هروقت ميبينم كه ماشيني احتياج به هل داره، فوري پياده ميشم و ميرم هلش ميدم. اين برميگرده به خاطرات تلخ كودكيام كه هر روز سرد زمستون، وقتي بابام ميخواست منو ببره مدرسه، ماشينمون روشن نميشد و بايد از همسايهها ميخواستيم بيان هلش بدن... چقدر خجالت ميكشيدم... دوران جنگ بود و باتري اتومبيل گير نمياومد...
No comments:
Post a Comment
لطفا با نام بنویسید
اگر سوالی دارید از طریق ایمیل بپرسید
کامنتهای توهينآميز تائيد نمیشوند