اينجا هرچی به ذهنم ميرسه، به دهنم مياد! درضمن، ممكنه محتوای بعضی از نوشتههای اينجا با عفت عمومی شما سازگار نباشه، پيشاپيش عذرخواهم
▼
Tuesday, February 1, 2011
نوستال برنامه کودک
یادتونه زمان بچگیمون برنامه کودک یه برنامهای داشت که چند تا پسر از مدرسه تعطیل میشدن، میرفتن توی یک خرابهای تئاتر بازی میکردن؟ اسمش چی بود؟ توضیحی ازش جایی سراغ دارین؟ خیلی دوستش داشتم.
نه نه... اون زیر گنبد و کبود و آقای حکایتی یه برنامه دیگه بود... هر چی اون فضای دوستانه و گرمی داشت ، این یکی تلخ و سرد بود.فکر کنم زمان جنگ پخش میشد از کانال دو. همه چیش یادمه جز اسمش...
منم کامل یادمه برنامه اش..یکی از پسرا یه دوچرخه داشت..یه دیوار نیمه کاره کنار یک کوچه ی کاهگلی باریک بود..فکر کنم همین پسره بادکوبه هم توش بود..بازیگرای آقای حکایتی لابد بودن که اون دوستمون قاطیش کرده با این...
یکی دیگر هم هست که حتی اسمش را هم فراموش کردهایم، اما مطمئنایم اگر نشانی بدهیم یادتان می آید.
چند تا پسر راهنمایی یا اوايل دبیرستان بودند که همیشه مدرسه شان که تعطیل می شد، توی خرابه ای جمع می شدند و حرف می زدند. از مشکلات درس و زندگیشان می گفتند و نقشهای داستان ;های تعـــریفـی شــان را هم خودشان بازی می کردند. آن هم پانتومیم. «امید تو بشو آقای تهرانی، جواد تو حمید باش، منم می شم بابای حمید.» يادتان آمد؟ شد؟ چقدر در عین سادگی، خوب و جذاب بود...
گمونم اسمش محله ما یا بچه های محله بود! یکی از پسرا ابروهای پیوسته ای داشت و همش هم ساز مخالف میزد(اینقد بدم میومد ازش!!!) مامانش هم ملیحه نیکجومند بود.
Emesh zire gonbade kabood bood, aghaye hekayatui ham ghesegoo bood... begardi ahangesh ro too 4shared.com peid amikoni
ReplyDeleteنه نه...
ReplyDeleteاون زیر گنبد و کبود و آقای حکایتی یه برنامه دیگه بود...
هر چی اون فضای دوستانه و گرمی داشت ، این یکی تلخ و سرد بود.فکر کنم زمان جنگ پخش میشد از کانال دو.
همه چیش یادمه جز اسمش...
ما می توانیم
ReplyDeleteباحال بودا
منم کامل یادمه برنامه اش..یکی از پسرا یه دوچرخه داشت..یه دیوار نیمه کاره کنار یک کوچه ی کاهگلی باریک بود..فکر کنم همین پسره بادکوبه هم توش بود..بازیگرای آقای حکایتی لابد بودن که اون دوستمون قاطیش کرده با این...
ReplyDeleteخیلی قبل از زمان برنامه آقای حکایتی بود. منم حتی قیافه هاشون یادمه و اسمش نه!
ReplyDeleteراستش چند وقتی این سئوال مخ منم مشغول کرده اگه به جواب رسیدی در یک پست اعلام کن تا منم از خماری بیام بیرون
ReplyDeleteمرسی
جواب رو که من گفتم
ReplyDeleteاسمش
ما میتوانیم
بود
مگه همون رو نمیگین که پسرا لباس یه دست قهوه ای میپوشیدن مجریش هم همسر خانم..فرزانه کابلی بود همون اقا که توک زبونی حرف میزد؟؟
نه! زير گنبد کبود اوني بود که آقاي حکايتي داشت و توي استوديو بازيگرها لباس مبدل ميپوشيدن و نمايش بازي ميکردن
ReplyDeleteما ميتوانيم هم اوني بود که هادي مرزبان به بچهها درس تئاتر مي داد
ايني که من ميگم چند تا بچه مدرسهاي از مدرسه تعطيل ميشدن و ميرفتن توي يک خرابه و با پيت و آت و آشغال هر دفعه يک داستان رو بازي ميکردن!
یکی دیگر هم هست که حتی اسمش را هم فراموش کردهایم، اما مطمئنایم اگر نشانی بدهیم یادتان می آید.
ReplyDeleteچند تا پسر راهنمایی یا اوايل دبیرستان بودند که همیشه مدرسه شان که تعطیل می شد، توی خرابه ای جمع می شدند و حرف می زدند. از مشکلات درس و زندگیشان می گفتند و نقشهای داستان ;های تعـــریفـی شــان را هم خودشان بازی می کردند.
آن هم پانتومیم. «امید تو بشو آقای تهرانی، جواد تو حمید باش، منم می شم بابای حمید.» يادتان آمد؟ شد؟ چقدر در عین سادگی، خوب و جذاب بود...
http://forums.animparadise.com/showthread.php?t=66&page=2
.............
خودم هم اسمش یادم نیومد
تو نت هم گشتم یکی یه جا نوشته بود : بچه های کوچه
ولی خودم بالشخصه چیزی از اسمش یادم نیست
ما رو خیلی عقب بردی رفیق
کاملا یادمه. مخصوصا اون پیا حلبیا! کاش بشه یه عکسی صحنه ای ازش پیدا کرد. داستانشم اکثرا هم آموزنده بود. مارو بیخبر نزارید
ReplyDeleteگمونم اسمش محله ما یا بچه های محله بود!
ReplyDeleteیکی از پسرا ابروهای پیوسته ای داشت و همش هم ساز مخالف میزد(اینقد بدم میومد ازش!!!)
مامانش هم ملیحه نیکجومند بود.
it was "bacheh hayeh Mahalleh". I remember it very well too.
ReplyDeletewowwww!! baba rafigh ajab nostalgy dorost kardi!
ReplyDelete