... و در گيرندههاي سياه و سفيد، بازيكنان تيم پرسپوليس با لباسهاي روشن در سمت راست زمين و استقلاليها با لباسهاي تيره در سمت چپ زمين بازي ميكنند.
.
.
.
هميشه از خودم مي پرسيدم اون تماشاگر فوتبالي كه پاي تلويزيون سياه و سفيد نشسته و نميدونه عابدزاده توي كدوم تيم بازي ميكنه و زرينچه توي كدوم تيم، غلط ميكنه فوتبال ببينه!
و نميدونستم چرا شفيع و كوثري و بهروان و كوتي و... به تلويزيون ميگن گيرنده!
اينجا هرچی به ذهنم ميرسه، به دهنم مياد! درضمن، ممكنه محتوای بعضی از نوشتههای اينجا با عفت عمومی شما سازگار نباشه، پيشاپيش عذرخواهم
▼
Monday, November 30, 2009
سرشو گول بمال
يكي از راههاي گول زدن خانوما اينه كه پشت ويترين مغازه يه عالمه كاغذهاي رنگي بزني و روش بنويسي:
شال و روسري فقط 3000 تومان!
بعد كه اومد تو و گفت از اونا بدين، بگي متاسفانه الان موجودي نداريم، بعد تو رودرواسي گير ميكنه و از اون سي تومنيهاش ميخره!
شال و روسري فقط 3000 تومان!
بعد كه اومد تو و گفت از اونا بدين، بگي متاسفانه الان موجودي نداريم، بعد تو رودرواسي گير ميكنه و از اون سي تومنيهاش ميخره!
خودزني ِ بيست و سي
در اثر يك اتفاق نادر، امشب (يكشنبه) توفيق اجباري(!) دست داد و مجبور شدم بيست و سي رو در منزل يكي از اقوام، بهزور بيننده بشم! يه قسمتش مراتي و اون گـُه ديگه (فكر كنم اسمش حميد امامي باشه) رفته بودن تو دانشگاه و دانشجوها حسابي از خجالتشون دراومدن! كف كردم... يكي از بچهها داشت فحش ميداد به مراتي و مراتي هم هي ميگفت شما درست ميگي، ما دزديم، آدمفروشيم، خائنيم، نون حروم ميخوريم و... همه صفاتش رو داشت برميشمرد! بعد يهو اون گـُه ديگه كه باهاش بود، داغ كرد و به دانشجوها حمله كرد كه بچهها جلوش رو گرفتن! خيلي باحال بود، بعد از مدتها كيف كردم.
يه جاي ديگه يكي از دانشجوها ميگفت اينا (اشاره به بسيجيهاي دانشگاه) اسلحه و باتوم گرفتن دستشون و نميذارن ما آزاد باشيم (يه همچين چيزايي ميگفت) بعد اون عرزشيه(!) كيفش رو به دوربين نشون داد و گفت اينم اسلحه ماست!
خلاصه خوب بود، حال داد!
***
پينوشت: اسم اون ياروي ديگه حميد امامي هست و اينم آدرس وبلاگش:
http://hamidemami86.blogfa.com
كه توي پست آخرش زبون آذري رو مسخره كرده! و اينم عكسش با جومونگ!
***
در همين زمينه
يه جاي ديگه يكي از دانشجوها ميگفت اينا (اشاره به بسيجيهاي دانشگاه) اسلحه و باتوم گرفتن دستشون و نميذارن ما آزاد باشيم (يه همچين چيزايي ميگفت) بعد اون عرزشيه(!) كيفش رو به دوربين نشون داد و گفت اينم اسلحه ماست!
خلاصه خوب بود، حال داد!
***
پينوشت: اسم اون ياروي ديگه حميد امامي هست و اينم آدرس وبلاگش:
http://hamidemami86.blogfa.com
كه توي پست آخرش زبون آذري رو مسخره كرده! و اينم عكسش با جومونگ!
***
در همين زمينه
Sunday, November 29, 2009
از مُد رفته
گذشت اون زماني كه خدا توي همين دنيا گناهكارها رو به سزاي اعمالشون ميرسوند، براي همين الان همه با خيال راحت مشغولن!
گيهان و خوانندگان- هفت
ميخواستم از اين تريبون مردمي و صادق، به طرفداران موسوي و كروبي اعلام كنم كه هنر دولت دهم اين است كه به كشورهاي محروم و ناشناخته سفر كند و دل مردم آنجا را بهدست آورد. وگرنه خاتمي كار مهمي نميكرد كه به آلمان و انگليس و فرانسه و... كشوهاي مهم سفر ميكرد. در همين زمينه شعري سرودم كه تقديم خوانندگان عزيزتان ميكنم:
تا تواني دلي بهدست آور.
با تشكر از روزنامه خوب و مردمي و صادق و مهرپرور و عدالتمحورتان
نون الف از تهران
تا تواني دلي بهدست آور.
با تشكر از روزنامه خوب و مردمي و صادق و مهرپرور و عدالتمحورتان
نون الف از تهران
Saturday, November 28, 2009
فارسي وان- 3
شش درو بستي نمكي...
(هنرپيشه اندكي مكث ميكند و بعد با حالتي عبرتانگيز اضافه ميكند)
يه درو نبستي نمكي...!
(هنرپيشه اندكي مكث ميكند و بعد با حالتي عبرتانگيز اضافه ميكند)
يه درو نبستي نمكي...!
Friday, November 27, 2009
تب
قطره اشك گوشهي چشمت،
وقتي دستت را روي پيشانيام ميگذاري،
آبياست بر آتشِ تنِ تبدار و مريضم...
.
.
.
بد نيست بعضي وقتها چيزي بنويسم كه نشون بده منم «روح» دارم...
وقتي دستت را روي پيشانيام ميگذاري،
آبياست بر آتشِ تنِ تبدار و مريضم...
.
.
.
بد نيست بعضي وقتها چيزي بنويسم كه نشون بده منم «روح» دارم...
Thursday, November 26, 2009
خاطراتي از سفر به گامبيا- يك
يكي از همراهان هيات سيصد نفره اعزامي به گامبيا، خاطرات زير رو تعريف كرده، راست و دروغش گردن خودتون!
- يكي از شعارهايي كه از سوي برادران گامبيايي بسيار به گوشمان ميرسيد اين بود:
صل علي موگامبه / بوي آدميزاد آيه
ولي نميدانم چرا تا اين شعار را ميشنيديم، محافظانمان ما را داخل كانتينرهاي دربسته ميكردند و با سرعت محل را ترك ميكرديم؟
- تفاهمنامههاي بسياري به امضا رسيد كه يكي از مهمترين آنها احداث سه دستگاه «كورهي آدمپزي» براي اطراف شهرستان «بانجول» بود.
- در روز آخر سفرمان هم هيات بلند پايهاي از كشور دوست و برادر «زامبيا» آمده و خواستار ديدار با ما بودند كه بنا به پيشنهاد مترجممان از ورود «زامبي» ها به محل اسكانمان جلوگيري شد.
.
.
.
ادامه دارد
- يكي از شعارهايي كه از سوي برادران گامبيايي بسيار به گوشمان ميرسيد اين بود:
صل علي موگامبه / بوي آدميزاد آيه
ولي نميدانم چرا تا اين شعار را ميشنيديم، محافظانمان ما را داخل كانتينرهاي دربسته ميكردند و با سرعت محل را ترك ميكرديم؟
- تفاهمنامههاي بسياري به امضا رسيد كه يكي از مهمترين آنها احداث سه دستگاه «كورهي آدمپزي» براي اطراف شهرستان «بانجول» بود.
- در روز آخر سفرمان هم هيات بلند پايهاي از كشور دوست و برادر «زامبيا» آمده و خواستار ديدار با ما بودند كه بنا به پيشنهاد مترجممان از ورود «زامبي» ها به محل اسكانمان جلوگيري شد.
.
.
.
ادامه دارد
Wednesday, November 25, 2009
روي سخن من با شما دوستداران صحنههاي رمانتيك است
به خدا، به پير، به پيغمبر... من اون صحنههاي «اشكآور» كه: شيره جنين بزه رو درمياره، ديدم و گريهام نگرفت، بيشتر حالم بههم خورد، تو رو جون عزيزانتون ديگه نه برام ميل كنين و نه شير كنين!
من و بازجوم
امروز قبل از اينكه آزاد بشم، با بازجوم رفتيم بند زنان، يك كم ديد زديم...
دل بازجوم خيلي گرفته، از وقتي فهميده كه دارم از پيشش ميرم...!
دل بازجوم خيلي گرفته، از وقتي فهميده كه دارم از پيشش ميرم...!
فروشنده ي بي حيا
- ببخشيد «درز گير» دارين؟
+ بعله! «لرز گير» هم داريم!
- چي؟!
+ اول لرزش رو بگير، بعد درزش رو!
+ بعله! «لرز گير» هم داريم!
- چي؟!
+ اول لرزش رو بگير، بعد درزش رو!
Tuesday, November 24, 2009
گيهان و خوانندگان- شش
پيامي داشتم براي كساني كه ادعا مي كنن در انتخابات تقلب شده، مي خواست بهشون بگم اين حرف درست نيست چون اگر در انتخابات تقلب شده بود وزارت كشور و شوراي نگهبان متوجه مي شدن و اعلام مي كردن.
با تشكر، حميده دو سال و نيمه از تهران
با تشكر، حميده دو سال و نيمه از تهران
Monday, November 23, 2009
خدا رحمت كنه بيبي رو
يكي از آشناهامون يه بيبي داشته، همهاش ازش خاطره ميگه، اينم يكيش:
«كارهايي كه خدا ميكنه اگه آدما بكنن، سنگسارشون ميكنن»
راست ميگفته ها!
«كارهايي كه خدا ميكنه اگه آدما بكنن، سنگسارشون ميكنن»
راست ميگفته ها!
اوووف... ميسوزه
وقتي از حموم مياي بيرون و شِيو كردي و بعد دئودورانت ميزني زير بغلت و بعد...
سوزشش هم لذت داره...!
سوزشش هم لذت داره...!
Sunday, November 22, 2009
مراسم كلنگ زني آقاي معاون
ديدين وقتي معاون رئيسجمهور كلنگ بزرگراه همت رو زد؟ با چه حرارت و شدت و علاقهاي زد! انگار سالهاست كه كارش همينه، از يه كارگر افعاني هم ماهرتر بود! اگه جلوش رو نگرفته بودن اينقدر كلنگ ميزد كه به نفت ميرسيد! نگران سر و كلهي اطرافيانش هم نبود، حسابي از خود بيخود شده بود...
زنده باد علامه محمدرضا حكيمي
از بچگي كتابهاي ايشون رو ميخوندم، وقتي بزرگ شدم هم ايشون رو ملاقات كردم و حتا چند تا از كتابهاشون رو هم از خودشون دارم، الان هم كه ارادتم بيشتر شد:
استاد محمدرضا حکیمی طی نامه ای از دریافت جایزه فارابی خودداری کرد.
از متن نامه:
آری، باید بكوشیم تا جامعه ما چنان نباشد كه دربارهاش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در كوچهها سرگردان است و دومی در كتابها»!
استاد محمدرضا حکیمی طی نامه ای از دریافت جایزه فارابی خودداری کرد.
از متن نامه:
آری، باید بكوشیم تا جامعه ما چنان نباشد كه دربارهاش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در كوچهها سرگردان است و دومی در كتابها»!
Saturday, November 21, 2009
استاد سلماني، رد پات مونده
هنوز كسي رو نديدم كه وقتي از آرايشگاه مياد بيرون، راضي باشه... هيچكس رو نديدم!
Friday, November 20, 2009
دانيال حكيمي
تيپ و صدا و بازي دانيال حكيمي خيلي خوبه ولي حيف وقتي مي خواد حرف بزنه آب دهنش رو با صدا قورت ميده و هي نفس عميق ميكشه! حسابي رو اعصابه
مسابقات بين المحلات
يادش به خير... بچگي مون... يكي از مسابقات مهم و حياتي مون اين بود كه ببينيم كي بلندتر و طولاني تر بادگلو مي زنه، بعد مي خواستيم دوپينگ كنيم مي رفتيم قبلش نوشابه مي خورديم!
Thursday, November 19, 2009
مغازهدار پركار شيرازي
ساعات كار فروشگاه: همه روزه بهجز ايام هفته
.
.
.
بهخاطر يه رگ شيرازيام به خودم اجازه ميدم با همشهريهام شوخي كنم، كسي ناراحت نشه لطفا
.
.
.
بهخاطر يه رگ شيرازيام به خودم اجازه ميدم با همشهريهام شوخي كنم، كسي ناراحت نشه لطفا
فارسي را پاس بداريم- هفت
تلفظ اين كلمه براي من مصيبته:
Favorite
از اون بدتر اينكه لعنتي دو جور نوشته ميشه:
Favourite
فكر نكنم تا آخر عمر بفهمم چه جوري خونده ميشه!
Favorite
از اون بدتر اينكه لعنتي دو جور نوشته ميشه:
Favourite
فكر نكنم تا آخر عمر بفهمم چه جوري خونده ميشه!
داستانهاي واقعي- چهار
- ناخن مصنوعي هاتو چه جوري از ناخن هاي خودت جدا مي كني؟
+ راحته، آخر شب بايد دستت رو بكني تو آب جوش، بعد از چند دقيقه جدا ميشه
.
.
.
خانوم هاي محترم، آبگوشت انگشت حاضر است!
+ راحته، آخر شب بايد دستت رو بكني تو آب جوش، بعد از چند دقيقه جدا ميشه
.
.
.
خانوم هاي محترم، آبگوشت انگشت حاضر است!
Wednesday, November 18, 2009
يكي از معضلات اين روزهام
مدتهاست دارم دنبال يه كلمه جديد براي نشون دادن خندهي از ته دل ميگردم، به جاي «ها ها» و «ياه ياه» و «قاه قاه» و «هار و هار» و...! چي پيشنهاد ميدين؟
دكتر عوض علي كردان
ميگن مُرده. حالا فهميدم چرا اح*م*دي اينقدر اصرار داشت كه يه پستي بهش بده، ميخواسته آخر عمري دلشو نشكونه...!
.
.
.
پينوشت: پشت سرش خيلي حرف زديم و خنديديم، خدا از سر تقصيرات همهمون بگذره
.
.
.
پينوشت: پشت سرش خيلي حرف زديم و خنديديم، خدا از سر تقصيرات همهمون بگذره
Tuesday, November 17, 2009
بچه دزدِ بامعرفت
- خفه شو... ببين چي بهت مي گم... خوب گوش كن... اين شماره حساب منه، تا يك ساعت ديگه پونصد ميليون مي ريزي به اين حساب... يه كپي از فيش واريزي هم محض اطمينان تا وقتي بچه تون رو بهتون پس مي دم نزد خودتون نگه دارين...!
نوستال دوران جاهليت- هشت
يادش به خير.. يه زماني چقدر با اين شعر حال مي كرديم:
عمله دسته دسته، سر كوچه نشسته... ديگه نُمُرُم، ديگه نُمُرُم، ديگه نُمُرُم ولايت...!
عمله دسته دسته، سر كوچه نشسته... ديگه نُمُرُم، ديگه نُمُرُم، ديگه نُمُرُم ولايت...!
بهينه سازي زر-زر
شيطونه ميگه دور «پوزه»اش رو با فويل آلمينيومي بپوشونيم تا اينقدر «پارازيت» نندازه!
Monday, November 16, 2009
Next Persian Star
خواننده: اَ... آ... اُ... هه... اِ... هو... ها ها ها... چَهچَه...
(بعد از پنج دقيقه)
رامين زماني: ميدوني، جنس صدات رو خيلي دوست دارم، دايناميكت بد نيست، و آكوستيك تونت وري گود بات ايتز نات ماي فيوريت اند ماي نيم ايز رامين، اوكي؟ مرسي
مريم حيدرزاده: شما خيلي خوب مي خونين ولي احساس ندارين و من دنبال احساسم... ببين اشكامو... هِق هِق...
هنگامه: واي... من عاشق صدات و خودت شدم... تو مرحله بعدي و مرحلهي آخر و فينال و برنده شدنت مي بينمت... (ناگهان لهجه اش شمالي مي شود) لاو ميتركونمت
اميد: شما بسيار متشخص هستين و خوب مي خونين، بسيار سپاسگذارم
ستار: (با دستش جلوي دهانش را گرفته و درحال انفجار از خنده است) گم شين بيرون
نگي: (كسي پشت سر نگيِ من حرف بزنه با من طرفه ها!)
محمد: بعله اينم شركت كنندهي بعدي نكست بُرژن استار بود...
(بعد از پنج دقيقه)
رامين زماني: ميدوني، جنس صدات رو خيلي دوست دارم، دايناميكت بد نيست، و آكوستيك تونت وري گود بات ايتز نات ماي فيوريت اند ماي نيم ايز رامين، اوكي؟ مرسي
مريم حيدرزاده: شما خيلي خوب مي خونين ولي احساس ندارين و من دنبال احساسم... ببين اشكامو... هِق هِق...
هنگامه: واي... من عاشق صدات و خودت شدم... تو مرحله بعدي و مرحلهي آخر و فينال و برنده شدنت مي بينمت... (ناگهان لهجه اش شمالي مي شود) لاو ميتركونمت
اميد: شما بسيار متشخص هستين و خوب مي خونين، بسيار سپاسگذارم
ستار: (با دستش جلوي دهانش را گرفته و درحال انفجار از خنده است) گم شين بيرون
نگي: (كسي پشت سر نگيِ من حرف بزنه با من طرفه ها!)
محمد: بعله اينم شركت كنندهي بعدي نكست بُرژن استار بود...
كلام قاصره... در برابر اين همه جيگر
بعضي از دختر خانومهاي گودري اينقدر آواتارهاي خوبي دارن كه لايك براشون كمه، يه لاوي، كيسي، هاگي چيزي هم بايد بزنيم تنگش!
سكهي بهار آزادي، جاي شهدا خالي
- راستي دختر زري خانوم چقدر مهرش كردن؟
+ يك سكه ي بهار آزادي...
- واااي... خدا شانس بده، معلوم ميشه پسره چقدر دوستش داره
+ آره به خدا، تو اين دوره زمونه كي مياد براي يه دختر اينقدر مهريه بده؟
+ يك سكه ي بهار آزادي...
- واااي... خدا شانس بده، معلوم ميشه پسره چقدر دوستش داره
+ آره به خدا، تو اين دوره زمونه كي مياد براي يه دختر اينقدر مهريه بده؟
از سري قوانين مورفي عليهالرحمه
مدتيه كشف كردم كه بدنم از خودش نوعي پارازيت ساطع ميكنه! چون تا وقتي كنار گوشي موبايل نشستم، حتا اگه يك شبانهروز باشه هم كسي زنگ نميزنه، ولي كافيه دو دقيقه برم توالت تا بيست تا اسمس و ده تا ميس كال برام بيفته!
Sunday, November 15, 2009
Saturday, November 14, 2009
جوادها رو عشق است
از حركتِ دستِ اين راننده هاي جوادِ پيكان هاي قديمي، وقتي دنده ي ماشين رو از چهار به دو كم مي كنن، كيف مي كنم! با يك حركت موزون مچ و ساعد و شونه، و بعضي وقتها حتا سر و گردن، دنده رو از سمت راست مي برن سمت چپ... خيلي باحاله
براي بچه هاي فرندفيد
مرسي كه پست هاي ريزنوشت رو شير مي كنين. الان ديدم چقدر تو فرندفيد بهم لينك دادن، ممنون
:)
:)
توصيه به فرهنگستان زبان
حالا بياين يه لطفي بكنين و بعد از سالها، اسم «تمبر» رو به «تمر» تغيير بدين تا هم نوشتنش راحت باشه و هم تلفظش!
خيلي پول دوست داره
سخنگوي دولت افزود:
دولت بعد از هدفمند كردن يارانهها و بهدست آوردن بودجهي مازاد آن، خواهان بهدست گيري متروي تهران ميباشد. برنامهي بعدي ما در اختيار گرفتن وجوهات داخل صندوق صدقات و در مرحله بعدي سرپرستي درآمد كودكانِ گلفروش سرِ چهارراههاست!
دولت بعد از هدفمند كردن يارانهها و بهدست آوردن بودجهي مازاد آن، خواهان بهدست گيري متروي تهران ميباشد. برنامهي بعدي ما در اختيار گرفتن وجوهات داخل صندوق صدقات و در مرحله بعدي سرپرستي درآمد كودكانِ گلفروش سرِ چهارراههاست!
Friday, November 13, 2009
مرگ بر سي بي بي
بي بي سي، بي بي سي... پونه ي ما رو پس بده
چرا تازگي «پونه» رو كم نشون ميدن؟ ما هم دل داريم ها!
چرا تازگي «پونه» رو كم نشون ميدن؟ ما هم دل داريم ها!
لغت چندش آور
اين اصطلاح تركيبي حالمو به هم مي زنه:
«خوشبختانه يا متاسفانه» بايد بگم...
خوب اگه خوبه كه بگو خوشبختانه، اگه بده بگو متاسفانه، يعني چي خوب؟!
«خوشبختانه يا متاسفانه» بايد بگم...
خوب اگه خوبه كه بگو خوشبختانه، اگه بده بگو متاسفانه، يعني چي خوب؟!
خَرين آدم روي زمين
آخرين «آدم» روي زمين در اتاقش نشسته بود كه... آخرين «حوا»ي روي زمين داخل شد...
بعد از نه ماه آنها ديگر «آخرينها» نبودند!
بعد از نه ماه آنها ديگر «آخرينها» نبودند!
Thursday, November 12, 2009
روي سخن من با شما مشتركان فيد است
از وقتي لايك هاي فيدها توي گودر شمرده ميشه و باعث بالا و پايين شدن فيد توي رده بندي ميشه، لايك زدن هم شده يه كار باارزش.
محض رضاي خدا لايك بزنيد...!
محض رضاي خدا لايك بزنيد...!
Wednesday, November 11, 2009
به كجا مي رويم؟
چهار سال بعد در چنين روزي:
«بسيجي واقعي ... پرهام بود و پارميدا...»!
.
.
.
هرگونه تشابه اسمي اتفاقي است
«بسيجي واقعي ... پرهام بود و پارميدا...»!
.
.
.
هرگونه تشابه اسمي اتفاقي است
بچه ي بامحبت
- بابايي
+ بعله
- بابا جون
+ جان
- بابا خوشگله
+ جونم
- باباي نانازي
+ چيه نفسم؟
- پي پي دارم
+ !@#$%^&*)(_+|~
+ بعله
- بابا جون
+ جان
- بابا خوشگله
+ جونم
- باباي نانازي
+ چيه نفسم؟
- پي پي دارم
+ !@#$%^&*)(_+|~
انقلابي در صنعت فيلم و سريال
دولنوازان!
.
.
.
تازه آخرش تو آهنگ تيتراژش مي گه: «مال من... دست خودم نيست...»!
.
.
.
تازه آخرش تو آهنگ تيتراژش مي گه: «مال من... دست خودم نيست...»!
بيخوابي
زن غلتي زد و با چشمان بسته گفت: «شيطون باز اومدي تو جاي من؟» و دستهايش را روي سينه ي مرد گذاشت. مرد با چشماني خيره به سقف، آرام گفت: «چه جوري بگم من از تاريكي مي ترسم، چراغ خواب رو خاموش نكن...؟»
Tuesday, November 10, 2009
قاري بدون آي كيو
مجري مراسم: حالا توجه شما را به آياتي چند از قرآن كريم دعوت مي كنيم...
قاري روي صحنه مي آيد و قرآن را روي تريبون مي گذارد، سي و پنج ثانيه قرآن را ورق مي زند و به دنبال سوره ي مورد نظر مي گردد، بيست و سه ثانيه سوره را مرور مي كند، يك جرعه آب مي نوشد، ارتفاع ميكروفن را تنظيم مي كند، يقه ي كتش را مرتب مي كند، با چشم هايش آيه هاي قرآن را دنبال مي كند، سرفه اي مي كند، و شروع مي كند:
اعوذ بالله من الشيطان رجيم... بسم الله الرحمن الرحيم... قل هو الله احد...
.
.
.
يعني از حفظ نيست!؟
قاري روي صحنه مي آيد و قرآن را روي تريبون مي گذارد، سي و پنج ثانيه قرآن را ورق مي زند و به دنبال سوره ي مورد نظر مي گردد، بيست و سه ثانيه سوره را مرور مي كند، يك جرعه آب مي نوشد، ارتفاع ميكروفن را تنظيم مي كند، يقه ي كتش را مرتب مي كند، با چشم هايش آيه هاي قرآن را دنبال مي كند، سرفه اي مي كند، و شروع مي كند:
اعوذ بالله من الشيطان رجيم... بسم الله الرحمن الرحيم... قل هو الله احد...
.
.
.
يعني از حفظ نيست!؟
نگفتنيها
خدا وكيلي برام سواله اين آقاي «امير فرش*اد اب*راهيمي» چطور بعد از اينهمه سال مي تونه هركسي رو كه توي عكسها مي بينه شناسايي كنه و حتا آدرس خونه و شماره تلفنش رو هم بده؟ يعني حافظه اش خوبه يا جاسوس زياد داره يا... تخيلش قويه؟!
عكاس وظيفه شناس
- خوب حالا نيمرخ بده به دوربين... خوبه. حالا پشت كن به دوربين و سنگ رو پرتاب كن... خوبه. حالا انگشتات رو وي كن، ماسكت رو ببر بالاتر كه شناخته نشي... خوبه. حالا فرار كن و از پشت برگرد به دوربين نگاه كن... عالي شد... عكس هاي خوبي شد، حالا بريم هفت تير كه الان اغتشاش شروع ميشه و نمي تونيم اونجا عكسِ خوب بگيريم...!
در حمايت از شيخ مهدي كروبي
نامرديه كه همش بگيم يا حسين، ميرحسين. براي حمايت از كروبي هم بگيم:
يا مهدي، شيخ مهدي
Monday, November 9, 2009
بنيانگزار كمدي صحنه دار
بازجوهاي بيخبر
- نكن برادر... نكن... من خودي ام...
+ تو *** كه خودي هستي... *** بگير اين شيشه رو فرو كن *** بعدش هم اين باتوم رو بگير *** فلان فلان شده...
- به خدا برادر من از خودتونم... آخ...
+ از خودمونيم كه سربند و دستبند و شال سبز بستي... بچه قرطي؟
- مگه خبرش رو نشنيدي برادر؟... آخ... نكن... ما از جنبش سبز عل*وي هستيم... آخ...
+ تو *** كه خودي هستي... *** بگير اين شيشه رو فرو كن *** بعدش هم اين باتوم رو بگير *** فلان فلان شده...
- به خدا برادر من از خودتونم... آخ...
+ از خودمونيم كه سربند و دستبند و شال سبز بستي... بچه قرطي؟
- مگه خبرش رو نشنيدي برادر؟... آخ... نكن... ما از جنبش سبز عل*وي هستيم... آخ...
آرزوي محال
يكي از آرزوهام اينه... برم فرانسه... برم پاريس... برم دفتر واحد مركزي خبر... ترتيب «كام*ران نج*ف زاده» رو بدم و برگردم!
Sunday, November 8, 2009
امثال و حكم- دو
در نطفه خفه كردن!
.
.
.
هر وقت اين ضرب المثل رو مي شنوم، تصور مي كنم كه يكي دستش رو كرده توي ظرفي كه پر از نطفه است و داره يكي يكي خفه شون مي كنه!
عوق
ضرب المثل كثيفيه
.
.
.
هر وقت اين ضرب المثل رو مي شنوم، تصور مي كنم كه يكي دستش رو كرده توي ظرفي كه پر از نطفه است و داره يكي يكي خفه شون مي كنه!
عوق
ضرب المثل كثيفيه
اين پست حاوي كلمات ركيك است، وارد نشويد
گيهان و خوانندگان- پنج
من و عده اي از دوستانم هم دو جنبش به راه انداختيم تا در داربي بعدي، پوزه ي طرفداران تيم مقابل رو به خاك و خون بماليم. اسمشون رو هم گذاشتيم «جنبش سرخ مملي» و «جنبش آبي شلغمي». به ما بپيونديد!
اتحاد ممد بوقچي و حسين شلغم
اتحاد ممد بوقچي و حسين شلغم
بادا بادا مبارك بادا
بالاخره انريكه و تاتيانا به هم رسيدن و رسمن زن و شوهر شدن، جرونيمو هم با والريا ريخت رو هم، خدا رو شكر!
Saturday, November 7, 2009
با اجازه ي «قوزك چپ زرافه ي سيگاري...»1
چراغ زرد كهربايي روشن شد.
كوري/ خوزه سارماگو/ مينو مشيري
1000000+ people liked this!0
كوري/ خوزه سارماگو/ مينو مشيري
1000000+ people liked this!0
خدا توفيق نداد
قسمت نبود توي اين اغتشاشات، شلوغ- پلوغ بشه، چهارتا دختر رو بغل كنيم و از مهلكه نجاتشون بديم!
خيلي حال ميده
وقتي آخر شب، با مصيبت بري وضو بگيري تا نماز بخوني، بعد يهو يادت بياد نمازت رو سر شب خوندي!
Friday, November 6, 2009
Thursday, November 5, 2009
گيهان و خوانندگان- چهار
مي خواستم از اين طريق اعلام كنم كه اگر آقاي «مير.ح.م» به جاي چهارده تا بيانيه، صد و چهل تا بيانيه هم بدهند و در همه شان اينقدر قشنگ و باكلاس و شاعرانه بنويسند، باز هم ما به «چيز» گفتن ايشان مي خنديم... بچه ها بخندين: ياه ياه ياه...
مموت كثيفه و دوستان
مموت كثيفه و دوستان
Wednesday, November 4, 2009
بعله... اينجوريا بود
ما هم كه خريم و نمي فهميم جمعيت ميليوني كه رفته بودن حرم امام رضا براي تولد ايشون نبوده و براي استقبال از «اوشون» رفته بودن!
يك تقاضاي عاجزانه
از اغتشاشگران عزيز، نيروي انتظامي جان بركف و لباس شخصي هاي زحمت كش استدعا مي كنم كه چون من امروز شيفت صبح سر كار بودم، لطفا مدت مراسم سيزده آبان رو تا شب تمديد كنن تا من هم بتونم توش شركت كنم!
نوستال دوران جاهليت- هفت
بچه كه بوديم، روزها رو مي شمرديم تا جمعه برسه... تا با ناهار نوشابه بخوريم... يه شيشه ي كامل... توي يك ليوان كه تا سرش يخ باشه...
Tuesday, November 3, 2009
خدا رو شكر كه اين دو مساله هم حل شد
دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور از برخی اشتباهات چندین ساله در ثبت برخی رویدادهای مهم تاکید کرد: از جمله آن روز 18 محرم است که تا کنون به عنوان روز تغییر قبله مسلمین از بیتالمقدس به مکه مکرمه از آن یاد میشد اما تاریخ صحیح آن 15 رجب است و این در تقویم سال آينده خواهد آمد. اشتباه دیگری که صورت گرفته درباره سالروز شهادت سیدعلی اندرزگو است که تا کنون 22 آبان بوده حال اینکه تاریخ صحیح آن 2 شهریور است و این مورد نیز در تقویم سال 89 خواهد آمد.
لذات ساعتي
خيلي حال ميده وقتي صبح ساعت رو كوك كردي و مثلا دو ساعت قبلش به زور «جيش» بيدار بشي و بري توالت و زود بياي بخوابي تا ساعت زنگ بزنه! ولي مصيبت اونجاست كه تا مياد خوابت ببره، ساعته زنگ بزنه...!
مملكته داريم؟!
پدرت درمياد تا در يه پاكت سس يك نفره رو باز كني، آخرش بايد با دندون جرش بدي! مملكته داريم؟!
.
.
.
توضيح تيتر: وبلاگ باحاليه، مي تونم منم توش بنويسم؟
.
.
.
توضيح تيتر: وبلاگ باحاليه، مي تونم منم توش بنويسم؟
Monday, November 2, 2009
شعارهاي سياسي-ورزشي 13 آبان
توصيه مي شود براي ابراز احساسات سياسي و ورزشي در روز سيزده آبان از اين شعارها استفاده شود:
گروه اول: موسوي... گروه دوم: سرور استقلاله (يا پرسپوليسه)
گروه اول در حمايت شيخ مهدي: ماشالا به تخ*مش... گروه دوم: ماشالا...
گروه اول: موسوي... گروه دوم: سرور استقلاله (يا پرسپوليسه)
گروه اول در حمايت شيخ مهدي: ماشالا به تخ*مش... گروه دوم: ماشالا...
جيگر شيرازي
يكي از پارادوكس هاي ايراني اينه: سالاد شيرازي!
هميشه برام سواله كه يه «شيرازي» چطور حوصله داره تا بشينه و گوجه و خيار و پياز رو به اندازه ي كله ي مورچه خورد كنه؟!
هميشه برام سواله كه يه «شيرازي» چطور حوصله داره تا بشينه و گوجه و خيار و پياز رو به اندازه ي كله ي مورچه خورد كنه؟!
به افتخار دكتر عبدالله عبدالله
زده به سيم آخر ميرحسين عزيز
«دولتمردان نه مشکلات جهان را حل کردند و نه بر حقوق تردیدناپذیر ملت خود تاکید نمودند، که با گشادهدستی از این حقوق عقب نشستند. آنها نشان دادند که حتی در تسلیم شدن و کرنش کردن افراطگرند... سیزدهم آبان میعادی است تا از نو به یاد آوریم که در میان ما مردم رهبرانند. این روز عزیز را به ملت ایران تبریک میگویم و برای گروهی از آفرینندگان این مناسبت که اینک در بندند و دیگر اسیران نهضت سبز از خداوند آزادی، شکیبایی و پاداشی متناسب با نیتهای بلندشان آرزو میکنم.»
بيانيه چهاردهم
بيانيه چهاردهم
حكم صادر شد
آقاي «بهزاد نون» به جرم ايجاد اخلال در ترافيك شهر تهران به صد و بيست سال حبس با اعمال شاقه، تبعيد به كوير لوت، اعدام به وسيله طناب دار، آتش زده شدن جسد، بر باد دادن خاكستر و هفتاد و دو ضربه شلاق محكوم مي گردد.
اين حكم براي ابلاغ به متهم به بخش مراقبت هاي ويژه ي بيمارستان ارسال مي گردد!
اين حكم براي ابلاغ به متهم به بخش مراقبت هاي ويژه ي بيمارستان ارسال مي گردد!
Sunday, November 1, 2009
از نامه علي عليه السلام به مالك اشتر
هنگامي كه او را والي مصر ساخت:
«آگاه باش كه هيچ چيزي بيش از حركت بر مبناي ظلم موجب دگرگوني نعمت خداوندي و سرعت انتقام او نيست. زيرا خداوند شنونده ي دعاي ستمديدگان است و در كمين ستمكاران.»
«آگاه باش كه هيچ چيزي بيش از حركت بر مبناي ظلم موجب دگرگوني نعمت خداوندي و سرعت انتقام او نيست. زيرا خداوند شنونده ي دعاي ستمديدگان است و در كمين ستمكاران.»