فاميلي سخت

Thursday, February 18, 2010

كلاس اول دبستان يه دوست داشتم اسمش «سعيد مصطفوي پور» بود. بعد وقتي همه حروف الفبا رو ياد گرفتيم، يه روز من مبصر بودم و اسمش رو تو بدها نوشتم. بعد از بس اسمش سخت و پيچدار بود بهش گفتم اسمت مثل سيم تلفن مي‌مونه (اون سيم فنري كه گوشي روبه خود تلفن وصل مي‌كنه)! بعد رفت به آقاي ناظم شكايت كرد. بعد ناظم نمي‌دونست چه جوري جلوي خنده‌اش رو بگيره!