مواظب حرف زدنمون باشيم

Saturday, May 8, 2010

تاكسي دربست گرفتم تا زودتر برسم. طبق معمول كه اختيار حرفهام دست خودم نيست شروع كردم به فك زدن، سياسي و اجتماعي و اقتصادي و... راننده هم نفس نمي‌كشيد. گفتم چقدر بي‌حاله؟ رفتيم پاركينگ جايي كه كار داشتم، گفتم منتظر بمونه. برگشتم و سوار شديم، اومديم از پاركينگ بيرون، نگهبان پريد جلو ماشين كه كارت ماشين؟ گفتم با مديريت كار داشتم، گفت بايد كارت ماشين رو بدين تا بفهميم ماشين دزدي نيست. راننده دست كرد تو جيبش و يه برگه ماموريت با آرم سپاه درآورد و به نگهبان نشون داد و گفت از كارت ماشين معتبرتر! نگهبانه معذرت خواست و رفت كنار. تا مقصد كه از ماشين پياده شدم لب از لب وا نكردم! هنوز منتظرم بيان دنبالم و به جرم تشويش اذهان عمومي و ارائه اكاذيب و توهين به دولت، ترتيبم رو بدن!