختی یعنی...
نونوای محله ما، ظهرا و شبا که تعطیل میکنه، چند تا نون میذاره سر میخهای بیرون مغازه بمونه.
میوهفروش محله ما، شبا که تعطیل میکنه، چند تا کارتن از میوهها و سبزیهایی که ممکنه مشتریها زیاد نپسندن رو میذاره بیرون مغازه.
تا حالا ازشون نپرسیدم ولی میدونم که یا این کارشون، هوای شبگردهای گرسنه رو دارن...
Sunday, November 6, 2011
پنبهدزد دست به ریشش میکشه
دقت کردین وقتی میخوان اسم رییس جمهور یمن رو تو اخبار بگن، «علی» اولش رو نمیگن، فقط میگن: عبدالله صالح!
لذت مطالعه
دوست ندارم مشترک هیچ نشریه ای بشم. لذت مجله خریدن در اینه که دم روزنامه فروشی بایستی و روی جلد بقیه روزنامه و مجله ها رو ببینی.
Saturday, November 5, 2011
گیهان و خوانندگان- سرشماری از ما
میخواستم از رییس مرکز آمار تشکر کنم که برای سرشماری ما، یه داف به غایت شکیل و وزین رو فرستاد!
ریزنوشت از اینجا
Friday, November 4, 2011
لاس زدن با گیهان
یه برنامهای هست به نام «پارک ملت» که مجریش شهیدی فرد یا شهیدی فره! چند شب پیش حسین شریعتمداری گیهان رو آورده بود، نشونده بود روی مبل، شلوارشو درآورده بود، یه فرچه و وازلین برداشته بود، داشت بیضههای شریعتمداری رو پولیش میزد...
یعنی همچین مجریهایی هستن اینا!
Thursday, November 3, 2011
فروغ کجایی که یادت بخیر
هرچقدر هم زوربزنن، بازم به اون «بیا بنویسیم روی برگی» که فروغ پارسال خوند، نمیرسه!
حاجیهای ساندیسخور
مگه میشه با ویزای تقلبی از کشور خارج شد؟ اونم سیصد نفر! اونم ویزای عربستان!
حالا گندش درمیاد که این سیصد نفر لباس شخصیهایی بودن که ایران برای پرشور کردن مراسم برائت از مشرکین (که امسال با این اوضاع حاجیها میترسن شرکت کنن) فرستاده عربستان، اونا هم فهمیدن و دیپورتشون کردن!
ریزنوشت در گولاس
فکر نمیکردم اینقدر بهتون وابسته شده باشم! مخصوصا به کامنتهایی که زیر نوتهای گودر میگذاشتین... برای همین بالاخره پروفایل پلاسم رو فعال کردم. خیلی چیزی نمینویسم توش، فقط میخوام کامنتهاتون رو بخونم.
خوشحال میشم من رو هم وارد حلقهتون کنین!
مادر هلو، دختر هلو
یه مادر و دخترهایی هم هستن که وقتی تو خیابون با هم راه میرن، آدم مات میمونه که کدوم یکی رو باید اول بخوره!
Wednesday, November 2, 2011
رونوشت به آلن
تخم سگ بيا جيميل و بلاگر روهم ببند شايد دلت خنكتر بشه، عقده اي رواني...
خيلي هم جدي نوشتم، از شما هم معذرت ميخوام كه اينو خوندين!
Tuesday, November 1, 2011
امان از دست ایرج میرزا
- دو تا از شعرهای مودبانه ایرج میرزا رو بگو!
+ «داد معشوقه به عاشق» و «پستان به دهن گرفتن آموخت»!
+ «داد معشوقه به عاشق» و «پستان به دهن گرفتن آموخت»!